تــرک من خـــراب شب گــرد مبتلا کن
خواهی بیا ببخشـــا خـواهی بـرو جفا کن
مائیم و آب دیده در کنــج غــم خـزیـده
دردیست غیــر مـــردن کانـرا دوا نبـاشد
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کـن
اهل قونیه از خرد و بزرگ در جنازه مولانا حاضر شدند و عیسویان و یهودان نیز که صلح جویی و نیکخواهی وی را آزموده بودند به همدردی اهل اسلام شیون و افغان میکردند و شیخ صدرالدین بر جنازهی مولانا نماز خواند و از شدت بیخودی و درد از هوش رفت و جنازه مولانا را با حرمت تمام برگرفتند و در تربت مبارک مدفون ساختند و قاضی سراج الدین در برابر تربت مولانا این ابیات برخواند:
کاش آن روز که درپای تو شد خـار اجل دست گیتی بــــــزدی تیــغ هلاکم بر سر
تا دراین روز جهان بی تو ندیدی چشمم این منم بر ســـــر خاک تو که خاکم برسر
مدت چهل روز یاران و مردم قونیه تعزیت مولانا میداشتند و ناله و گریه میکردند و بر فوت آن سعادت آسمانی دریغ و حسرت میخوردند و اخلاق پاک او بر زبان میآوردند.
مولانا در نزدیکی پدر خود سلطان العلما مدفونست و از خاندان و پیوستگان وی تا کنون متجاوز از پنجاه تن در آن ساحت قدس مدفون شدهاند و بنا به بعضی روایات[۱] تربت وی و خاندان او قبلاً بنام باغ سلطان معروف بود.
۲-۲- هویت عطار
« نامش محمد، کنیهاش ابوحامد، لقبش فریدون الدین و تخلصش عطار بوده است. پدرش ابراهیم و کنیهاش ابوبکر بوده. درباره تاریخ تولد وی تردید بسیار رفته است تا آنجا که حتی استناد به امثال و شواهد تاریخی و آثار خود عطار هم برای ثبت سال ۵۴۰ هـ.ق به عنوان سال تولد او متقن نیست اما از زندگی خصوصی عطار همین میدانیم که وی در روستای کدکن نیشابور دیده به جهان گشود و در نیمه دوم قرن ششم و ربع اول قرن هفتم میزیسته است و شغلش بنا به شهرت وی از تخلصش پیداست که عطاری بوده و گویا دکان دارو فروشی داشته است.»
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
چنین به نظر میرسد که پدر عطار هم عطار بوده و به کار طبابت مشغول. عطار فرزندانی داشته و یکی از آنها ظاهراً در سن ۳۲ سالگی وفات یافته و این معنی از دو رباعی که در مختار نامه آمده بدست میآید. زندگانی عطار قرین است با حملات پی در پی غُزان، مغولان و قحطیهای متوالی و مهلک بوده است که همگی در اندیشه و ذهن حساس شیخ تأثیر نهادهاند و البته آنگونه که آوردهاند در همین حوادث و حملات مغولان بوده که سرانجام شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در سال ۶۱۸ هـ.ق کشته یا شهید شده است.
تمکین مالی او باعث شده است که عطار به تحصیل علوم زمان خود بپردازد و چنانکه از آثارش برمیاید او مردی آگاه و از علوم و فنون ادبی و حکمت و کلام و نجوم بهره داشته و بر علوم دینی از جمله تفسیر و روایت، حدیت و فقه احاطه داشته است. آنچه بیش از هر چیز در زندگی و احوال عطار در خور توجه است رابطه نزدیک وی با صوفیه و متصوفه است. در روایت است که پدر عطار با صوفیان رابطه نزدیک و وسیعی داشته است و به سبب تمکین مالی مجالسی را جهت رفت و آمد بیشتر با صوفیان ترتیب میداده است. (عطار، ۱۳۸۱؛ ۲۲)
دکتر عبدالحسین زرّین کوب در کتاب صدای بال سیمرغ (درمورد زندگی و اندیشهی عطار) درباره عدم هویت او این گونه با عطار سخن میگوید :
« چه علاقهای به گمنام ماندن، بینام و نشان داشتی، عطار؟! در گوشه دکان خویش که در خانهی تو داروخانه دردمندان بود با چه فراغتی از خلق کناره گرفته بودی، و در عشق خویش، در روح خویش و در خدای خویش محو بودی؟! هنوز هر چه میکوشم دامن خرقهات را با گوشه ردای تاریخ گره بزنم خود را دچار مشکل مییابم با چه سماجتی از تاریخ از زمان و از تعلّقات اهل زمان کناره میکشی و انبوه اسطوره و افسانه را از بین خود و تاریخ فاصله میسازی؟ آخر تو کیستی، پدرت کیست و با اهل عصرت چه رابطهای داری؟ چه عجب که نام خود، نام فرید و محمد را، در یک و دو شعر مثنویهایت آوردهای. اما اهل عصرت خود را، با فروتنی و بیادعایی به نام ساده عطار که شغل پدرت بود خواندهای. کمتر کسی که نام واقعی پدرت و حتی خودت را دانست از همین علاقه به گمنامی بود که نام خودت را بعضی سعید و بعضی فرید خواندند و پدرت را بعضی محمود، بعضی یوسف و بعضی ابراهیم یادکردهاند. زادگاه تو در واقع کجا بود. آیا از ده به شهر آمده بودی؟ نام کدکن را قرنها بعد برای زادگاه تو انتخاب کردهاند و که میداند آیا به آنجا ارتباط داشتی یا عمداً کسانی که دوست داشتند تو را از پیروان قطب الدین حیدر بخوانند این نام را برای زادگاه تو انتخاب کردهاند؟ راستی، عطار چه وقت چشم به جهان گشودی؟ در این باب هم روایتهایی که هست دوستت دارم و بسیارها که دوستت دارند». (زرین کوب، ۱۳۸۶؛ ۱۴/۱۳)
« عطار و منظومه فرهنگی پیرامون او، از زندگی تاریخی تا افسانهها و از آثار مسلم او تا مجموعهی وسیعی از محصولات و منحولاتِ دوره های بعد، که منسوب به اوست بیشباهت به یک مذهب یا آیین نیست. در کنار هر مذهبی مشتی افسانه و اساطیر و مجموعه متناقضی از آراء میتوان دید که با همه تضادی که در اصل، با مبادی مرکزی آن آیین دارند از جهاتی سبب حفظ و حراست آن مذهباند». (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳؛ ۱۷)
۲-۲-۱- اوضاع سیاسی و اجتماعی زندگی عطار
« محیط اجتماعی یکی از عواملی است که سازندهی اندیشه و الهام یا برداشتهای شاعر در شعرش میباشد. به روایت تاریخ عطار در عصری زندگی میکرد که طوایف غُزها در شمال سرحدات ممالک اسلامی سکنی داشتند. تسلط این قوم بر ایران با ستم و ایذا و قتل و خونریزی همراه بود. در عهد سنجر بیآنکه آزاری از طرف آنها به مردم برسد در اطراف بلخ زندگی میکردند تا امیر قُماج عامل سلطان سنجر که از آنها بیم داشت به ترک آن نواحی آنها را فرا خواند. غُزها امتناع ورزیدند و با طوایف دیگر همدست شدند و به جنگ با امیر قماج آمدند که امیر شکست سختی خورد.
قبل از حمله مغول مصیبت وحشتناک قوم غُز بزرگترین بلای آسمانی بر ملت ستم کش ایران میبود. عطار اگر میگوید: در این دیر پرفسانه چه خوشی و نشاطی وجود دارد؟ اگر میگوید: گر روی بخت آزمائیت پوچ و بیمغز درمیآید. اگر میگوید یک دم شادی، صد غم در پی دارد، و نیش دنیا را بیش از نوش آن میداند از آن روست که او در عصری زندگی میکند که شمّهای از وضع نابسامان آن را به اشارهای بس کوتاه آوردیم.
در روزهای سختی و بدبختی و ظلم و تعّدی جز اینکه دست نیاز به سوی خداوند بلند شود و غمها و دردهای سنگین دل افسرده و داغ دیده با خداوند در میان گذاشته شود و دعا کرد، چه راهی میتوان یافت؟
چون غُزها به انتقام خون یکی از عُمّال خود تمامی مردم آن شهر را بکشند و همه جا را ویران کنند، آیا از روی اجساد این مردگان و ویرانههای خانه های آنان میتوان بیتفاوت گذشت؟ شاعر حساس پُرشفقت چه الهامی از این تماشا خواهد گرفت؟ در این جوّ پرفتنه و فغان و پردرد و بیامان، شیخ عامه مردم را با توجه به خدا و ایمان و اعتقاد به مبانی دینی دلجویی میکند و تسلی میدهد ومیگوید: در برابر دردها و رنجهایی که در این دنیا تحمل میکنی در آخرت به شادیهایی خواهی رسید. ای مرد درویش ناخوشدل مباش. غم دنیایی را که به یک ارزن نمیارزد، مخور.»
(شجیعی، ۱۳۷۲؛ ۱۶/۱۴)
۲-۲-۲- داستان سرایی عطار
« داستان سرایی از موضوعهایی است که از زمان شروع شعر فارسی مورد توجه قرار گرفته و شاعران از همان زمان به نظم داستانهایی پرداختهاند که روایات مکتوب داشته و یا در افواه شایع بوده است.
بنابر این عطار مثنویهای خود را تحت تأثیر مثنویهای سنایی سروده است. در منظومهی منطق الطیر او که عبارت از سیر روح در مراتب مختلف و رسیدن آن به حد کمال و پیوستن و اتحاد آن با خداست تأثیر مثنوی سیرالعباد الی المعاد سنایی آشکار است اما شعر این دو از هر جهت یکسان نیست».
« یکی از خصایص عمدهی شعر عطار آن است که بخلاف مولوی از آوردن داستانها و الفاظ مستهجن خودداری کرده است عطار هرگز به مدح و ستایش شاهان و امیران نپرداخته و آلایش مدح و هجو رااز چهره شعر خویش زدوده است».
« سبک بیان عطار ساده و طبیعی است و از الفاظ نامأنوس کمتر نشانی در آن دیده میشود، وی اغلب از عبارت پردازی و تصویرگرایی دوری میجوید البته در شعر او گاهی صنایعی از قبیل تشبیه، تناسب و تمثیل به کار رفته است».
« شعر عطار بیان کننده آرمانها، دردها، رنجهای روحی انسانها و اعتلا دهنده فرهنگ عوام و بینش توده ها است. هنر عمدهی او این است که شعر را از دنیای بسته دربارها و حجرههای پرقیل و قال مدارس بیرون آورد و به میان توده مردم برد».
« موضوعهایی که در قصههای عطار مطرح است همه تعلیمی و حکمی و عرفانی است و انسان را به ترک آلایشهای جسمانی و توجه به احوال نفسانی فرا میخواند و با آنکه از گذشت عمر و بیثباتی دنیا صحبت میکند و درای کاروان مرگ را همواره در گوش انسان به صدا درمیآورد یکسره تسلیم یأس و بدبینی نمیشود و با تصویر دورنمای اتصال به حق و نوید رسیدن به سرچشمه زلال معرفت القاء کننده خوشبینی است بینش عرفانی عطار و اینکه درهمه چیز خدا را میبیند به او چنان وسعت نظری میبخشد که بر تنگ نظران ظاهربین خرده میگیرد و به همه اعتقادات بشری با بلندنظری و تسامح مینگرد». (صنعتی نیا، ۱۳۶۹: ۱۲)
۲-۲-۳- جهانبینی عطار
« بیشک، فتنه غزان و آشوب و کشتار برخاسته از آن در فواصل مختلف به نیشابور و خراسان، جنگهای محمود بن محمد خاقان سمرقند، تاخت و تاز خوارزمشاهیان و جنگهای سلاطین غور، و زلزله عظیم نیشابور، آتش سوزی بازار عطاران نیشابور به وسیله نقیب علویان و قحطیهای پیاپی در خراسان قرن ششم که بنابر شواهد، یکی از آنها به سال ۵۵۲ هـ.ق یعنی در زمان حیات عطار اتفاق افتاده، عاری از تأثیری عمیق و وسوسههایی شک آمیز در جان حساس و دل بیدار وی نبوده است. تمام این تأثیرات محیطی همراه با معرفت حاصل از شناخت اصول دینی و عقلی، وقتی که یکسره در برگیرنده امور دنیوی و معاش دنیایی نباشد و هرگاه که دل مشغولی حیات مادی، فرصت اندیشیدن در احوال خویش و جهان، خیر و شر امور را از آدمی نگرفته باشد عاقبت انسان را به ورطه شک و حیرتی که نه مجال فکر میگذارد و نه فرصت ذکر، خواهد کشید و در خلال همین تجربه های روحی است که اتصال به ایمانی محکم در آمیخته با یقین تام، غنی از براهین عقلی محقق میشود و با مطالعه آثار عطار، بیتردید میتوان گفت که آثار وی تصویری است از کشمکشهای درونی و تلاطم روحی وی، در اثر شک و پریشان خاطری حاصل از مقابله شک و ایمان و اندوه و دل زدگی ناشی از پنهان کردن این احساس، به خاطر بافت فرهنگی زمان او، جدال ذهنی اضطراب آوری را در دل و جان عطار به پا کرده که میبایست با اتصال به چارهای، روح و جان حساس خویش را از گزند این اضطراب و پریشان خاطری به درآورد، که البته نتیجه آن پیدایش تمثیلات و حکایات مختلف در آثار عطار است. البته دایره اعتراض دیوانگان، زاهدان و مردم دنیادار را نیز در برمیگیرد و از این روست که بیپروایی دیوانگان که فاقد عقلند، باعث میشود که به دور از هر مصلحت اندیشی محافظه کارانه و کذب و ریای ضمنی، بیپروا اندیشه و سخن خود را بیان کنند و همین گستاخی در قالب بیعقلی، عطار را به پرورداندن داستانهایی واداشته که دیوانگان شخصیت اصلی آناناند.
در آن ایام دیگر طریقه قدما از یاد رفته بود و کسانی که در بین خلق به عنوان زاهد و عابد و عارف و صوفی شناخته میشدند غالباً جز در ظاهر حال و در تکرار اقوال با قدمای آنان هیچ گونه شباهتی نداشتند.»
۲-۲-۴- عرفان عطار
« عطار از آغاز جوانی به تصوف و عرفان گرایشی داشته است، وی در کنار اشتغال به علم، به اندازه کافی فرصت تأمل در خواندهها و شنیدهها را هم داشته است و در نتیجه این تأملات به شک و آشفتگی رسیده است و از طریق مکاشفات حاصل از خلوت و ریاضت در یافته که حقیقت در حوصله محدود خرد نمیگنجد و همینها باعث میشود تا او پس از چندی از تحصیل علم و دانش خسته شود و از قیل و قال مدرسه خسته گردد و کار او به فرار از مدرسه کشد.
تصوف عطار عرفانی است معتدل، نه زهد خشک و نه چالشی کلام، هیچ یک آن را از مزه نینداختهاند. در نظر وی وجود انسان آیینه و جلوهگاه حق است، و بیآنکه در راه به کلی فناء شود، در پایان سلوک روحانی خویش به «حق» واصل میگردد. به عقیده وی، در این دنیا که همه کاینات طالب حق و جویای وصال او آمدهاند وجود انسان که نمودار عالم کبیر است، اهمیت خاصی دارد. اما این انسان خلیفه الله باید مراحل بسیار طی کند تا به مرتبه واقعی خود برسد و از همه چیز محسوس و موهوم و معقول و معلوم بگذرد تا به فنای حق واصل گردد اما طی این مراحل که پُر است از مخاطر و مهالک، آسان نیست و بیهمرهی پیرنشدنی است».
۲-۲-۵- سرچشمه شعر عطار
« به لحاظ تاریخی، شعر عطار بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی فارسی است و پس از عطار بلندترین قلهی شعر عرفانی، جلال الدین مولوی است. اینها سه اقلیم پهناور، کهکشان مستقل اند که فضای بیکرانهی شعر عرفانی فارسی، و بیاغراق شعر جهان را احاطه میکنند و در ضمن کمال استقلال سخت به یکدیگر وابستهاند و یکدیگر را تکمیل میکنند.
شعر عطار در نگاه نخستین، گاه، خواننده را میرهاند اما شکیبایی و قدری آمادگی روحی لازم است تا به درون این باغ راه پیدا کنیم».
« شعــر گفتن حجت بـی حاصلیست خویشتن را دیـــد کـردن جاهلیست
چون ندیـدم در جهـــان محرم کسی هم به شعـر خود فــــرو گفتم بسی
گر تو مــرد رازجـــویی بـــــازجوی جان فشان و خــون گری و رازجوی
زانکه من خون سرشک افشانــــدهام تا چنین خون ریز حـــرفی راندهام»
( قوامی نژاد، ۱۳۹۰: ۲۴)
۲-۲-۶- آثار عطار
۱) منطق الطیر : این مثنوی که حدود ۴۶۰۰ بیت دارد، مهمترین و برجستهترین مثنوی عطار و یکی از مشهورترین مثنویهای تمثیلی فارسی است. این کتاب، که در واقع میتوان آن را « حماسه عرفانی» نامید عبارت است از داستان گروهی از مرغان که برای جستن و یافتن سیمرغ- که پادشاه آنان است به راهنمایی هدهد راه میافتند و در راه از هفت مرحلهی سهمگین میگذرند و در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا اینکه بعد از عبور از این هفت مرحله که بیشباهت به هفت خان در داستان رستم و داستان اسفندیار نیست- سرانجام از گروه انبوه مرغان که در جستجوی «سیمرغ» هستند تنها «سی مرغ» باقی میمانند و چون به خود مینگرند درمییابند که آن چه بیرون از خود میجستهاند- سیمرغ- اینک در وجودآنهاست. منظور عطار از مرغان سالکان راه و از «سی مرغ» مردان خداجویی است که پس از عبور از مراحل هفت گانهی سلوک- یعنی طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا سرانجام حقیقت را در وجود خود کشف میکنند.
۲) الهینامه: این منظومه مجموعهای است که از قصههای گوناگون کوتاه و مبتنی برگفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهوده در جستجوی چیزهایی برآمدهاند که حقیقت آنها با آن چه عامهی مردم از آن میفهمند، تفاوت دارد.
۳) مصیبتنامه: از دیگر منظومههای مهم عطار مصیبت نامه است. در بیان مصیبتها و گرفتاریهای روحانی سالک و مشتمل است بر حکایتهای فرعی بسیار که هر کدام از آنها جداگانه نیز خالی از فایده و نتیجهای نیست. در این منظومه، شیخ عطار خواننده را توجه میدهد که فریفته ظاهر نشوند و از ورای لفظ و ظواهر امر، به حقیقت و معنی اشیا پی ببرد.
۴) مختار نامه : عطار یکی از شاعرانی است که به سرودن رباعیات استوار و عمیق عارفانه و متفکرانه مشهور بوده است. رباعیات وی گاهی به رباعیات خیام، ترانه ساز همشهری او بسیار نزدیک شده است. و به همین دلیل بسیاری از این رباعیات را بعدها به خیام نسبت داده و در مجموعهی ترانههای وی به ثبت رساندهاند. همین آمیزش و نزدیکی فکر و اندیشه کار تمیز و تفکیک ترانههای این دو شاعر بزرگ نیشابور را دشوار میسازد.
۵) تذکره الاولیا: عطار هم از آغاز جوانی به سرگذشت عارفان و مقامات اولیای تصوف دل بستگی تام داشته. همین تعلق خاطر سبب شده است که او سرگذشت و حکایات مربوط به نود و هفت تن از اولیاء و مشایخ تصوف را در کتابی به نام تذکره الاولیا گردآوری کند.