روز یعنی که جهـان شر و شور چشم وجدان جهان در وی کور
روز یعنی غم و غوغـا دیـــدن روی این مردم دنیــا دیـــدن
(همان: ۹۶۴)
صورخیال رمانتیسم
از نظر رمانتیک ها عنصر بنیادی و خلاق آفرینش شعر بر اساس تخیل است که در برابر اصل محاکات و تقلید کلاسیسم قرار می گیرد. از دیدگاه کلاسیک محاکات و تقلید بهترین روش برای گزارش جهان واقعی و نمایش واقعیات حسی بود اما از نظر رمانتیک ها تخیّل تنها ابزار شاعر برای ورود به دنیای شعر و خلّاقیت ادبی به شمار می رود و امکان آفرینش و بیان عواطف احساسات را برای شاعر فراهم می سازد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از نگاه شاعر، شعر شاهدی است که در گهواره حال می جنبد و لالای نسیم نوازشگر اوست، دیده خاطر از روزنه ذوق و خیال به دنیای زیبایی ها می نگرد.
شاهد شعر به گهــواره حال مست رویا و شکر خواب خیال
مهدش آویخته در باغ نعیم می خورد تاب به لالای نسیـم
خاطر از روزنــه ذوق و خیــال وا کند دیده به دنیــای جمال
راه از این پرده به پنهانی هاست که نهانخانه روحــانی هــاست
عالم از لطف هوا چون دم صبح رنگ رخ باخته چون عالم صبح
(شهریار، ۱۳۸۶: ۹۱۳)
شاعر رمانتیک از رهگذر خیال و عاطفه خود در اشیاء و تصرف می کند و آن را به رنگ احساس خود در می آورد.
از گل و سبزه بساط جنگل خوابگاهی است پرند و مخمل
طرفه نزهتگه تنهاییهاست خلوت خلسه خلیایی هاست
(همان: ۹۱۳)
«صور خیال در شعر رمانتیک نقش ویژه ای دارند چرا که ابزار انتقال و احساس معنا هستند و عاملی برای تأثیرگذاری و همراه ساختن مخاطب یا گوینده به شمار می روند. انواع مختلف تشبیه، به ویژه تشبیه عقلی که امکان تصرف تخیلی بیشتری در اشیاء فراهم می کند و شیء را از دنیای واقعیت به عالم خیال و عقل می راند، تشخیص، حسامیزی، پارادوکس در شعر رمانتیک نقش برجسته ای دارند.» (فتوحی،۱۳۸۶: ۱۵۵)
تشبیه عقلی
در ابیات زیر درخشیدن مریخ به شعله چشم اهرمن که امری معقول است تشبیه می شود
گرداب دهن دریده و رعـد فریاد ز بیم غرق می زد
چون شعله چشم اهرمن گاه مریخ ز دور برق می زد
(شهریار، ۱۳۸۶: ۸۹۳)
در ابیات زیر دماوند که از برف پوشیده شده است یک بار به مهد فرشتگان که مه آلود است تشبیه میشود و بار دیگر از نظر شکوه و پیروزی به قلعه جادوان تشبیه می گردد. در این جا تخیل رمانتیک شاعر، میان امری محسوس و معقول، زمینی و آسمانی نسبت زیبایی ایجاد می کند.
پوشیده به برفهای دایم توفنده و سهمگین دماوند
سیمرغ به قـاف او گروگــان ضحاک به غار او گروبنــد
چون مهد فرشتگان مه آلود چون قلعه جادوان ظفرمند
(همان: ۸۹۸)
جنگل و شاخه های درختان آن که امری محسوس و مادی است در ابیات متوالی به صبح بهشت، عرش عظیم، شاخه ها و غرفه های جنت، شاخ دیو و مهتاب شب به خرمن انبوه عشق مانند می گردد. و این نتیجه نگاه رمانتیکی و عاشقانه به طبیعت و مظاهر آن است.
شب جنگل همه چون صبـــح بهشت حوریانند در او نور سرشت
طاقی افراشته چون عــرش عظیـــم تپه قدس و مـقام تعظیــم
شاخه ها چـــون غـــرفات جنـــت پایه در پایه به اوج رفعـت
(شهریار، ۱۳۸۶: ۹۱۴)
شاخه ها خیره سر و خم در خم شاخ دیوند تنیده در هم
شب چو مهتاب درخشد در کوه خرمن عشق نماید انبوه
(همان: ۹۱۸)
تخیل رمانتیک شاعر پیوند هایی تازه و بدیع میان عناصر مادّی و معقول ایجاد می کند. پاکی چهره را به آینه دل که مصقول و پاک است مانند می کند، کعبه مانندتربت لیلی محزون بوده وسرگشتگی سایه به روح مجنون مانند می گردد.
چهره چون آینه دل مصقـول با جمال ابـــدیّت مشــــغول
کعبه چون تربت لیلی محزون سایه سرگشته چو روح مجنون
(همان: ۹۴۶)
زنگار داشتن جوهر آب به تیره و تار بودن آینه دق و جنبش امواج دریا به دم آخر عمر دنیا تشبیه می گردد.
جوهر آب گرفتـــــه زنـــگار همچو آیینه دق تیره و تار
(همان: ۹۵۲)
در زمین لرزه دایـم دریــــا چـــون دم آخر عمر دنیا
(همان: ۹۵۶)
علاوه بر تشبیه عقلی، بخش دیگری از صور خیال شاعر در پارادوکس ها و حسامیزی ها منعکس می شود.
پارادوکس
راستی گوش دلـــی گر شنـــواست خامشی را چه بیانی شیواســت
خامشـی گویــد از آن رشــک ملک که دهانی است به پهنای فلـک
چه بیانی است در این صمت وسکوت که کند اهل محبــت مبــهوت
قصه آنــــجا که ورای قـــــال است خامشی جو که زبان حال است
(همان: ۹۱۵)
از نظرشاعر اگر گوش دل شنوا باشد، خاموشی بیانی شیوا و زیبا دارد، وقتی حس درون تقویت شود، سکوت و خاموشی بیانی دارد که اهل محبت را مبهوت می کند و در حالت ناآگاهی وبیخودی، خاموشی که خود عین سکوت و بی صدایی است زبان حال می شود. بنابراین شاعرچنان در حس و تخیل فرو می رود که سکوت را سخنگو می یابد و احساس می کند که تنها خاموشی و سکوت می تواند بیانی شیوا داشته باشد.
حسامیزی
من هم از طاوسان بهشتم وین نگارین سرودم گواهی
(همان:۸۴۸)
نگارین مربوط به حس بینایی است که زیبایی آن دیده می شود اما در اینجا شاعر با بهره گرفتن از قدرت تخیل خودآن را به سرود که امری شنیدنی است نسبت می دهد.