جامعه مسیحیت باور داشت که عیسی به زودی با شکوه تمام باز میگردد و به این دلیل آن جامعه بیصبرانه منتظر روز پایانی بود. انتظار مذکور و شوق بازگشتن در بخش های قدیمتر عهد جدید مانند رساله اول و دوم تسالونیکیان منعکس شده است، و بر همین اساس و تفکر بود که از دیرباز گروه های کوچکی به نام آدونیست و هزارهگرا؛ در مسیحیت پیدا شدند که تمام کوشش خود را در آمادگی برای آمدن عیسی در آخر الزمان مصروف میدارند.[۶۶۷]
در بعد عملی، اطمینان به اینکه حضرت مسیح رستاخیز کرده و زندگی میکند، پیروان افسرده عیسای مصلوب را به شاهدانی رکگو و صریحاللهجه مبدل ساخت. مسیحیان اولیه به صورت یهودیانی مومن به مراسم عبادی خود در معبد اورشلیم ادامه میدادند اما جامعه دینی ممتازی را تشکیل می داند که سرسپرده عیسی مسیح به عنوان رب و آقای خود بود و هر چند حکمرانان یهودی، آنان را به سختی اذیت و آزار کرده و به نحو وسییعی پراکنده میساختند، با این وجود مرتبا تعداد ایشان افزایش مییافت»[۶۶۸]
۳) امید به تشکیل حکومت جهانی
از جمله اعتقاداتی که نقش کلیدی در جهت دهی به اعمال و افکار مسیحیت دارد و روح یاس و بیتحرکی را در آنان از بین میبرد، این است که تمام مسیحیان به این که، روزی خواهد رسید که حکومت الهی به طور کامل برقرار میشود، آن گونه که عیسی مسیح در مواعظ خویش میگفت، اعتقاد دارند. منتهی بعضی تصور میکنند این سلطنت الهی اینجا، روی زمین، برقرار خواهد شد و برخی هم آن را ورای تاریخ می داند.برای بعضی از آنها این یک آرمان بزرگ اجتماعی ااست که با کوشش انسانها و کمک خداوند در اینجا و اکنون کسب خواهد شد؛ نزد بعضی دیگر این سلطنت و حکومتی ست که از طریق دخالت مستقیم و ناگهانی خداوند در تاریخ بشر و پایان دادن به دنیا تحقق پیدا خواهد کرد[۶۶۹]
۵- اعتقاد به آخرت
اعتقاد به آخرت از آموزههای مشترک تمامی ادیان ابراهیمی است و تاثیرات مشابهی را در زندگی فردی و اجتماعی و نوع نگرش انسان به زندگی به جای میگذارد. مسیحیت حاوی مطالب گوناگون در زمینه مباحث و اعتقادات اخروی هم در کتاب مقدس و هم در کتب تاریخی بعدی است. به هر حال مسیحیت به طور یکنواخت تعلیم داده که در مورد همه افراد مطمئنا روز قضا و جزایی وجود خواهد داشت و در آن روز افراد صالح به مقام و لذت مصاحبت نزدیکتر با خداوند نایل شده و افراد شرور نیز به تبعات وحشتناک منبعث از دوری از خداوند مواجه خواهند شد« خود را فریب ندهید. خدا را استهزا نمی توان کرد. زیرا آن چه آدمی می کارد همان را درو خواهد کرد»[۶۷۰]
حضرت عیسی نیز چون سایر پیامبران الهی طرفداران و پیروان خود را به یک زندگانی روحانی مترقی و پرشکوه نوید می داد، اما تنها به این شرط که آن ها در زندگی خود در این دنیا و در رفتار با مردم شروطی را رعایت نمایند و روح محبت را در افعال خود منظر داشته باشند؛ ونتایج حاصل از این که انسان خلاف این رفتار را انجام دهد با عبارات مختلفی بیان شده اند. از تعابیر موثری که در این باره بیان شده یکی هم عبارتی از قول پولس مقدس نقل شده است: « زیرا که مزد گناه موت است، اما نعمت خدا حیات جاودانی است»[۶۷۱]
درست است که در اعتقاد مسیحی، نافرمانی انسان از خداوند در آغازین روز خلقت انسان، باعث شد تا انسان به تمام دانستنیها دست نیابد و بسیاری از دانشها بر او، مخفی و مبهم بماند. امّا این بدان معنا نیست که او برای نافرمانی و گناه، توجیه داشته باشد و لذا باید به خاطز وجود آخرتی که در پیش رو دارد از خیلی چیزها چشم بپوشد.
در رساله به رومیان آمده: «انسان از ابتدا، آسمان و زمین و چیزهایی را که خدا آفریده، دیده است و با دیدن آنها میتواند به وجود خدا و قدرت ابدی او پیببرد. پس وقتی در روز داوری در حضور خدا میایستد، برای بیایمانی خود، هیچ عذر و بهانه ای ندارد.»[۶۷۲]
تاثیر همین آموزه ها بود که مسیحیت را به این باور رساند که سرانجام، عیسی در زمین قیامت برپا خواهد کرد و مردم را داوری خواهد نمود و گروهی را به جهنم و گروهی را به فردوس خواهد فرستاد. و تشکیل گروههایی که در سال ۱۰۰۰ و ۲۰۰۰ منتظر حضرت مسیح بودند، در همین راستا بود[۶۷۳]
ب- باورها ی اعتقادی موثر در انحطاط
تحریف عقاید بیشترین تاثیر را برای بد جلوه شدن آموزههای مسیح داشت. و در این میان برخی عقاید به لحاظ تحت تاثیر قرار دادن جنبههای زیادی از زندگی مسیحیت، نقش بیشتری در انحطاط مردم دارند.
۱- نجات یا انتخاب پیشین
انتخاب پیشین به این معناست که خدا برخی از مردم را برای نجات بر میگزیند و دیگران را در گناهشان رها میکند. از سخان پولس بر میآید که اگر فیض ازلی نباشد انسان هر گز نجات پیدا نمیکند.
« اما چون خدا که مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مرا خواند، رضا به این داد که خود را در من آشکار سازد تا در میان امت ها به او بشارت دهم[۶۷۴]این عقیده بعدها مورد انتخاب آگوستین واقع شد ؛ کالون نیز در برخورد با این عقیده بر آگوستین صحه گذاشت و به کار بست ، چنان که کالون اعتقاد داشت:« پیمان زندگی به طور مساوی به همه مردم موعظه نشده است و به طور یکسان مورد پذیرش همه قرار نمی گیرد»[۶۷۵]
چنین باوری در بین مسیحت باعث اختلافات فکری و تشتت در افکار مذهبیون گشت چرا که با این اعتقاد، برای یک مومن مسیحی هیچگاه مشخص نبود که آیا او جز انتخاب شده هست یا نه، و لذا یک مومن را در عذاب دائمی قرار میداد. بنا بر نظر کالون همگی باید بپذیریم که فقط بخشی از بشر آمرزیده خواهد شد و بخشی دیگر ملعون ابدی باقی خواهند ماند. تلاش ما در جهت تعیین تقدیر خویش از طریق روی آوری به انجام فرایض دینی نه تنها بیفایده، بلکه توهینی به ساحت خداوند است چرا که که این تصور را پدید می آورد که برای انسان امکان تغییر و دخالت در قوانین لایتغیر و تخلفناپذیر ازلی خداوند وجود دارد. به همین سان خدا «با احکام درکناشدنی خود از ازل سرنوشت هر فرد را مقدر و جزئیات کائنات را تنظیم کرده است. از آنجا که احکام خداوند تغییر ناپذیرند، از دست دادن رستگاری برای کسانی که خداوند آنها را مورد آمرزش خویش قرار داده همانقدر ناممکن است که دستیابی به آن برای کسانی که خداوند رستگاری را از آنان دریغ کرده است.»[۶۷۶]
۲- سه گانگی
یکی از مسایل مشکل آفرین در غرب مسیحی، آموزه تثلیث است که گرفتاریها و مشکلات فکری فراوانی را برای مسیحیت ایجاد نموده و در زمان های مختلف، عقل ناپذیری این آموزه و تفسیرهای گوناگون از اقانیم آن و عدم درک اختیارات هر یک از این سه باعث سردرگمی برای مسیحیت گشته.
مشکل اینجاست که، مسیحیان علاوه بر اعتقاد به یگانگی خدا، به سه گانگی نیز معتقدند. آنان می خواهند عقیده خود را طوری آرایش دهند که به هیچ یک از دو جنبه توحید و تثلیث خللی وارد نیاید و چنین چیزی ممکن نیست. کلیسا در نهایت می گوید ، تثلیث یک راز است و با کسانی که در جامعه مسییحت آن را نپذیرند، مخالفت می کنند. بررسی تثلیث در مسییییحت وارد شدن به منطقه ممنوعه ای است که خط قرمز به دور آن کشیده تا بطلان این آیین از زیر سول نرود.[۶۷۷]
بعضی برای فهم رابطه عیسی و خدا و بیان این رابطه از مفهوم حلول و اتحاد در آثار سوفیان بهره میکیرند. به علت همین رابطه ویژه، عیسی پسر خوانده خوانده شده است که البته مسییحیان از آن تولد جسمانی نمیفهمند؛ زیرا اندیشه فرزند داشتن خدا در اسلام و در مسیحیت به یک اندازه ممنوع است.[۶۷۸]
۳- عیسی بشری در مقام الوهیت
بحث از پسر خدا بودن عیسی (ع) در عهد جدید شکل گرفت و پولس نخستین کسى است که پایه هاى الوهیت عیسى را در میان مردم استحکام بخشید. او مى گفت: مسیحِ نجات دهنده، ملکوت الاهى را در زمین مستقر مى سازد، پس از قیام بار دیگر رجعت خواهد کرد، پس عیسى نجات بخش این جهان و آن جهان است. او خدا است، موجودى است که قبل از هر کس و هر چیز بوده و همه چیز از او به وجود آمده است.[۶۷۹] طرح چنین نظری از نظر فکری و فلسقی برای مومنین باعث سر درگمی شد که از لحاظ عقلی قابل قبول نبود که با بحثهای فراوان هم قابل قبول برخی ارباب کلیسا واقع نشد. و برای رفع این ابهانات چاره ای جز تشکیل شورایی که به این قایله خاتمه بدهد نبود.
شورای نیقیه مرجع اعلام الوهیت
اختلافات کلامی و عقیدتی در واکنش به دیدگاه مسیح بشری یا خدایی، اهالی کلیسا را مجبور به تشکیل اولین شورای مسیحی در نیقیه[۶۸۰] کرد.
آریوس، اسقف اعظم لیبی در سال ۳۲۵ در رد تثلیث و ادعای خدایی مسییح، عقیده داشت که: خدا از خلقت کاملاً جدا است، پس ممکن نیست مسیحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته با خدایی که نمیشناخت یکی بشماریم. وی اعتقاد داشت ، پدر پسر را تولید کرد پس بنابر این پسر مخلوق است و از ذات خود پدر نیست ونمی توان به تمام معنا وی را خدا نامید؛ و سرانجام شورا با وجود مخالفت عده ای ، وطی قطع نامه ای که به، قانون نیقاوی معروف است ، موضعی را اتخاذ کرد مبنی بر ، هم ذات بودن پدر با پسر و این نظر را تایید کرد[۶۸۱]
در متن آن چنین آمده:
ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر، قادر مطلق،خالق همه چیزهای مریی و نامریی؛ و به خداوند واحد، عیسی مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است. خدا از خدا، نور از خدا، خدای حقیقی از خز خدای حقیقی، که مولود است ، نه مخلوق. همذات با پدر، که به وسله او همه چیز وجود یافت. آنچه در آسمان است و آنچه در زمین است. او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شد. انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم برخاست به آسمان صعود کرد و خوهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نمایدو{ ایمان داریم} به روح القدس و کلیسای جامع رسولان؛ ولعنت باد بر کسانی که میگویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا اینکه پیش از نکه وجود یابد، نبود یا آن که از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقراری می کنند وی از ذات یا جنس دیگری است و یا آن که پسر خدا خلق شده یا غیر قابل رویت است[۶۸۲]
۴- آموزه انتخاب پیشین
مجموعهی باورهای تحریف شده مسیحی، در مجموع اعتقادی را در میان مسیحیت پدید آورد که کارکردی دوگانه پیدا کرد، یکی از مهمترین باورها، تفسیری بود که از آموزه تقدیر صورت گرفت. طبق این رویه، افراد برگزیده از میان انسانها قبلا اتخاب شدهاند و سرنوشت آنها محتوم است؛ کالونیسم با «الغای کامل امکان آمرزش از طریق کلیسا و شعایر دینی» مؤمن را در مسیری صعب یکه و تنها به خود وا میگذاشت. دیگر نه کشیش، نه کلیسا و نه شعایر مذهبی هیچ کدام وی را یاریگر در رسیدن به رستگاری نبودند. او خود می بایست کلام خدا را با روح خویش درک کند و تنها در برابر تقدیر ازلی خویش قرار گیرد.[۶۸۳]
به نظر میرسد مهمترین پیامد آموزۀ تقدیری که کالوینسم ارائه میدهد نوعی توکل انحصاری بر خدا به افراطیترین شکل ممکن بود. در نتیجه علی رغم تعلق فرد به کلیسای راستین برای نیل به آمرزش، مراوده کالونیست با خدای خود در انزوای عمیق روحی صورت میگرفت.[۶۸۴]
کالون با تفسیر تقدیر با این شکل، هر گونه امکانی را برای تمییز برگزیدگان از لعنت شدگان به عنوان تلاشی برای افشای اسرار خداوند مردود می شمارد چرا که «برگزیدگان در این جهان به هیچ وجه در ظاهر با لعنت شدگان تفاوتی ندارند و حتی تمام تجربیات ذهنی فرد برگزیده برای فرد لعنت شده نیز به مثابه «روح مقدس کاذب» – ممکن است… و در مقابل این سؤال که فرد چگونه می تواند از برگزیدگی خود یقین حاصل کند کالون در اصل فقط این پاسخ را دارد که ما باید به آگاهی از اینکه خدا انتخاب کرده اکتفا کنیم و در اعتماد باطنی به مسیح که ثمرهی ایمان است ثابت قدم باشیم.»[۶۸۵]
این احساس گناه دائمی مانع از آن می شد که یک کالونیست به آسودگی خود را در چرخهی کاتولیکی ذاتا انسانی گناه، پشیمانی، توبه، عفو و گناه مجدد رها کند و از اعمال گاه و بیگاه منفرد برای جبران برخی گناهان بهره گیرد. او نه امکان توبه و نه دستگاه اقرار نیوش کاتولیک ها را در اختیار داشت. از این رو ناگزیر بود زندگی سرشار از اعمال نیکی داشته باشد که به صورت نظام مند وقف خدا شده باشد.«بنابراین سلوک اخلاقی فرد عادی خصلت نامنظم و فاقد برنامه خود را از دست داد و تماما تابع یک روش منسجم رفتار گردید.»[۶۸۶]
گرچه این سبک از تعریف تقدیر در ابتدا مانع عزلتگزینی مردم از اجتماع و شروع کار و زندگی گشت ولی با گذشت زمان کم کم ای آموز زمینه های دنیاگرایی مردم و پولپرستی آنها را به بهانه، امر دین فراهم کرد و باعث جدایی هر چه بیشتر مردم از دین و در نتیجه جدایی امور دنیایی از آموزههایی دینی شد.
۵- اعتراف
این آیین، به منظور کاهش احساس گناه در جامعۀ مسیحی طراحی شده بود که در مقابل آموزۀ گناه اصلی، که گونهای حس گناهکاری را به مردم تلقین می کرد راهکاری بود که دراختیار مسیحیان قرار گرفت تا هر چند وقت یک بار بتوانند با اعتراف به گناهان خویش نزد کشیش یا اسقف، روح خود را از آلودگی پاک کنند.
قابل ذکر است که در مسیحیت، بدون اعتراف به گناه نمی توان در مراسم عشای ربانی که یک از اصلیترین آیینهای مسیحیت به شمار میآید، شرکت کرد. کشیشان، اسقفان و حتی پاپ نیز مرتب آیین اعتراف را مکرر به جای میآورند.[۶۸۷]
گسترۀ بخشش در این آیین محدود است و لذا فقط بخشی از گناهانی که شخص پس از انجام تعمید مرتکب می شود، قابلیت آمرزش دارد. ترتولیان آن نوع گناهان را قابل بخشش میداند که، ساده هستند و در امور روزمره از عهد شکنی یا دروغ گویی، خوش طبعی، تغذیه و نگاه کردن و.. …که وسوسه، به انسان فشار میآورد را در بر میگیرد. به اعتقاد مسیحیت، « اگر آمرزشی برای این گناهان ساده وجود نمیداشت، نجات برای هیچ کس میسر نبود، آمرزش این گناهان به وسیله شفیع موفق پدر یعنی مسیح انجام میشود»[۶۸۸] و گناهان بزرگی نیز وجود دارد که قابل بخشش نیستند. ترتولیان ر این زمینه میگوید:« گناهانی نیز کاملا متتفاوت با اینها، بزرگتر و ویرانگر تر وجود دارند که قابل بخشش نیستند ..قتل، بت پرستی، فریب، ارتداد، کفر گویی، و البته زنای محصنه و هر تجاوزی به خدا.[۶۸۹]
اثر نامطلوب
گرچه در ابتدا این آیین به نوعی کارکرد روانی برای برای فروکش کردن عصیان برای فرد ایجاد کرده بود اما بعدها، گاهی از آن برای مقاصدی همچون تفتیش عقایید استفاده شده است؛ مثلا اسقف میلان قدیس، کارلو بورمئو(۱۵۳۸- ۱۵۸۴) به کشیشان خود دستور داد که هر توبه کنندهای را که برای اقرار به گناه نزد آنان میرود، مکلف سازند که نام بدعت گذار یا شخص مظنونی را که میشناسند، پیش آنان اعتراف کنند. [۶۹۰]
یکی از دیگر موارد منفی این آموزه، زمانی بود که اعتراف در انظار مردم و به صورت عمومی برگزار می شد این نوع اعتراف باعث بدبینی مردم میشد وحتی عدهای از بزرگان از ترس شرمساری، اگر هم مایل به اقرار گناهان خویش بودند، این کار صرف نظر می کردند. با دیدن این مشکلات، در قرن ۴ میلادی اعتراف خصوصی و محرمانه جانشین اعتراف علنی شدو به منظور تشویق به اعتراف، هیچ کشیشی مجاز نبود اعترافاتی را که نزد وی اقرار میشد، فاش کند.
سوءاستفاده از همین آموزه در به راه انداختن جنگ صلیبی نقش موثری داشت؛ در قرن ۹ میلادی، ودر طی نخستین آمرزش عمومی، از طرف پاپ اوربان دوم( ۱۰۸۸- ۱۰۹۹)، برای جمعآوری لشکریان بیشترو شروع جنگ، در سال ۱۰۹۵ همه افرادی را که در صف سپاهیان صلیبیی اول، به خدمت در آمدند، از گناهانشان تبریه کرد[۶۹۱]
از موارد دیگر سوء برداشت از این آموزه زمانی بود که، گسترش رفاه در میان آن کشیشان زمینه فساد بخشی از روحانیت مسیحی و مردم را فراهم آورد و با تکیه به بخشش گناهانشان در این مراسم، زشتی انحرافات جنسی بیش از پیش در میان مردم شکسته شد. به ویژه آنکه این تصور رایج وجود داشت که گناهان جنسی با اعترافات در مقابل کشیش و پرداخت مبالغی پول به کلیسا در قبال اخذ توبه نامه , قابل بخشش خواهد بود.[۶۹۲]
گفتار دوم: باورهای اخلاقی
اخلاق جامعۀ مسیحی ریشه در الهیات مسیحی دارد. یک مسیحی باید همان را انجام دهد که خداوند به او فرمان میدهد. اخلاق مسیحی بر منابعی نظیر موعظههای مسیح، احکام دهگانه و عهد جدید مبتنی است و بنیان آن، دو اصل «بخشش» و «لطف الهی» میباشد. [۶۹۳]
هرچند مسیحیت در وهلهی اول در پی تأسیس قواعد اخلاقی نیست، اما به مسائل اخلاق میپردازد و نمیتوان آن را از تلاش برای ایجاد یک زندگی شایستهی انسانی و فراهم کردن چنین زندگیای برای دیگران جدا کرد. از نظر مسیحیان، اخلاق و پرستش خداوند تفکیکناپذیر است و پیروی از خدا مستلزم اطاعت از خداست. این اطاعت، مستلزم تلاش برای تحقق هدف خداست و این به معنای تلاش برای تحقق عدالت و محبت در جوامع انسانی است.[۶۹۴]
آموزههای مسیحی موجب شد فهمی دیگر از حق ، حقوق، سیاست، قوانین و مقررات مدنی پی افکنده شود که با دیدگاه یونانی- رومی تفاوت جدی داشت. مسیح گفته بود« من نیامدهام که به من خدمت کنند؛ بلکه آمدهام به دیگران خدمت کنم». بر این اساس در فرهنگ مسیحی فرمان روا باید خادم باشد. در نتیجه، برخلاف سنت رومی، دولت دیگر منشا انحصاری حقوق نیست، بلکه بر عکس، فراتر از قوانین مدنی و قرار دادهای اجتماعی در مسییحیت قوانین خدایی و مطلق و غیرقراردادی مطرح است[۶۹۵]
در تفکر مسیحی سه جریان اخلاقی وجود دارد که عبارتند از:۱- اخلاق روستایی، که بر احکام دهگانه، اعمال و شعائر دینی و تعالیم اخلاقی مسیح تأکید میکند. بر این اساس مسیح پیامبری قدسی شناخته میشود که با وحی الهی انسانها را در زندگی هدایت میکند. اینگونه بینش، روستایی خوانده میشود؛ زیرا ارتباط بسیار اندکی با تفکر نظریِ پیچیدهی فلسفی دارد.[۶۹۶]
۲- اخلاق کلیسایی، زمانی شکل گرفت که کلیسای کاتولیک علاوه بر نهادی دینی نهادی سیاسی هم شد رهبران اخلاق کلیسایی در بسیاری از موارد که کتاب مقدس قانونی را صراحتاً بیان نکرده است، با توجه به تفسیر خود راهکاری را برمیگزیدند.[۶۹۷]
۳- اخلاق پروتستان، در پی مهمترین اعتراض به شعائر مسیحی، که مخالفت مارتین لوتر، با کلیسا بود، شکل گرفت. و اجرای آیینهای مقدس را سبب دور شدن از خداوند میدانست. هرچند او وساطت را نفی می کرد، اما بر این باور بود که بدون وساطت مسیح نمیتوان حقیقت را درک کرد؛ زیرا هرکس بخواهد در درک حقیقت از عقل مدد بگیرد، در شکوه الهی منحل خواهد شد. قابل ذکر است که در این اخلاق هیچ نظام اخلاقی استوار و ثابتی، شایع نشد. شاید این گفته مبالغه نباشد که در میان پروتستانها، تقریباً به عدد فرقههای پروتستانی اختلاف عقیده وجود دارد.[۶۹۸]
الف- باورها در رشد
میتوان اساس تمام نسبتهای اخلاق مسیحی را که باعث رشد اخلاقی جامعه است، « محبت» معرفی نمود. پل تیلیش می گوید: عشق بنیاد مسیحت است. عشق بنیانکنندهی اصل اخلاقی است و البته تحقق آن مشروط به این است که آدمیان را به نحوی خلاق درک کند.[۶۹۹]
مسیح آموزههای عهد عتیق را پذیرفت، اما علاوه بر این دستورالعملها به شدت بر عشق تأکید می نمود. مسیح بر این باور بود که قوانین یهودی روح عشق ندارند، و این در حالی بوده که عشق را به گونهای اساسی مؤثر دانست و اعتقاد داشت که عمل دینی بدون عشق تکراری خواهد بود. بدون عشق فعل از ارزش تهی است. خداوند بیآنکه به نتیجهی عمل بنگرد تنها نظارهگر عظمت عشق است که انسان را برمیانگیزد؛ زیرا عاشق به فکر منفعت خویشتن نیست.[۷۰۰]
فعل محبتآمیز در اخلاق مسیحی فعلی است که فاعل در انجام آن به خود و خواستههایش نمیاندیشد، بلکه تنها رضایت او در گرو شادی و آرامش دیگری است. با نظاره به آداب اخلاق مسیحی می توان به جاری بودن محبت در سراسر افعال و آموزههای مسیحیت پی برد.
۱- نسبت به خدا