از نظر اسمیت[۱۲] با افزایش سود، پساندازها و سرمایهگذاری افزایش مییابد و با کاهش سود، هر دو کاهش خواهند یافت. همچنین تقسیم کار موجب میشود تا بهرهوری عامل کار بالا رفته و در نتیجه درآمد واقعی افراد و از جمله سرمایه داران افزایش یابد. افزایش درآمد واقعی موجب افزایش پساندازها و سرمایهگذاری میشود. در نتیجه تراکم سرمایه (همراه با آن پیشرفت فنی مورد نیاز) حاصل میشود که نتیجه آن کاهش در هزینه ها بوده و این خود باعث افزایش مجدد میزان سود شده و پسانداز و سرمایهگذاری بیشتری را ممکن میسازد. به عقیده ریکاردو، تمرکز سرمایه، نتیجه و ثمره تجمع سودها است. چون سود موجب پسانداز ثروت شده و برای تمرکز سرمایه از آن استفاده میشود. او معتقد بود که تمرکز سرمایه به دو عامل بستگی دارد: توانایی برای پسانداز و اراده برای پسانداز ،توانایی برای پسانداز نقش مؤثرتری در تمرکز سرمایه داشته و بستگی به درآمد خالص (مازاد تولید) جامعه دارد. هر چه در آمد خالص بیشتر باشد، توانایی برای پسانداز نیز زیادتر خواهد بود. ریکاردو معتقد است تا زمانی که نرخ سود به اندازه کافی بالا باشد، سرمایهداران قادر خواهند بود به پسانداز و سرمایهگذاری بپردازند. نظریه کینز’در مورد عملکرد بازار پسانداز و سرمایهگذاری با نظریه نئوکلاسیکها کاملاً درتضاد است. به نظر کینز فرض نئوکلاسیکها مبنی بر این که پساندازکنندگان و سرمایهگذاران یک گروه واحد هستند و به خاطر یک عامل مشترک، پسانداز و سرمایهگذاری میکنند فرض صحیحی نیست. کینز[۱۳] معتقد است پسانداز کنندگان و سرمایهگذاران دو گروه مختلف هستند و به خاطر عوامل مختلف، پسانداز و سرمایهگذاری میکنند (نظریان و محمداسماعیل، ۱۳۸۸،ص۳۲ ).
۲-۹-رابطه بین سهم بازار و رشد شرکتها
تحقیقات حسابداری مختلفی، به بررسی این ایده که ارزش احتمالا تابعی از سنجشهای بعدی در مورد عملکرد و ویژگیهای صنعت خواهد بود، پرداختهاند. همچون بررسی جوس و همکاران[۱۴]؛ آنتونی و همکاران[۱۵]؛ امیر و همکاران[۱۶]؛ تسه[۱۷]؛ بیدل و همکاران[۱۸]؛ احمد[۱۹] و سویریسکی[۲۰] فرضیههایی را در مورد شرکتهایی که در یک صنعت یکسان، با فرصتهای رشد مشابهی روبهرو هستند بیان کردهاند. از بین این مطالعات، امیر و همکاران به بررسی تاثیر مختلف تغییرات سهام در بازار در شرکتهای موجود در یک صنعت یکسان پرداختهاند.
آنتونی و همکاران در سال ۱۹۹۲، ارزش بازار را که متعلق به کسب بهره بازار در چرخههای حیات یک شرکت است را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که واکنش سرمایهگذاران در برابر افزایش سهم بازار، برای شرکتهای در حال رشد و جوان، بیشتر از شرکتهای راکد و بالغتر است. آن ها دریافتند که بهره رو به افزایش بازار، بیشتر در مراحل اولیه چرخه حیات محصول توسط بازار ارزیابی میشود. یعنی زمانی که فرصتهای موجود برای رشد بیشتر است. امیر و همکاران در سال ۱۹۹۶مقیاسهای دیگری برای رشد سهم بازار یافتند که چشمگیرتر از سنجشهای حسابداری سنتی مربوط به عملکرد درصنعتهایی با رشد بالا مشخص است. آن ها این موضوع را مورد بحث قرار دادند، که اطلاعات مالی، میتواند تکمیل کننده اطلاعاتی باشد که مربوط به سرمایهگذاران در صنعتهایی است که سریعاً رشد کردهاند. آن ها دریافتند هنگامی که متغیرهای غیر حسابداری که اندازه و رشد در سهام بازار را نشان میدهد، به مدل ارزشیابیشان اضافه میشود، نه تنها این مقیاسها به طور قابل توجهی با ارزش شرکتها در نمونهشان همراه میشوند، بلکه گنجاندن آن ها، مشکل متغیرهای حذف شده را حل میکند و ضرایب را در مقیاسهای حسابداری سنتی درآمدها و ارزش دفتری قابل توجه میکند.
تسه در سال ۱۹۸۹ این فرضیه را مورد بررسی قرار داد که اگر فرصتهای رشد آتی در صنایع متفاوت باشند، آنگاه درآمدهای به دست آمده از صنایع مختلف، مفاهیم مختلفی برای جریانات نقدی که در آینده به دست سرمایهگذاران میرسد، خواهد داشت. تسه دریافت که سرمایهگذاران، بیشتر به درآمدهای متعلق به شرکتهایی که در صنعتهایی با رشد بالا فعالیت میکنند، واکنش نشان میدهند تا شرکتهایی که در صنعتهایی با درصد رشد پایین و معتقدند دلیل آن این است که افزایش در درآمدها، در صنعتی با رشد بالا نسبت به افزایش درآمدهای مشابه در صنعتی با رشد پایین، افزایش بیشتر جریانات نقدی آتی را به همراه خواهد داشت (احمدپور و همکاران، ۱۳۹۱).
جونز و همکاران[۲۱] به این نتیجه رسیدند فرصتهای رشد متفاوتی که برای صنعتهای مختلف وجود دارد، رابطه بین درآمدها و ارزش را تحت تأثیر قرار میدهد. آن ها دریافتند که هم فرصتهای رشد آتی و هم دوام درآمدها، ارتباط ارزش درآمدها را تحت تأثیر قرار میدهد و اینکه رابطه متقابل بین درآمدها و فرصتهای رشد آتی و حتی یک واکنش قیمت قویتر به درآمدها را به وجود میآورد. یافته های آنتونی و همکاران و امیر و همکاران نشان دادهاند که سهم بازار، رابطه مثبت با اندازهگیری ارزش و عملکرد در صنعتهایی که انتظار میرود فرصتهای رشد آتی بیشتری داشته باشند، دارد. شواهد تسه، جوس و همکاران و جونز و همکاران نشان میدهند که چندگانگی درآمدها، زمانیکه صنعتها، فرصتهای رشد آتی بیشتری داشته باشند، بیشتر است (Jones, 2000).
۲-۱۰-حجم سپردههای بانکی در بازار
پول در هر اقتصادی سه کارکرد اصلی دارد، واسطه مبادله است، واحد محاسبه یا معیار سنجش ارزش است و در نهایت وسیله ذخیره ارزش است. پول به سه طریق به عنوان یک ذخیره ارزش عمل میکند:
الف) تنخواهگردان: یعنی پولی که برای رفع نیازهای روزمره نگهداری میشود، ب) پسانداز: مقدار پولی که نزد واسطههای مالی به ویژه بانکها سپردهگذاری میشود تا ازآن طریق بهرهوری حاصل شود. ج) کنز: به معنای بیهوده و بی استفاده نگهداشتن پول است (میشکین، ۲۰۱۰، ص ۲۲۳).