بروکراتیزه شدن روابط قدرت
روابطی خاص مبتنی برسلطه
جدایی از ابزارهای بوروکراتیک
طرد اجتماعی
جدول شماره(۲-۲۳): جمعبندی دیدگاه ماکس وبر و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی
۲-۱-۱-۲-۵-۸. دیدگاه گیدنز
گیدنز طرد اجتماعی حاکی از راه و روشهایی است که طی آنها افراد از مشارکت کامل در جامعۀ بزرگ تر محروم میشوند. طرد اجتماعی مفهومی کلیتر و گستردهتر از مفهوم زیرطبقه است، و این مزیت را دارد که بر فرایندها ـ مکانیسمهای طرد ـ تاًکید می کند. برای مثال، کسانی که در مجتمعهای مسکونی کهنه و مخروبه زندگی می کنند و در منطقۀ زندگی آنها مدرسه های خوب و فرصتهای اشتغال کافی وجود ندارد، ممکن است کاملاً محروم از فرصتها باشند که اکثریت مردم جامعه برای بهبود بخشیدن به زندگی خود در اختیار دارند. مفهوم طرد اجتماعی توجه ما را به طیف وسیع عواملی جلب می کند که افراد و گروه ها از داشتن فرصتهایی که پیش روی اکثریت جمعیت است باز میدارد (گیدنز، ۱۳۸۶: ۴۶۶). آدمیان برای برخورداری از زندگی کامل و فعال نه فقط باید بتوانند خوراک، پوشاک و خانۀ خود را تاًمین کنند، بلکه همچنین باید به کالاها و خدمات ضروری مثل حمل و نقل، تلفن، بیمه و خدمات بانکی نیز دسترسی داشته باشند. برای آنکه جامعه یا اجتماعی بتواند منسجم و یکپارچه شود، بسیار اهمیت دارد که اعضای آن از نهادهای همگانی مثل مدارس، امکانات درمانی و بهداشتی و حمل ونقل عمومی بهرهمند باشند. این نهادهای همگانی در ایجاد حس انسجام و پیوستگی اجتماعی در میان جمعیت نقش مهمی دارند (همان منبع ).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از نظر گیدنز طرد و جذب را میتوان از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مورد ملاحظه قرار داد.
۱) طرد اقتصادی: افراد و اجتماعات ممکن است از نظر تولید و یا از نظر مصرف، طردشدن از حوزۀ اقتصاد را تجربه کنند. از جهت تولید، اشتغال و مشارکت در بازار کار برای جذب در اقتصاد اهمیت زیاد دارند. در اجتماعاتی که نسبت بالای از محرومیت مادی در آنها وجود دارد، تعداد کسانی شغل تمام وقت دارند بسیار اندک و همچنین شبکه های غیر رسمی اطلاعات که می تواند به بیکاران کمک کند تا وارد بازار کار شوند، بسیار محدود وضعیف است. نرخ بیکاری در این اجتماعات اغلب بالا و فرصتهای شغلی به طور کلی محدود است. کسانی که از بازار کار طرد میشوند با زحمت و دشواری زیاد دوباره میتوانند وارد آن شوند(همان منبع).
۲) طرد سیاسی: در این زمینه گیدنز بیان می کند: مشارکت مستمر مردم در سیاست یکی از ارکان دولتهای دموکراتیک لیبرال است. شهروندان تشویق میشوند که نسبت به مسائل سیاسی، آگاه و مطلع باشند و نظر مخالف یا موافق خود را ابراز کنند، با نمایندگان منتخب خود تماس داشته باشند و در همه سطوح فرایند سیاسی مشارکت کنند. اما مشارکت سیاسی فعال ممکن است دور از دسترس کسانی باشد که دچار طرد اجتماعیاند و شاید فاقد منابع و امکانات، اطلاعات و فرصتهای ضروری برای دخالت در فرایند سیاسی هستند. چانه زنی و فشارهای غیر رسمی، شرکت در تظاهرات و حضور در گردهمایی های سیاسی همگی مستلزم تحرک، وقت و دسترسی به اطلاعات است که در اجتماعات مطرود هیچ یک از این عوامل پیدا نمی شود. وجود چنین چالشها و موانعی موجب پیدایش دور باطلی می شود که نیازها و صدای مطرودان اجتماعی نمیتواند وارد دستور کار سیاسی شود(همان: ۴۶۸).
۳) طرد اجتماعی: طرد می تواند در حوزۀ زندگی اجتماعی نیز تجربه شود. مناطقی که درجۀ بالایی از طرد اجتماعی را دارند، ممکن است تسهیلات محلی و اجتماعی محدودی داشته باشند، تسهیلاتی مثل پارک، زمین ورزش، مراکز فرهنگی و تئاتر. سطوح مشارکت مدنی در این مناطق غالبا نارل است. علاوه براین، افراد و خانوادههای مطرود شاید فرصت کمتری برای تفریح و فراغت، مسافرت و فعالیتهای بیرون از خانه داشته باشند. طرد اجتماعی ممکن است به معنای محدودیت یا ضعف شبکۀ اجتماعی نیز باشد که به انزوا و تماس نداشتن با دیگران می انجامد(همان منبع). گیدنز در تبیین مفهوم برابری، از دو واژه طرد و ادغام شمول استفاده می کند. به عقیده وی در سیاست نوین برابری به عنوان ادغام و نابرابری به عنوان طرد استفاده می شود: «ادغام در مفهوم عام به مقولۀ شهروندی اشاره داد، به حقوق مدنی وسیاسی و تعهداتی که همۀ اعضای یک جامعه باید، نه تنها به طور رسمی، بلکه به عنوان یکی از واقعیتهای زندگیشان، داشته باشند. ادغام، همچنین به فرصتها و به مشارکت در حوزۀ عمومی اشاره دارد. در جامعهای که کار هم از نظر عزت نفس و هم برای حفظ استاندارد زندگی اهمیت اساسی دارد، دسترسی به کار یک زمینۀ اصلی فرصت است. آموزش و پرورش زمینۀ مهم دیگری است، که حتی اگر برای امکان اشتغال که با آن مرتبط است مهم نبود، بازهم از اهمیّت برخوردار می بود»(گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۱۵ـ۱۱۴). در مقابل واژه طرد به این معناست که کسی یا چیزی توسط دیگری رانده شده است. یقیناً مواردی وجود دارد که افراد به واسطۀ تصمیمهایی که بیرون از قدرت کنترل آنها است طرد میشوند. برای مثال، ممکن است بانکها با کسانی که در منطقۀ معینی زندگی میکنند حساب جاری یا کارت اعتباری ندهند. یا شرکتهای بیمه از بیمه کردن کسانی که سوابق معینی دارند امتناع کنند. یا کسی که در اواخر دوران خدمت خود بازخرید می شود شاید به دلیل سن وسالش نتواند کار دیگری پیدا کند (گیدنز، ۱۳۸۶: ۴۶۹). اما طرد اجتماعی فقط حاصل طرد شدن مردم نیست بلکه ممکن است نتیجۀ کنارهگیری داوطلبانۀ افراد از ابعاد و جنبه های گوناگون جریان امور جامعه باشد. افراد میتوانند به میل خود تصمیم به ترک تحصیل، نادیده گرفتن یک فرصت شغلی و نپرداختن به فعالیت اقتصادی، یا شرکت نکردن در انتخابات سیاسی بگیرند. در بررسی پدیدۀ طرد اجتماعی باید باز هم نسبت به تعامل میان عاملیت و مسئولیت آدمی از یک طرف، و نقش نیروهای اجتماعی در شکل دادن به اوضاع و شرایط مردم، از طرف دیگر،آگاه و هوشیار باشیم(همان منبع).
جمعبندی دیدگاه دیدگاه گیدنز و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی: طرد اجتماعی حاکی از راه و روشهایی است که طی آنها افراد از مشارکت کامل در جامعۀ بزرگتر محروم میشوند. مفهوم طرد اجتماعی توجه ما را به طیف وسیع عواملی جلب می کند که افراد و گروه ها از داشتن فرصتهایی که پیش روی اکثریت جمعیت است باز میدارد.
جدول شماره(۲-۲۴): جمعبندی دیدگاه دیدگاه گیدنز و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی
منابع مطرودساز اجتماعی
نابرابری در توزیع فرصتها
محرومیت از مشارکت کامل در جامعه
طرد اجتماعی
۲-۱-۱-۲-۵-۹. دیدگاه آمارتیاسن
محرومیت قابلیتی، مفهومی است که ارکان آن ریشه در علم اقتصاد دارد. این مفهوم اولین بار توسط پروفسور آمارتیاسن[۱۳۷] (۱۹۸۵) برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ مطرح گردید. او با به کارگیری مفهوم «قابلیت» این رویکرد را تا بدانجا پیش برد که هم اکنون میتوان ردپای آن را در جنبه های مختلف علوم انسانی مشاهده کرد. با وارد کردن این مفهوم به ادبیات توسعه، وی به تشریح عوامل مؤثر بر فقر و محرومیت با تکیه بر ابعاد فرامادی آن می پردازد. سن رهیافت رفاهگرا را که بر مطلوبیت تاًکید دارد، رد می کند و آن را هنگامی که مبانی ارزیابی سطح زندگی قرار میگیرد ناکافی و گمراه کننده میداند. تاًکید می کند که آن نوع زندگی باید در کانون توجه ما قرار گیرد که مردم قادر به اداره آن هستند و آن را بر میگزینند. او به جای مفهوم درآمد از مفهوم «قابلیت» استفاده می کند. به عقیده آنچه که مردم واقعاً قادر به انجام آن هستند. به عنوان مثال یک فرد معلول با درآمدی مساوی، در مقایسه با یک فرد سالم در موقعیت نامناسبتری به سر میبرد، زیرا او یک محرومیت قابلیتی (نه درآمدی) رنج می برد (محمودی و صمیمی فر، ۱۳۸۴). سن با یک جمله آدام اسمیت مفهوم طرد را به قابلیت نسبت میدهد؛ آدام اسمیت محرومیت را «ناتوانی فرد از ظاهر شدن در ملاً عام بدون احساس شرمندگی» بیان می کند. دیدگاه عامی که اسمیت درباره محرومیت دارد بیانگر ناتوانی فرد در تعامل «آزادی» با دیگران است که فی نفسه یک محرومیت است. مانند محرومیتهای دیگرهای نظیر گرسنگی یا بیخانمانی(سن،۲۰۰۰: ۲ ). به گفتۀ سن «محرومیت نسبی بر حسب درآمدها می تواند منجر به محرومیت مطلق بر حسب قابلیتها شود. اینکه کسی به طور نسبی در یک کشور ثروتمند فقیر باشد می تواند یک نقض قابلیتی بزرگ باشد، حتی اگر درآمد مطلق او بر حسب معیارهای جهانی بالا باشد. در کشوری که به طور کلی وفور وجود دارد، درآمد بیشتری نیاز است تا برای دستیابی به همان کارکرد اجتماعی کالاهای کافی خریداری شوند» (سن، ۱۳۸۳: ۱۲۹). به عنوان مثال، مشکلاتی را که گروههایی از مردم در «شرکت در حیات اجتماعی» تجربه می کنند میتوانند برای مطالعه «طرد اجتماعی» حائز اهمیت باشند. ضرورت شرکت در حیات یک اجتماع ممکن است موجب ترغیب تقاضا برای تجهیزات مدرن(همچون تلویزیون، ضبط ویدئو، خودرو و از این قبیل) در جامعهای باشد که در آن چنین تسهیلاتی کم ترغیب تقاضا برای تجهیزات مدرن(همچون تلویزیون، ضبط ویدئو، خودرو و از این قبیل) در جامعهای باشد که در آن چنین تسهیلاتی کمابیش در اختیار همه هست(بر خلاف آنچه که در کشورهایی که وفور کمتری دارند) و این نکته فشاری بر یک فرد نبستاً فقیر در یک جامعه ثروتمند ایجاد می کند حتی اگر این فرد در مقایسه با مردم کشورهایی که از رفاه کمتری برخوردارند سطح درآمد به مراتب بالاتری داشته باشد. در حقیقت پدیدۀ ضد و نقیض گرسنگی در کشورهای ثروتمند حتی در ایالات متحده بی ارتباط با این دسته از مخارج دیگر نیست(همان منبع). سن میان آزادیهای منفی و آزادیهای مثبت نیز متمایز قائل می شود. به عقیده او آزادی فقط محدود به آزادی های منفی (نفی موانع آزادی) نمی شود، بلکه آزادی مثبت (توانایی تحقیق اهدافی که فرد برای آنها ارزش قائل است) بیشتر مورد تأکید است. اینکه همگان آزادند که غذای کافی، مسکن مناسب، بهداشت متناسب، تحصیلات خوب داشت باشند و مانعی در مقابل آنها وجود نداشته باشد، موضوع آزادی منفی است. اما اینکه یک فرد امکان دستیابی به آنها وجود نداشته باشد، موضوع بحث آزادی مثبت است(سن، ۱۳۸۳: ۱۰-۱۱). با این تفصیل، سن مفهوم طرد را وسیعتر از آنچه که تا آن موقع در ادبیات نظری آمده بود بیان می کند و معتقد است که طرد اجتماعی می تواند یکی از اجزاء سازندۀ محرومیت قابلیتی باشد، همانطور که می تواند دلیلی برای فقدان قابلیت های گوناگون باشد. همچنین به عقیدۀ سن، طرد از، روابط اجتماعی می تواند فرد را به سمت محرومیتهای دیگری نیز سوق دهد و فرصتهای موجود در زندگی را برای او محدودتر کند. به عنوان مثال، طرد شدن از موقعیت شاغل بودن، می تواند فرد را به سمت شرایط بد اقتصادی و به تبع آن محرومیتهای دیگر نظیر سوء تغذیه، و بیخانمانی هدایت کند (سن، ۲۰۰۰: ۳-۴). او زبان طرد را یک زبان تطبیقپذیر میداند که میتوان مفاهیم فراوانی را به وسیله آن توضیح داد. گذشته از آن که استفاده از این زبان در توضیح هر نوع محرومیت، مهارت و توانایی خاص خود را میطلبد، در استفاده از این گویش باید همواره مفهوم نسبی بودن را در نظر گرفت. در واقع سن با تمرکز بر روی ویژگیهای نسبی بودن، در توضیح فرآینده طرد، آن را مرتبط با مفهوم «محرومیت نسبی» میداند به عقیده سن، محرومیت نسبی از درآمد، می تواند به محرومیت مطلق از حیث قابلیت منجر شود. در جامعهای که محرومیت نسبی از درآمد وجود داشته باشد، حاشیه نشینی اقتصادی و به تبع آن حاشیه نشین اجتماعی پدید می آید. در نگاه سن طرد اجتماعی مربوط به شکست در کسب سطوحی از قابلیت در اشکال مختلف کارکردی می شود(غفاری و تاج الدین، ۱۳۸۴: ۳۸).
رویکرد قابلیتی در جایگاه خودش توانست حوزه وسیعتری را در مقابل دیدگاه متفکران حوزۀ رفاه اجتماعی باز کند. این رویکرد با تأکید بر عوامل غیرمادی و غیردرآمدی که میتوانند قابلیت های فرد را تهدید کنند، تحلیلهای جامعتری را در این زمینه امکان پذیر ساخت. به عنوان مثال محدودیتها و قیود اجتماعی، شرایط خانواده، تبعیضهای جنسیتی، حتی بیماریهای خاص عوامل غیرمادیای شمرده می شود که با تأثیر بر روی قابلیت و آزادی افراد، سطح زندگی آنها را تغییر داده و حتی انگیزه های شخصی و حالات روحی و روانی نظیر اعتماد به نفس را هم تحت تأثیر قرار می دهند. در این راستا موضوع مهمی که نظر سن را به خود جلب کرده است، بحث «نقش آفرینی زنان» در تحولات اجتماعی است. البته او بین نقش آفرینی زنان ونفش پذیری آنها تفاوت قائل است. به عقیده او «نقش هر فرد به عنوان یک نقش آفرین(نماینده) با نقش او به عنوان یک نقش پذیر کاملاً متفاوت است. این واقعیت که هر فرد مختار، احتمالاً باید خویشتن خویش را در نقشی منفعل نیز ببیند، نقشپذیری مسئولیت او و وظایف اضافی غیرقابل انکاری را که وابسته به نقش آفرینی وی است به هیچ روی تغییر نمیدهد». بدین ترتیب او نقش پذیری را نوعی محدودیت نقش برای زنان دانسته و در عین حال که آن را امری لازم برای دستیابی به رفاه بیشتر برای زنان میداند، اما دستیابی و تحقق آن را کافی ندانسته و در راستای نقش آفرینی بیشتر زنان، روشی اختیارگرا را در دستور جنبش های زنان توصیه می کند (سن، ۱۳۸۳: ۳۲۳). وی با تاًکید بر محور نقشآفرینی زنان، ابزار ارتقاء قابلیت آنها را نقش آفرینی(با مفهوم اختیاری) دانسته است. برای مثال، شواهد زیادی مغایر با قواعد بیولوژیکی وجود دارد که نشان دهندۀ «مرگ و میراضافی» زنان درآسیا و آفریقای شمالی است. این مرگها منشاً اجتماعی داشته و معرف ارقام عظیم «زنان مفقود» است. «مفقوده» بدین معنا که مرگشان دلایل تبعیض جنسیتی در توزیع خدمات بهداشتی و درمانی و سایر خدمات ضروری داشته است. این موضوع در رفاه زنان و در درک این نکته که زنان«کمتر برابر» به حساب میآیند، اهمیتی تردیدناپذیر دارد. نشانه های فراوانی نیز از نیازهای اجتماعی نادیده انگاشته شده زنان در سراسر جهان وجود دارد. دلایلی بسیار قوی برای پرتو افکندن به این نیازها و شمول جدی آنها در دستور کار جنبشهای زنان در دست است(همان منبع ).
جمعبندی دیدگاه آمارتیاسن و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی: طرد اجتماعی مربوط به شکست در کسب سطوحی از قابلیت در اشکال مختلف کارکردی می شود.
جدول شماره(۲-۲۵): جمعبندی دیدگاه آمارتیاسن و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی
منابع مطرودساز اجتماعی