رویکرد ساخت گرایی[۲۳]: در تبیین ساختار گرایانه توجه به ساختارها در اشکال اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی شان نقش اساسی دارند. از نظر ساختار گرایان، ساختارهای اجتماعی نظام هایی هستند که رفتارهای مشارکتی را هدایت یا محدود می کنند.
در حقیقت، ساختارها با فراهم کردن جوی از منع و ترغیب بر فاعلان درون سیستم اثر می گذارند. این رویکرد تحقق و تقویت مشارکت را در گرو تغییر و تحولات ساختاری می داند. «رویکرد ساخت گرایی معتقد است که مشارکت اجتماعی مردم جزئی از ساخت اجتماعی هر جامعه ای را تشکیل می دهد. از نظر صاحبنظران این مکتب، روابط پایدار نهادینه شده درجامعه اند که میزان مشارکت افراد را تحت تأثیر قرار می دهند. مشارکت اجتماعی توده مردم، ساختهای جامعه را حفظ می کند و موجب بقا و ادامه حیات آنها می شود. از منظر این مکتب، برای بالا بردن مشارکت افراد یا گروه ها در جامعه باید تغییراتی اساسی در ساختهای گوناگون جامعه ایجاد شوند. با اینکه جامعه دارای ساخت هایی است که پایدار و نهادینه شده اند، ولی ساخت اجتماعی نیز تغییر می کند» (فخرایی، ۱۳۸۳، به نقل از میر طاهر موسوی ، ۵۲:۱۳۹۱).در اینجا به نظریه لیپست که رابطه مشارکت و رسانه جمعی را متذکر شده است را آورده ایم .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
لیپست:
سیمور مـارتین لیپست [۲۴]جــامعه شنــاس معـاصرآمریکایی از واقعیت گـرایان [۲۵]کارکردگرا [۲۶]است که چون دیگر اصحاب حوزه واقعیت اجتماعی معتقد است افراد در بطن نیروهای اجتماعی قرار دارند و رفتارشان متأثر از این نیروها و عوامل است. بعضی از عواملی که محیط اجتماعی فرد را می سازند عبارتند از : تعلیم و تربیت، شغل، درآمد، سن، نژاد، جنس، تحرک و محل اقامت لیپست[۲۷] جامعه شناس معاصر امریکایی عمدتاً توجه خود را بر متغیرهای اجتماعی مشارکت متمرکز کرده است و درصدد آن است که پدیده شرکت یا عدم شرکت اقشار و گروه های مختلف اجتماعی را براساس چندین عامل کلی اجتماعی در فراشدهای سیاسی و اجتماعی نظیر انتخابات انجمن ها، سندیکاهای کارگری، شورای محلی و نظایر آن تبیین کنند. او در کتاب انسان سیاسی در فصل مربوط به انتخابات در تلاش است تا در دو سطح توصیف و تبیین، مدل نسبتاً جامعی را از عوامل اجتماعی مؤثر بر شرکت در انتخابات ارائه دهد. به گفتۀ او الگوی مشارکت، در کشورهای مختلف یکسانند: در کلیه این کشورها میزان مشارکت در فراشدهای اجتماعی در میان مردان، گروه های تحصیل کرده، متأهلین، شهرنشینان، افراد میانسال (۵۵-۳۵) و نیز افراد دارای منزلت و همچنین، اعضای سازمان ها، احزاب، سندیکاها و شوراها بیشتر است. او هیجان هایی را که محصول این تفاوتها هستند در چهار قضیه کلی خلاصه می کند. بنابراین به نظر او چهار عامل موجب می شود که یک گروه نسبت به سایر گروه ها تمایل بیشتری برای مشارکت داشته باشند، این عوامل عبارتند از:
۱- علایق و منافعش شدیداً در معرض تأثیر سیاست های دولت باشد؛
۲- به اطلاعات مربوط به رابطه تصمیمات سیاسی و علایق و منافع خود دسترسی داشته باشد؛
۳- در معرض فشارهای اجتماعی که خواهان رای دادن هستند باشد؛
۴- برای رای دادن به احزاب سیاسی مختلف زیر فشار نباشد.
مدل لیپست براساس اطلاعات موجود در دموکراسی های غربی و در ارتباط با ساختار سیاسی، اجتماعی آنها و برای همان کشورها تنظیم شده ولی به نظر می رسد که عوامل اجتماعی که مورد توجه قرار داده در سایر جوامع و کشورها نیز قابل ملاحظه می باشد. تفاوتی که رخ خواهد داد این است که گروه های اجتماعی این جوامع ممکن است از نظر تأثیر عوامل مورد توجه در این مدل وضعیت متفاوتی داشته باشند.یافته های مطالعاتی لیپست در کشورهای مختلف نشان می دهد که به طور کلی مشارکت در بین کسانی که تعلیم و تربیت بهتری یافته اند، اعضای گروه های شغلی و درآمدی بالاتر، سنین متوسط، گروه های مذهبی و نژادی مسلط، مردان در مقابل زنان، ساکنین یک محل، شهرنشینان و اعضای انجمن ها و موسسات اداری؛ گرایش به فزونی دارد. با این وجود چنین متغیرهایی گاهی اوقات واقعا بر مشارکت تاثیر دارند. از این رو تعلیم و تربیت حس وظیفه شهروندی، شایستگی، علاقه و مسئولیت سیاسی را افزایش می دهد و نیز باعث افزایش ویژگی های شخصیتی مثل اعتماد به نفس، احساس برتری، نظم و تشکل فکری بر می گردد. علاوه بر این مدارس خود به مثابه جایگاه هایی هستند که مهارت های مربوط به مشارکت در آنها کسب می گردند. و بالاخره کسانی که مهارت های مربوط به مشارکت در آنها کسب می گردند، و بالاخره کسانی که تعلیم و تربیت بیشتر دارند توانائی بهتر و بیشتری برای انتقال دانش سیاسی خود به فرزندانشان دارند و بدین ترتیب رابطه بین تعلیم و تربیت و مشارکت را تداوم می بخشند.در مورد تعلیم و تربیت چهار عامل قوی تر وجود دارند که بر مشارکت اثر می گذارند:
۱-نظم ۲-تشکل فکری ۳-حساسیت به منافع شخصی ۴-جامعه پذیری موثر توسط فرهنگ سیاسی،این عوامل در عین اینکه با تفاوت های فراوانی مشارکت ارتباط دارند، از نظر تفکیک و تمیز فرد فعال سیاسی از فرد معمولی نیز مشاهده شده است، بهتر توضیح می دهند. برای مثال، صاحبان مشاغل دارای منزلت بالاتر به دلیل فعالیت بیشتر و انسجام ایدئولوژیک بهتر می توانند رابطه بین علایق و منافع خود و تصمیمات دولت را در یابند اگر افراد واقع در سنین متوسط بیش از جوانان و ساکنین دائم، بیش از ساکنین موقت رای می دهند، بدین دلیل است که موثر واقع شدن سیاست پذیری بر افراد به زمان و تجربه نیاز دارد.فعالیت بیشتر سیاسی در مناطق شهری در مقایسه با مناطق روستایی حاکی از نظم و تشکل فکری بیشتر شهرنشینان است و فعالیت بیشتر اعضای انجمن ها و موسسات اداری در امور سیاسی تا حدودی ناشی از اثر هر سه عامل فوق الذکر است.
از طریق چنین متغیرهایی و به وسیله کلی دیگری که ماهیت پویاتری دارند (مثل: قدرت، نفوذ، انگیزه، فشارها و سائقه ها) ممکن است نهایتاً بتوان مدل هایی را که متغیرهای محیط اجتماعی را به واحدهای مناسبی تحویل می نمایند، مطرح ساخت یعنی بتوان به مدل های فرازمانی و فرافرهنگی رسید. وقتی که این عوامل و اجزاء ترکیب کننده متغیرهای مزبور جدا گردند و وزن هر یک به طور مناسبی تعیین گردد. پیشگویی در مورد مشارکت در شرایط گوناگون، درست تر و دقیق تر خواهد بود (لیپست، ۱۹۶۰: ۱۹۱-۱۸۷).لیپست در کتاب انسان سیاسی در فصل مربوط به انتخابات تلاش می کند تا در دو سطح توصیف و تبیین مدل نسبتاً جامعی را از عوامل اجتماعی موثر بر شرکت در انتخابات ارائه دهد به اعتقاد وی الگوی شرکت در انتخابات در کشورهای مختلف (آلمان، سوئد، آمریکا، نروژ، فنلاند و کشورهای دیگری که اطلاعاتی در مورد آنها در دسترس است) یکسانند: مردان بیش از زنان، آموزش دیده ها بیش از کمتر آموزش دیده ها، شهرنشینان بیش از روستانشینان، ۵۵-۳۵ ساله ها بیش از جوانان و پیران، متاهلین بیش از مجردین، افراد دارای منزلت بالا بیش از افراد با منزلت پائین، اعضای سازمان ها بیش از غیر عضوها با وجود این، تفاوت ها در بسیــاری ازکشـورها در حال محدود شدن است مثل سوئد که بخصوص در مورد سن و جنس تفاوتها کم می شود.
به طور کلی در بین کسانی که تعلیم و تربیت بهتری یافته اند (اعضاء گروه های شغلی و درآمدی بالاتر، سنین متوسط، گروه های مذهبی و نژادی مسلط، مردان در مقایسه با زنان، ساکنین محله، شهرنشینان و اعضای انجمن ها و مؤسسات اداری ) گرایش به مشارکت فزونی دارد.
در مورد تعلیم و تربیت در واقع سه عامل قوی تر وجود دارد که بر مشارکت اثر می گذارد: نظم، تشکل فکری، حساسیت به منافع شخصی و جامعه پذیری موثر توسط فرهنگ سیاسی. این عوامل در عین اینکه با تفـاوت های فــراوان مشارکت ارتباط دارند از نظر تفکیک و تمیز فرد فعال سیاسی از فرد معمولی نیز مهم می باشند. از طرف دیگر این عوامل رابطه ای را که بین بعضی از متغیرهای دیگر و مشارکت مشاهده شده است بهتر توضیح می دهند. برای مثال صاحبان مشاغل دارای منزلت بالاتر بدلیل فعالیت بیشتر و انسجام ایدئولوژیک بهتر می توانند رابطه بین علایق و منافع خود و تصمیمات دولت را دریابند اگر افراد واقع در سنین متوسط بیش از جوانان و ساکنین دائم بیش از ساکنین موقت رأی می دهند بدین دلیل است که مؤثر واقع شدن سیاست پذیری بر افراد به زمان و تجربه نیاز دارد (عبدی، ۱۳۷۸: ۳۱).
۲-۴-۱-۲- رویکرد تضاد:
این دیدگاه، بر عوامل انگیزه و ویژگیهای شخصیتی به عنوان عوامل تعیین کننده کنش های فردی در مبادرت به کنش های اجتماعی تأکید می کند. «نظریه هایی که به اصالت عمل و اهمیت امر سیاسی اعتقاد دارند، در این رویکرد قرار می گیرند. در این نظریه ها مشارکت در فعالیت اجتماعی و سیاسی فی نفسه هدف محسوب می شود. و از طریق آن تواناییها و خلاقیتهای انسان به عنوان موجودی عقلانی و ارتباط جو فعلیت می یابد. در این نظریه ها مشارکت در سیاست و در فعالیت سازمان های اجتماعی وظیفۀ شهروند فعال است و به صرفاً وسیله ای برای تأمین نیازها و منافع شخصی یا کسب فایده. فعالیت اجتماعی و سیاسی فی نفسه فضیلت است و متمایز کنندۀ حیات انسانی از سایر اشکال حیات» (رضایی، ۱۳۷۵، به نقل از میر طاهر موسوی ، ۵۲:۱۳۹۱). رویکرد تضاد مشارکت را به عنوان فرایندی که با شناسایی و توصیف مشکلات، نیازها و فرصت ها شروع می شود، می بیند و با بحث از دیالکتیک نیروهای اجتماعی و عمل فردی و ضرورت اتحاد گروه های زیر ستم در جهت عمل مشترک برای رهایی، به مسئله مشارکت از جهات مختلف پرداخته است (پیران، ۶۰:۱۳۷۶). در این دیدگاه، مسأله اصلی این است که فرد با عضویت در تشکلهای اجتماعی و فعالیت در این تشکلها، احساس توانائی و مؤثر بودن (قدرت) می کند (همان،۲۴۰).در مجموع باید بگوییم در این رویکرد به گفته کائوتری: مشارکت مستلزم هیچگونه نفع خاص یا خودخواهانه نیست بلکه شکلی از زندگی اجتماعی با طیف گسترده منافع است که در آن فرد خود را با اجتماع افراد برابر و یکسان می بیند (کائوتری، ۱۳۷۹، به نقل از میر طاهر موسوی ، ۵۲:۱۳۹۱).
۲-۴-۱-۳- رویکرد کنش متقابل نمادین:
رویکرد کنش متقابل نمادین بر نقش عاملان کنش در فرایندهای اجتماعی تاکید فراوان دارد. این رویکرد برای فهم و تفسیر پدیده های اجتماعی شناسایی ویژگی های کنشگران را مهم ارزیابی می کند و برای تبیین مشارکت اجتماعی به زمینه های شناختی، نظام معانی، گرایش و تمایلات افراد توجه کرده و سطح مشاهده و تحلیل را فرد قرار می دهد. تبیین در قالب نظریه کنش متقابل اجتماعی مبتنی بر مفروضاتی است که با این مفروضات می توان به تحلیل را هر نوع کنش اجتماعی همچون مشارکت پرداخت. ۱- کنشگر موجودی هدفمند است که در جهت تحقق اهداف معین تلاش می کند به گونه ای که هر حرکت و تحرکی معطوف به هدف یا اهدافی است.۲- کنشگر برای نیل به اهداف، اقدام به انتخاب وسایل و شیوه هایی می نماید.۳- هر کنشگری برخوردار از اهداف متنوعی است که بین اهداف مختلف نوعی رابطه متعامل وجود دارد.
در قالب رویکرد کنش متقابل، مشارکت به عنوان نوعی کنش اجتماعی باید مانند هر کنش اجتماعی دیگر واجد شرایط ذیل باشد:
۱- کنشگر در وضعیتی قرار دارد که شامل حضور دیگر کنشگران بوده و کنش با توجه به حضور آنان انجام می گیرد.
۲- کنشگر در وضعیتی است که دیر کنشگران با وسایل، امکانات و ویژگی هایی که در اختیار دارند به نوعی قادر هستند که رفتار کنشگر را تحت نفوذ قرار دهند.
۳- کنشگر با دیگر کنشگران در مجموعه های معینی از توقعات، ارزش های مشخص، اعتقادات و نمادها مشترک هستند (کوهن، ۱۳۹:۱۳۸۱).
۲-۴-۲- رسانه ها و جلب مشارکت عمومی
برای جلب مشارکت عمومی دو روش : ۱- ارتباط مستقیم و چهره به چهره ۲- ارتباط جمعی و غیر مستقیم وجود دارد. ارتباط چهره به چهره از لحاظ نیروی انسانی ، سازماندهی، هزینه ، زمان ، مدیریت و غیره به نحوی است که تا کنون کم تر کشور یا نهادی برای جلب مشارکت از این روش بهره گرفته است و حتی در موارد خاص نیز که انجام شده است از پشتیبانی رسانه ها بهره گرفته شده و از لحاظ علم ارتباطات ، ارتباط چهره به چهره در تقویت پیام های رسانه ای آن هم در مواردی که نیاز به تغییر نگرش شهروندان می باشد قابل استفاده است. در فضای ارتباطی جدید که به سمت فضای سایبر سوق می یابد ارتباط چهره به چهره اقتصادی و کار آمد نیست و تنها بهره گیری از ابزارهای ارتباطی معقولانه خواهد بود . ابزارهای ارتباطی در عصر کنونی به دو دسته قابل تقسیم هستند:
رسانه های سایبر مانند اینترنت
رسانه های همگانی مانند : رادیو ، تلویزیون و مطبوعات
با توجه به جدید بودن رسانه های سایبر ، تنها بخش های خاصی از جوامع از این رسانه ها بهره می گیرند ، به این ترتیب اگر هدف مشارکت جلب شهروندان از بین این مخاطبین باشد، مشارکت امکان پذیر خواهد بود که با توجه به کم بودن استفاده کنندگان اینترنت در ایران ، جوان بودن استفاده کنندگان ، سرعت پایین و فیلترینگ شدید اینترنت ، موضوعیت بهره گیری از این ابزار برای مشارکت عمومی معنادار نیست. اما ابزاری که در دو سده گذشته در مشاکت عمومی مورد بهره برداری قرار گرفته است تنها رسانه های همگانی است. رسانه های همگانی به علت ویژگی های خود از جمله در دسترس همگان قرار داشتن ، زمان کم ارسال تا دریافت پیام ، فایل فهم بودن پیام برای همگان ، ارزان بودن و پوشش در سطح کشور ، بهترین وسیله و ابزار جلب مشارکت عمومی محسوب موفق ، بهره گیری از رسانه ها ی همگانی است . بنابراین در این بخش به صورت مفصل به شیوه های جلب مشارکت عمومی به وسیله رسانه ها پرداخته می شود.
در این فراگرد ارتباطی کارگزاران مشارکت ، خواهان همیاری و کمک شهروندان یا گروهی خاص در فعالیتی مشخص هستند که این مشاکت می تواند اهداف گوناگونی اعم سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ف توسعه ای و… داشته باشد. برای این منظور با توجه به استدلال مذکور بهره گیری از رسانه های همگانی الزامی است.
– بسترسازی رسانه ها برای مشارکت
اولین وظیفه رسانه ها در امر مشارکت بسترسازی است . اگر بستر کافی و مناسب برای مشارکت وجود نداششته باشد کارگزاران در مراحل بعدی نیز جلب مشارکت عمومی ناکام خواهند ماند، عوامل مهم در بسترسازی مشارکت به چند موضوع قابل تقسیم است.
اول ) آموزش شهروندان درباره مشارکت است ، متاسفانه اکثر مواقع شهروندان اطلاع و اگاهی مناسبی
ازمشارکت یا نحوه مشارکت صحیح و منطقی ندارند؛ یعنی یا نمی دانند که مشارکت چه فوایدی برای آنها دارد و چگونه این مشارکت در سرنوشت آنها موثر است و اگر هم به صورت کلی از فواید مشارکت آگاه باشند ، اما نمی دانند به صورت مصداقی مشارکت در زندگی آنها چه تاثیری خواهد داشت. نکته دیگر درباره مخاطبان یا شهروندان ، عدم آگاهی آنها از نحوه برقراری ارتباط مشارکتی است. ارتباط مشارکتی ارتباطی است که شهروندان به نحوی باشد که شهروندان یا گروه ها می توانند به واسطه آن فعالیت هایی را انجام دهند که از عهده یک نفر خارج باشد، اما برای این که همکاری و همیاری شهروندان به نحوی باشد که باعث رسیدن به مقصود شود احتیاج به آموزش ها و مهارت های ویژه ای دارد. باید متذکر شد که درجهان سوم به علت عدم قدمت مشارکت ، افراد نیز برای فعالیت های عمومی مهارت لازم را ندارند و در اکثر فعالیت های عمومی ، شهروندان می خواهند خود رهبری دیگران را در دست گیرند و یا کسانی که رهبر آن فعالیت هستند از اندیشه های مشارکتی برخوردار نبوده و رهبریت آمرانه را در پیش می گیرند . رسانه ها می توانند با آموزش شهروندان و با تشریح این که مشارکت در تمامی امور چه فواید برای آنها دارد و مصداق های فواید رفتارهای همگانی چیست انگیزه لازم برای مشارکت عمومی را به وجود آورند. آموزش شهروندان در نحوه برقراری ارتباطات مشارکتی از دیگر بسترسازی های رسانه ای است. همان طور که گفته شد عده ای از شهروندان آگاهی لازم از نحوه رفتار در گروه های اجتماعی را ندارند، یا این که خیلی معتقد به پیروی از دیگران هستند و از خود ابتکار عمل ندارند و عده ای نیز صرفاً احساس رهبری بر دیگران را دارند و حاضر به همسطح شدن با دیگران نیستند . این دو نوع نگرش کاملاً متضاد باعث اختلال در مشارکت است ولی رسانه ها می توانند به شهروندان آموزش دهند در گروه های کاری هر کس می باید بتواند بر اساس توانایی های خود پیشنهاداتی را ارائه کند و در راستای همان توانایی ها مسئولیت هایی را نیز بپذیرد. این آموزش بستر شهروندی و نگرش شهروندی و نگرش شهروندی به مشارکت را مهیا می سازد .
دومین بستر ، بسترهای محیطی و اجتماعی مشارکت است این مقوله خود می تواند به موارد گوناگون دیگر تقسیم شود مانند:
حقوق و قوانین
ساختار سیاسی جامعه
گروه های فشار
گروه های سوء استفاده کننده و غیره
مهم ترین وظیفه رسانه ها ، اصلاح این محیط هاست. برای مثال اگر قوانین به نحوی است که جلوی مشارکت های گسترده عمومی مانند احزاب و تشکل ها و… را می گیرد ، رسانه ها باید به دنبال رفع این مشکلات بوده و نشان دهند که قوانین موجود باعث کندی یا ممانعت از مشارکت می شود تا قانونگذاری برای رفع قوانین نامطلوب به دنبال چاره ای باشند از دیگر اختلالات محیطی مشارکت موضوع ساختارهای سیاسی است. در بسیاری از ساختارهای حکومتی و به خصوص در جهان سوم اجازه مشارکت به عموم جامعه داده نمی شود. ساختار این نوع حکومت ها از نوع اقتدارگرایی و آمرانه است بنابراین مشارکت مردم تنها به صورت فرمایشی و آن هم در مواقعی که به نفع حاکمیت باشد نه به نفع ملت مورد تایید است . این نوع حاکمیت ها از شرکت گسترده و خودجوش مردم در امور هراسانند و ترس از این که شاید روزی با مردم در قدرت ، شریک شوند باعث جلوگیری از هر نوع مشارکت اعم از فرهنگی و اجتماعی می شوند . البته رسانه ها درباره از بین بردن این نوع اختلال محیطی از قدرت کمی برخوردارند و اگر حاکمان از طرف آنها احساس خطر نمایند، آن رسانه ها به تعطیلی کشانده می شوند . اما رسانه ها می توانند با تلاش منطقی ، حداقل در مواردی که آسیب کم تری وارد می شود ، به اصلاح ساختارهای حکومتی برای جلب مشارکت عمومی بپردازند.گروه ها و نهادهای ویژه جلب مشارکت از دیگر بسترهایی است که رسانه ها در جهان سوم باید به آن یپردازند. در کشورهای توسعه یافته ، به علت قدمت طولانی مشارکت در تمامی ارکان زندگی نیاز به نهادهای ویژه مشارکت خیلی کم تر است. اما درکشورهای جهان سوم که مشارکت کم تربوده و نیاز به مشارکت در زمینه های خاص خیلی زیاد است وجود نهاد و سازمان های ویژه برای مشارکت عمومی خیلی بیشتر محسوس است. بنابراین رسانه ها باید به بررسی دقیق این نهادها ، نوع فعالیت های آنها ، کاستی های آنها و… بپردازند. برای نمونه در اوایل انقلاب جهاد سازندگی به عنوان یک نهاد از این زاویه نگاه نکرده اند که در ادامه آن می توان به سازمان ترویج در مورد کشاورزی اشاره کرد و این سازمان را می توان در طول این سالها مورد بررسی قرار داد و آن را از زوایای گوناگون ارزیابی کرد.
فرایند جلب مشارکت عمومی
جلب مشارکت عمومی همانند دیگر فرایندهای ارتباطی است ، یعنی دارای ویژگی های خاص خود است و می باید در فعالیت های مشارکتی به آنها توجه خاصی شود . برای جلب مشارکت مخاطبان خود، باید درباره محمل و موضوع آگاهی لازم را در اختیار شهروندان قرار دهند تا شهروندان با کم و کیف موضوع آشنا شوند. اگر شهروندان به صورت دقیق و کامل از حدود موضوع آگاه نباشند چند اتفاغ رخ خواهد داد. اول که ابهام باعث می شود شهروندان ضرورت شرکت در سوژه را درک نکرده و وارد عرصه ارتباطی نشوند. دوم شهروندانبه اطلاعات کم اعتماد و اطمینان نداشته بنابراین وارد موضوع نمی شوند ، سوم هر شهروندی بر اساس سلایق خود، موضوع را تشریح و توصیف می کند که این امر نیز در مراحل بعدی آسیب رسان خواهد بود.دومین مرحله ایجاد علاقه در شهروندان است. بنابراین مهم ترین نقش رسانه ها در این مرحله ایجاد انگیزه و علاقه در مخاطبان است . برای ایجاد انگیزه و علاقه باید با توجه به مصداق مشارکت برنامه ریزی ارتباطی انجام شود.
سومین مرحله ” ارزشیابی ” است. شهروند در این مرحله ، کاربرد ذهنی از ایده جدید در موقعیت کنونی و آینده ارزشیابی کرده و تصمیم می گیرد ایده جدید را امتحان کندیا خیر. مشارکت در این مرحله به علت اینکه حالت ذهنی برای شهروند دارد و شهروند هنوز تصمیم گیری درباره مشارکت و عدم مشارکت نکرده است ، از حساس ترین و ظریف ترین فعالیت های ارتباطی و رسانه ای است. در این مرحله رسانه ها باید شهروندان را در تصمیم گیری یاری دهند و به وی نشان دهند که در صورت شرکت در امر مورد نظر برای آنهاچه فوایدی خواهد داشت. در این مرحله رسانه ها می توانند با بهره گرفتن از تجربیات گذشته و حتی دیگر رسانه های جهان ، شهروندان را در رسیدن به تصمیم گیری مورد نظر یاری دهند. از نکات قابل توجه در مرحله ارزشیابی این است که شهروند به صورت ذهنی و التزامی دربارۀ موضوع ها تصمیم می گیرد. بنابراین استفاده از رسانه ای همچون تلویزیون که ذهنیات را در قالب تصاویر قابل لمس ارائه می کند و به صورت عینی به شهروندان نشان می دهد که شرکت در فعالیت جمعی مورد نظر چه نوع فوایدی می تواند برای وی داشته باشد، به این ترتیب شهروند آماده برای تصمیم گیری به شرکت در فعالیت مورد نظر کارگزار ارتباطی می شود.
مرحله چهارم ” آزمون در مقیاس کوچک ” است. شهروندان اکثراٌ برای شرکت در فعالیت های بزرگ و وقت گیر ، ابتدا در مراحل کوچک شرکت می کنند و اگر به نتیجه برسند که ادامه خواهند داد در غیر این صورت تصمیم به قطع همکاری خواهند گرفت. نقش رسانه ها در این مرحله تسهیل ارتباط در مشارکت است. اگر رسانه ها بتوانند اطلاعات لازم برای تسهیل فعالیت ها را در اختیار شهروندان قرار دهند آنها به راحتی فعالیت مورد نظر را انجام می دهند با اینکه اگر عوامل اختلالی در مشارکت کم نمایند، باعث می شود .
شهروندان در مرحله بعدی تصمیم به ادامه مشارکت بگیرند در غیر این صورت خود کارگزاران مشارکتی می باید جبران کارکردهای رسانه ها را داشته باشند که به این ترتیب هزینه مشارکت در کل زیاد خواهد شد. مرحله نهایی، مرحله پذیرش کامل است. البته این به آن معنا نیست که شهروند حتماٌ شرکت در فعالیتهای مشارکتی را قبول کند بلکه احتمال دارد در این مرحله شهروند تصمیم به قطع رابطه با تمامی فعالیت های مشارکتی بگیرد و دیگر کم تر در فعالیت های گروهی شرکت داشته باشند.
رسانه ها در این مرحله باید به تثبیت تصمیم گیری برای شرکت در فعالیت های گروهی بپردازند. به این معنا که شهروندان برای پذیرش هر موضوع سه مرحله مشترک را می گذرانند که عبارتند از :
انجماد زدایی یعنی شهروند آماده برای تصمیم گیری می شود.
مرحله تغییر است. در این مرحله شهروند درصدد تغییر رفتار یا نگرش خود بر می آید و تغییرات لازم را در رفتار و نگرش خود ایجاد می کند.
مرحله انجماد است یعنی باید ایده و رفتار جدید در شهروند تثبیت گردد.
رسانه ها و پذیرش مشارکت
از خصوصیات هر نوآوری توجه به فرایند قبول آن است . مشارکت نیز به عنوان محمل و موضوع جدید که تا به حال در آن محمل شهروندان مشارکت نداشته اند، جزئی از فرایند نوآوری قرار می گیرد. اورت ام راجرز واف ، فلوید شومیکر ، پنج ویژگی را برای هر نوآوری برمی شمارند:
مزیت نسبی
سازگاری
پیچیدگی