روانشناسان، انگیزش را یک عامل درونی می دانند که رفتار شخص را تحریک می کند و او را در جهت معیّن سوق می دهد و آن را هماهنگ می سازد. این نکته نیز مورد اتفاق است که انگیزه، عاملی است که به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست، ولی وجود آن، از رفتار شخص دریافت می شود.
روانشناسان انگیزش را از دیدگاه مکتبها و نظریه های مختلف به صورتهای کم و بیش متفاوت تعریف کردهاند که رفتار مبتنی بر هدف را پدید میآورد و آن را استمرار میبخشد. در روانشناسی تربیتی و یادگیری، اصطلاح انگیزش در مورد عاملی به کار میرود که شاگرد یا به طور کلی یاد گیرنده را برای آموختن درس به تلاش و کوشش وا میدارد و یا به فعالیت او شکل و جهت میدهد. رفتار، که اساس پژوهش در هر رشته از روانشناسی است، به ویژگیهای فطری موجود زنده و محیط و تأثیری که این دو بر یکدیگر دارند و همچنین به برداشت و ارزیابی فرد از کنش و واکنش خویش، وابسته است و این امر را جبر متقابل مینامند.
انگیزش یک اصطلاح کلی است که بعضی اوقات به نیازها، خواستهها، تمایلات یا قوای درونی افراد اطلاق میشود. در واقع انگیزه را چرایی رفتار گویند، به عبارت دیگر فرد هیچ رفتاری را که انگیزهای یا نیازی محرک آن نباشد، انجام نمیدهد. انگیزش انسان اعم از خودآگاه یا ناخودآگاه ناشی از نیازهای اوست. بنابرین در تعریف انگیزه میتوان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وا میدارد.
بعضی از نیازها مانند نیازهای زیستی جزو نیازهای اولیه هستند و نیازهای روانی جزو نیازهای ثانویه است که شدت آن در افراد مختلف متفاوت میباشد. بنابرین اثر بخش بودن فعالیتهای مدیریت به تمایلات افراد درون سازمان در انجام وظایف محوله بستگی دارد. از سوی دیگر همه رفتارهای افراد هدفدار است.
۲-۱-۱- ماهیت پیچیده انگیزش
افراد به واسطه نیازهای مختلف برانگیخته میشوند، آن ها علاوه بر نیاز اساسی به غذا، لباس و پناهگاه به پذیرش، قدردانی و عزت نفس نیز نیاز دارند. هر فرد این نیازها را به طرق و با درجات مختلفی تجربه میکند. در واقع افراد به واسطه نیازهای مختلف در زمانهای مختلف در زندگیشان برانگیخته شدهاند و این باعث پیچیدهتر شدن موضوع میگردد. افراد بالغ همچون کودکان و نوجوانان به ایجاد تغییر در شیوه های مهم در سراسر زندگیشان ادامه میدهند. الگوهای رشد بزرگسالی در کتابهای مهمی مانند گذر و رهیابان نوشته گیل شیهی و فصول زندگی مردان نوشته دانیل لوینسون توصیف شده است. هیچ رویکردی به انگیزش برای همه افراد یا برای یک نفر در همه زمانها کاربرد ندارد.
انگیزش میتواند به عنوان سایقی تلقی شود که ما را به سمت آنچه انجام میدهیم، سوق دهد و این یک سایق درونی است که ما را وادار به رسیدن به هدفی خاص میکند. در شرایط کاری، این تعریف ممکن است پیشنهاد کند که همه انگیزشها، نتیجۀ پاداشهای درونی است که یک نفر در حالی که شغل را انجام میدهد، دریافت میکند. اما انگیزش در کار میتواند به وسیله پاداشهایی تحریک گردد که سوای از خود شغل رخ میدهند. این پاداشها به «برانگیزندههای بیرونی» اشاره دارند. پس، انگیزش دارای دو بعد درونی و بیرونی است.
انگیزش درونی از خشنودیی ناشی میشود که وقتی کار معنیدار باشد و به ما حس هدفمندی بدهد، به وجود میآید. اصولاً سازمانهایی که فردمحور هستند، ارزش پاداشهایی که خود اهدایی هستند و به طور درونی تجربه شدهاند را تشخیص دادهاند. فردریک هرزبرگ روانشناس بیان میدارد که انگیزش از محرک درونی ناشی میشود که از بافت کاری و نه از محیط کاری ریشه میگیرد. وی همچنین اظهار میدارد که مشاغل برای فراهم کردن چالش، فرصت پیشرفت و رشد فردی، باید غنی شوند. این پاداشهای درونی، بیش از پول و جایزه به خاطر عملکرد برجسته یا دیگر پاداشهای بیرونی مشابه، باعث برانگیختگی برخی افراد میگردد.
انگیزش بیرونی، عملی است که توسط فرد دیگری که معمولاً شامل انتظار یک نوع پاداش میشود، اتخاذ میشود و برخی از پاداشهای بیرونی معمولی در شرایط کاری عبارتند از پول، بازخورد معطوف به عملکرد و جوایز. برخی سازمانها از مشوقها برای تشویق کارکنان جهت ایجاد عادات کاری خوب و تکرار رفتارهایی که برای خودشان و سازمان سودآور است، استفاده میکنند و یک مشوق میتواند به شکل پول، زمان استراحت در کار یا برخی از انواع دیگر پاداش باشد.
پاداشهای بیرونی به ندرت برای برانگیختن افراد بر مبنای یک روند مستمر و مداوم بسنده میکنند. به طور آرمانی، یک سازمان تعداد مناسبی از پاداشهای بیرونی را فراهم میکند، در حالی که به کارکنان اجازه میدهد که خشنودی درونی و مستمر که ناشی از شغل چالش برانگیز است را تجربه کنند.
در روانشناسی، انگیزش به شروع، جهت، شدت و مقاومت رفتار اطلاق میشود (گین، ۱۹۹۵). در واقع انگیزش یک وضعیت پویا و موقتی است که بایستی از شخصیت یا هیجان تفکیک گردد. انگیزش، تمایل و علاقه به انجام چیزی است. یک شخص باانگیزه میتواند از اهداف کوتاه مدت و یا بلند مدت بهرهمند باشد در حالی که هیجان به صفات و خصوصیات بادوامتر افراد (مثل کمرویی، برونگرایی، هشیاری و …) نسبت داده میشود. همچنین برخلاف انگیزش، هیجان به حالتهای گذر تأکید دارد (مثل خشم، اندوه، شادی و …) که فوراً منجر به رفتار نمیشود. “مطالعه انگیزش به فرایندهایی مربوط میشود که به رفتار، انرژی و جهت میدهد. منظور از انرژی این است که رفتار نیرو دارد؛ یعنی نسبتاً نیرومند، شدید و پایدار است. منظور از جهت، این است که رفتار هدف دارد، یعنی در راه رسیدن به هدف خاصی گرایش دارد”. (ریو، ۲۰۰۵).
انگیزش به نیروی ایجاد کننده، نگهدارنده و هدایت کننده رفتار گفته میشود (سیف، ۱۳۸۷). انگیزه به صورت نیاز یا خواست ویژهای که انگیزش را موجب میشود، تعریف شده است (سیف، ۱۳۸۷). انگیزش حالتی است که تمایل به انجام عملی خاص را در فرد به وجود میآورد، چنین حالتی ممکن است حالت محرومیت مثل گرسنگی یا یک نظام ارزشی خاص و یا یک اعتقاد عمیق مذهبی باشد (کاپلان و سادوک،۲۰۰۳). انگیزش همچنین میتواند به عنوان نیرویی پیشران و پشتیبان در تمامی اعمال انسان در نظر گرفته شود. تمایلات و نیازهای شخصی تأثیری قوی و عمیق بر روی جهت رفتار دارد. اشکال مختلفی از انگیزش از جمله انگیزش بیرونی، انگیزش درونی، انگیزش فیزیولوژیکی و انگیزش پیشرفت وجود دارد. همچنین انگیزش از اشکال منفی نیز برخوردار است. در واقع انگیزش پیشرفت میتواند به عنوان نیاز به موفقیت یا دستیابی به برتری تعریف شود و افراد با بهره گرفتن از ابزارهای گوناگون از جمله ابزارهای درونی و بیرونی به تأمین نیازهای خود بپردازند.