آبراهام مازلو[۱۰۶]: او انسان سالم را خود شکوفا[۱۰۷] مینامد و اینگونه بیان میکند که خواستاران تحقق خود ف نیازهای سطوح پایینتر خود یعنی: نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام را برآورده ساختهاند. روانپریش و روان نژند نیستند و سایر اختلالهای آسیبشناختی را ندارند. آن ها الگوهای بلوغ، پختگی[۱۰۸] و سلامت میباشند. با حداکثر استفاده از همه قابلیتها و تواناییهای خود، خویشتن خویش را فعلییت و تحقق میبخشد. خواستاران تحقق خود، تکاپو نمیکنند، بلکه تکامل مییابند. ویژگیهای آن ها را میتوان فهرستوار نام برد که عبارتند از: ادراک صحیح واقعیت، پذیرش کلی طبیعت دیگران و خویشتن، خودانگیختگی، سادگی و طبیعی بودن، توجه به مسائل بیرون از خویشتن، نیاز به خلوت و استقلال، تازگی مداوم تجربه های زندگی، نوعدوستی، کنش مستقل، روابط متقابل با دیگران، تمایل میان وسیله و هدف و خیر و شر، آفرینندگی، مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری (همان منبع).
۲-۲۹-۳- مکتب رفتارگرایی
بی.اف.اسکینر[۱۰۹]: سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو میشود تا هنگامی که از طریق جامعه بهنجار تلقی میشود، از طریق شیوه اصلاح رفتار[۱۱۰] برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده میجوید. به علاوه انسان سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص میگردد. انسان سالم کسی است که تأیید اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب، از محیط و اطرافیانش دریافت میکند. شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم، نه برای پیشبینی، بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند برای انجام هر روش، بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندی برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و مانند آن را کنار بگذارد (نجات، ایروانی، ۱۳۷۸).
۲-۲۹-۴- مکتب زیست گرایی
مکتب زیست گرایی در مطالعه رفتار انسان بیشترین اهمیت را بر بافتها و اعضای بدن قائل میشود. این مکتب که پایه اصلی روانپزشکی را تشکیل میدهد، بیشتر بر بیماری روانی توجه دارد نه بهداشت روانی زیرا بیماری روانی جزء سایر بیماریها به حساب میآورد (گنجی، ۱۳۷۶).
دیدگاه روانپزشکی برای تبیین بیماری روانی بر پدیدهها و اختلالها فیزیولوژیک اهمیت میدهد
این دیدگاه از علم پزشکی الهام میگیرد. زیرا علم پزشکی معتقد است که بیماری جسمی در اثر بینظمی در عملکرد یا در خود دستگاه به وجود میآید. از نظر این دیدگاه اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود به این دلیل خواهد بود که دستگاه روانی او اختلال پیدا کردهاست. بنابرین فرض بر این است که در آینده نوعی نقص در دستگاه عصبی کشف خواهد شد و همه اختلالهای فکری و رفتاری بر اساس آن قابل تنظیم خواهد بود. دیدگاه روانپزشکی درباره فرد دید تعادل حیاتی دارد. طبق این دید ” سلامت روانی عبارت است از نظام متعادلی که خوب کار میکند، اگر تعادل به هم بخورد بیماری روانی ظاهر خواهد شد” (همان منبع).
۲-۲۹-۵- مکتب شناختی
ویلیام گلاسر[۱۱۱]: انسان سالم بنا بر نظریه گلاسر کسی است که دارای این ویژگیها باشد:
۱٫ واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با موقعیتها به صورت واقعگرایانه روبرو شود.
۲٫ هویت موفق[۱۱۲] داشته باشد یعنی عشق و محبت بورزد وهم عشق و محبت دریافت نماید. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
۳٫ مسئولیت، زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند، پذیرش مسئولیت کاملترین نشانه سلامت روانی است.
۴٫ توجه او به لذات درازمدت منطقیتر و منطبق با واقعیت باشد.
۵٫ بر زمان حال و آینده تأکید نماید نه بر گذشته و تأکید او بر آینده، جنبه دروننگری داشته باشد نه به صورت خیالپردازی باشد (نجات، ایروانی، ۱۳۷۸).
واقعیت درمانی[۱۱۳] گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در درستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخصی این سه اصل تحقق یابد، نشانگر سلامت روانی اوست (همان منبع).
آلبرت آلیس[۱۱۴]: الیس اصول ۱۳ گانهای را به مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است که عبارتند از: نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خودفرمانی، تحمل، انعطافپذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر نمودن، لذتگرایی بلند پایا (همان منبع).
۲-۲۹-۶- مکتب هستیگرایی
ویکتور فرانکل[۱۱۵]: نگرش فرانکل به سلامت روان تأکید عمده را بر اراده معطوف به معنا میگذارد. جستجوی معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصی است. هیچ کس و هیچ چیز بن زندگی انسان معنا نمیدهد مگر خودش. انسان باید با احساس مسئولیت آزادانه با شرایط هستی و زندگی روبرو شود و معنایی در آن بیابد. به نظر فرانکل ماهیت وجودی انسان از سه عنصر معنویت[۱۱۶]، آزادی[۱۱۷]، مسئولیت[۱۱۸] تشکیل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه شخصی این سه عامل است. معیار سنجش معنادار بودن زندگی، کیفیت آن است نه کمیت آن. حصول و کاربرد معنویت، آزادی و مسئولیت نیز با خود انسان است. بنا بر نظریه فرانکل انسان کامل بودن یعنی با کسی یا چیزی فراسوی خود پیوستن. به عقیده فرانکل جستجوی هدف در خود، شکست خویشتن است. به طور خلاصه میتوان گفت شخص سالم برخوردار از سلامت روانی به عقیده فرانکل دارای این ویژگیها است:
۱٫ آزادی انتخاب عمل دارد.
۲٫ مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت خویش را میپذیرد.
۳٫ معلول نیازهای خارجی نیست.
۴٫ از زندگی معنای مناسبی یافته است.
۵٫ بر زندگی تسلط آگاهانه دارد.
۶٫ آیندهنگر است.
به عقیده فرانکل انسانی که واجد این صفات و خصوصیات باشد”انسان از خود فرا روند[۱۱۹]” نامیده میشود (نجات، ایروانی، ۱۳۷۸).
۲-۲۹-۷- مکتب بومشناسی
بومشناسی یعنی مطالعه محیطهای زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط این موجودات با یکدیگر و با محیط برابر این دیدگاه عوامل موجود در محیط فیزیکی مثل سروصدا یا آلودگی صوتی، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و… میتواند سلامت روانی فرد را به خطر اندازند (گنجی، ۱۳۷۶).
۲-۳۰- مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی:
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با کارهای کلاگس[۱۲۰] (۱۹۲۶) و باومگارتن[۱۲۱]
(۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آن ها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت[۱۲۲] وآدبرت[۱۲۳] در یک مطالعه جریان ساز