۲-۱۵-تشبیه بر مبنای استعاره
دست از فلک سفله فروشوی چو خواجو کین نیل روان ، دوره تحقیق ، سراب است
(خواجو : ۶۷)
فلکِ سفله: ساختار استعاره مکنیّه به صورت مستعارله + ملایم مستعارمنه محدود و کم یاب است. نمونه ی فلکِ سفله :” عَزمِ تیزگام ” است . نکته لازم به یاد آوری این است که در استعاره مکنیّه (و نیز ساختار اخیر) مستعارمنه نباید حتماً انسان باشد امّا اغلب انسان است چرا که صفاتی چون ” سفله و تیزگام” آنِ انسان است . دست فرو شستن با دست شستن یک معنا دارد امّا ترکیب نخستین با داشتن پیشوند مصدری یا فعلی، “فرو به” ادیبانه تر و صحیح تر است. هنوز “دست شستن” را مانند “دندان کندن” (دندون این کار رو بکن) در گویش به کار می بریم. به سفله بودن فلِک در متون ادب فارسی بارها اشاره شده است.
نیل روان : استعاره ی محقّقه است از “فِلک” ، چرا که “فلِک” به باور پیشینیان، دوّار (گردنده) بوده است : “از فلک دوّار کژ مدار، طلب وفا کردن واز خَسان چشم احسان داشتن شرط عقل نیست” (لغت نامه، ذیل “فلک” ). در ضمن این استعاره را خواجو مشبّه قرار داده وآن را به “سراب” تشبیه نموده است. وجه شبه بی اعتباری و پوکی و پوچی است. “سراب” واژه ای است عربی و کاری به “آب” فارسی ندارد و در قرآن نیز اعمال گفتار از جهت بی اعتباری و پوچی به سراب بیابان تشبیه شده است : والذین کفروا اعمالُهُم [مشبّه ] کَسَرابٍ بقیعهٍ یَحسَبُۀ الظَمآنُ ماءً حَتّی اُذِا جاءَۀُ لَم یَجُدۀ شَیئاً (۲۴ :۳۹)
اعمال کافران همچون سراب بیابان است که تشنه آن را آب می پندارد امّا چون بدان رسد، آن را چیزی نمی یابد.
۲-۱۶-تشبیه مُرسل و کنایه
در رهش خواجو به آّ دیده و خون جگر دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداخته است
(خواجو : ۶۵)
خلاب : مرداب، آب و گل انباشته در گودال.
دل (مشبّه ) چو دریا (مشبّهٌ به محسوس) کرده است. وجه شبه : دریا دلی خواجو و نهراسیدن از خطر است. “دریا” نیز با آن عظمتش، نه چیزی او را نجس می کند و نه از حال و وضع می گرداند. بنابراین گستردگی و ژرفا و وجه شبه نیست.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
“خر در خلاب انداختن” کنایه از نوع تلویح است. چه نمودار و نماد. بیچارگی و ایجاد بیهوده و کمال گرفتاری است (مکنیّ عنه و ملزوم) ساختار کنایه یک گروه فعلی است که بزرگترین ساختار کمّی کنایه است. ضمناً “آب دیده” تشبیه یاد شده و “خون جگر” با کنایهی اخیر مرتبط است و کنایه از این است که خواجو “با آب دیده” (اشک بسیار) دل به دریای عشق زده و سپرده و با خون جگر، برای خود کمال گرفتاری را رقم زده است!
۲-۱۷-اضافه تشبیهی و آمیزه ای از ا استعاره و کنایه
مطرب چو خروس سحری نغمه برآورد با مرغ صراحی به مقالات درآمد
(خواجو : ۱۸۳)
مرغ صراحی:صراحی (تنگ گلو باریک شراب) را به مرغی تشبیه کرده است. وجه شبه در این تشبیه ظریف و دقیق است وعبارت است از ناله ی مرغ به هنگام صبح و بلبله (صدای ریزش شراب از تنگ: قلقل) و دیگر شکل صراحی و مرغ است. وجه شبه نخستین بسیار دقیق و ظریف است.
به مقالات درآمدن : استعاره تبعیّه است از “همنوا شدن” و همنوا شدن به معنای هم پیمانه وهماهنگ شدن و نهایتاً به معنای میگساری مطرب است. مطرب ساز می زند و می خواند، خروس سحری که خواند، دست به تنگ شراب ← برد و شراب به جام ریخت، صدای صراحی (بلبله) بلند شد ومطرب در حین خواندن و ساز زدن با مرغ صراحی همنوا شدن. “به مقالات درآمد” با همه ی صور خیال خود، آمیزه ای از استعاره ی تبعیّه و کنایه است.
۲-۱۸-اضافه تشبیهی و کنایه
هر که خود بی خبر افتاد ز پیمانه ی عشق تو مپندار که دیگر به خبر بازآمد
(خواجو: ۱۸۵)
پیمانه ی عشق : عشق را به پیمانه تشبیه کرده است.
وجه شبه : شیدا شدن و مست شدن. البته از “پیمانه” مجازاً (به علاقه ی ظرف به مظروف) “می” را اراده کرده است.
به خبر بازآمدن : (مکنیّ به و لازم) کنایه از “هوشیار شدن” (مکنیّ عنه و ملزوم) است و ساختار آن، کنایه فعلی است.
“خبر” مجاز است از هوش و هوشیاری به علاقه ی لازم و ملزوم، چرا که دریافت خبر ملازمت با هوش و هوشیاری دارد.
۲-۱۹-اضافه تشبیهی و استعاره
شقایق چمن بوستان سرای امل به خار و خاشه ی این خاکدان نمی ارزد
(خواجو : ۱۶۷)
بوستان سرای امل : تشبیه مفرد به مفرد معقول (وَجدانی) به محسوس.
شقایق چمن بوستان سرای امل : ترکیب پیچیده و ظریف و دقیقی است و ترکیبات اضافی چون کلافی در هم شده اند و ظرافت خاصی به این “گروه اسمی بلاغی” داده اند. هر یک از واژگان این ترکیب، حالت نمادین دارند و مظهر یک صورت بلاغی اند : شقایق : رمز نماد عشق برجسته و عاشق دل سوخته ی داغ بر دل داشته است(شقایق بر گلبرگ مانند لاله، نقطهی سیاه دارد) چمن : مظهر سرسبزی است و با عشق و شیدایی همخوانی دارد. ضمناً چمن بوستان و چمن بوستان سرا،اضافه ی تعلّقی و یا اختصاصی است. بوستان سرای امل : توضیح داده شد و همه ی واژگان نمادین یاد شده در رابطه با همین تشبیه (اضافه ی تشبیهی) معنا پیدا می کنند.
خار وخاشه [= خاشاک] : (مستعار و مستعارٌله ) استعاره ی تبعیّه است از “رنج و آزار دنیا”. ضمناً “خار وخاشه” مجاز است به علاقه ی علّت و معلول از “آزار و آزردن”.
خاکدان : استعاره ی مصرّحه ی مجرده از “دنیا” که در احادیث نیز به خاکی بودن زمین و کره ی ارض و با ارزشی آن اشاره شده است. و در شعر سبک عراقی، خاکدان به معنای دنیا، مکرّر آمده است.
ببست بر رخ خور آسمان دریچه بام چو پرده زان رخ چون ماه ، آسمان بگشاد
(همان:۱۳۳)
رخ خور : اضافه ی استعاری ، اسناد ” رخ ” به ” خور” مجازی است . خور (مستعار و مستعارله)
دریچه بام: اضافه ی تشبیهی (بام دریچه) مفرد به مفرد . منظور از ” دریچه ” در معماری قدیم ، باید همان “راه پلّه بام” باشد که پلّه ها آن به بام متّصل می شده و برای رفتن به پشت بام از همین “راه بام” بالا می رفتند. حال در تصّور و تخیّل خواجو ، ” خود” می خواست از دریچه بام آسمان بالا بیاید وخود را نشان دهد(اسناد مجازی)
رخ چون ماه: تشبیه مرسل مفرد به مفرد . ” آسمان ” مجاز است از فضای آسمان [= آسمانی] یعنی تقدیر سپهر [= روزگار] این شد و پرده از رخسار محبوب برگرفت.
خواجو معمولاً در این گونه استعارات و تشبیهات ، زمینه را برای یک تشبیه دیگر ، آماده می کند ، چنانکه از این توصیفات ، قصدی، برتر نهادن محبوب بر خورشید است .( وقتی قرار شد که تو طلوع کنی و پرده از رخسار تو ، روزگار کنار زد ، دیگر به خورشید اجازه طلوع ندادند. چنانکه می بینیم ظاهراً تشبیه تفضیلی صورت نگرفته است امّا طرفین تشبیه (رخ (یار ) و خور). هر دو به علاوه ی معنای برتری معشوق بر خورشید در بیت وجود دارد امّا مشبهٌ به (خور) در حوزه استعاره و مشبه تشبیه تفضیل مورد نظر (رخ) مشبه یک تشبیه دیگر نیز هست (رخ چون خور).
پنجه ی نفس به بازوی ریاضت بشکن گوی مقصود به چوگان قناعت بر بای
(همان:۴۳۷)
پنجه ی نفس: استعاره ی مکنیّه ی تخییلّیه . نفس : مستعار و مستعارله .
بازوی ریاضت: استعاره ی مکنیّه ی تخییلّیه. ریاضت : مستعار و مستعارله . ریاضت به قهرمانی ( مشبه به یا مستعارمنه ) تشبیه شده است .
گوی مقصود: (مقصود ← گوی) . وجه شبه تمرکز حواس ویز و در مقصود و گوی برای رسیدن به هدف.
چوگان قناعت : ( قناعت ← چوگان ) . وجه شبه : ابزار بودن چوگان و قناعت .
در مُلک بی نیازی کوَن و مکان چه باشد با سرّلن ترانی ، هامان چه کار دارد
(همان :۱۴۴)
” سرلن توانی” مجاز است از آیه و استعاره است از معجزه حضرت موسی (ع)
در مُلک بی نیازی : اضافه ی تشبیهی (” بی نیازی ” با وجه شبه عزّت و سربلندی به “مُلک” تشبیه شده است)
لَن تَرانی : قالَ رَبِّ اَرِنی اَنظُر اِلَیکَ قالَ لَن تَرانی (۲۸ : ۳۸)
گفت خدایا خودت را به من بنما تا به تو بنگرم گفت هرگز مرا نخواهی دید.
“هامان” وزیر فرعون که با فرمان فرعون مأمور شد کاخی برای وی بسازد : فَاَو قِدلی یا هامانُ عَلَی الطّین فَاجعَل لی صرحاً لَعَلّی اَطَّلِعُ اِلی اِله موسی:
پس ای هامان با آتش آجر درست کن (مجاز به علاقه ی آمر و مأمور، چون هامان وزیر، خودش که این کار را انجام نمی دهد و فقط مباشرت و سرپرستی می کند) و برای من کاخی بساز تا از آنجا خدای موسی را بنگرم و بر آن آگاهی یابم.
در برابر مُلک بی نیازی، دو جهان چیزی نیست (همانگونه که ) هامان کجا، موسی کجا ؟!
” سرّلن ترانی” مجاز و کنایه ی درهم و پیچیده ای از مقام موسی که چندین نکته اش چنین است:
الف) “لن ترانی” مجاز است به علاقه ی جزئ به کل از آیه ی یاد شده که همه ی آن ارائه نشده است. توضیح اینکه از میان قوم بنی اسرائیل عدّه ای از پیش خودشان تحمیلی با موسی به محلّ مناجات آمدند که خدا را ببینند که ماجرای ” لن ترانی” مطرح شد و همه به صاعقه ای بیهوش شدند و پس به دعای موسی (ع) به هوش آمدند.