همچنین برای بعد دهی[۳۱] و تنظیم منطقی ویژگی زیر گروه ها و ترمیم قطعات پنداشتی در دسته بندی و خوشه بندی طبقات؛ به نمونه گیری از دو بیوگرافی به دست آمده از مبتلایان به سوختگی، سایتهای خبری مرتبط موجود با زمینه و متون دیگر نیز پرداخته شد که حاصل آن؛ خوشه بندی منطقی، علمی و در عینحال مبتنی بر داده های تحقیق بود. این حالت اخیر عموما در مورد طبقهی «ماتریکس خود» صورت گرفت، که درفصل چهارم به تفضیل بیشتری در مورد آن خواهیم پرداخت. مدت مصاحبه در این مرحله نیز از ۳۰ دقیقه تا ۹۰ دقیقه متغییر بود. در این مرحله، با توجه به نوع مصاحبه شوندگان، محدودیتهای زیادی برای تماسهای بعدی وجود داشت، به همین دلیل در جریان مصاحبه، موضوعات کلیدی مطرح شده توسط مصاحبهشوندگان یادداشت و بعد از پایان هر قطعهای از مصاحبه، ضمن خلاصه سازی از صحبتهای مصاحبه شونده؛ نکات کلیدی مورد برداشت مصاحبهگر به آن ها بازخورد داده میشد. این موارد یا تأیید میشد و یا ممکن بود که مورد بحث بیشتر و دقیقتری قرار بگیرد که خود اینحالت نیز به روایی کار از نظر پژوهشگر میافزود؛ چراکه تمام ادراکات، دیدگاه ها و تجربیات مصاحبه شوندگان، مورد کنکاش و بحث عمیق قرار میگرفت. بهعلاوه، از دید پژوهشگر، خود این رویکرد، موجبات یک نوع از حالت «بازنگری» را نیز در برداشتها فراهم میکرد و ابعاد بیشتری از پیش مفروضات پژوهشگر را به چالش و بحث میکشاند. در مجموع یافته های این تحقیق از ۲۳ مورد مصاحبهی باز، عمیق و نیمه ساختار فردی و تعدادی یادداشتهای در عرصه و برخی از مستندات به دست آمده از مشارکتکنندگان و قربانیان سوختگی(بیوگرافی و خاطرهنویسی)، نوشته های درج شده در مجلات در خصوص زندگی پس از سوختگی و امثال آن فراهم آمد.
روش تجزیه و تحلیل داده ها
تجزیه و تحلیل در گرانددتئوری عموماً به معنی کدگذاری میباشد(۳۰). در این رویکرد تجزیه و تحلیل دادهها همزمان با جمع آوری اطلاعات است. داده های جدید همزمان با تمام داده ها مقایسه می شود تا محوریت مطلوب در بین داده ها آشکار گردد. داده ها به دقت به کوچکترین اجزای ممکن شکسته میشوند، تفاوت و تشابهات مقایسه میگردد. طبقه بندی با اطلاق کدهای جداگانه و مرور مکرر و ادغام کدهای مشابه انجام میگیرد(۶۷). هدف گرانددتئوری، شناخت رفتارهای متقابل و نمادین و پاسخ به سوال معروف «اینجا چه میگذرد؟ دادهها به ما چه می گویند؟»[۳۲] است .روشنسازی و تعریف کردن طبقات در نیل به این هدف گرانددتئوری بسیار مؤثر است(۳۰). در این پژوهش، روش تحلیلی کوربین و اشتراوس (۲۰۰۸) که شامل کدگذاری های باز، محوری و انتخابی است به عنوان چارچوب اصلی هدایت تجزیه و تحلیل مورد استفاده قرار گرفت (۶۸).
کدگذاری
در طول اجرای پژوهش با روش گراندد تئوری، فرایندهای جمع آوری داده ها، کدگذاری و تجزیه و تحلیل به صورت همزمان انجام می شود. به موازات جمع آوری داده ها، پژوهشگر کدگذاری را آغاز کرد. در این مرحله، پژوهشگر باید داده ها را خط به خط بررسی نموده، فرآیندهای موجود در آن ها را تعیین کرده و الگوهای زیر بنایی را مفهومپردازی کند. کدگذاری در سه سطح انجام می شود:
سطح اول و دوم، کدگذاری باز و محوری
در کدگذاری باز؛ خواندن خطبهخط داده ها، خط کشیدن زیر عبارات و واژه های کلیدی و نوشتن آن ها در حاشیه صفحه در ستون تنظیم شده به این منظور و ادغام مرتب آن ها با توجه به تشابه مفهومی انجام گرفت. این کدها را کدهای اساسی یا پایه[۳۳] مینامند، زیرا از خود داده های اصلی و از کلمات به کار برده شده توسط مصاحبه شونده، برای کدگذاری استفاده می شود. از همان آغاز کدگذاری، پژوهشگر تلاش می کند تا حداکثر ممکن طبقات را خلق، دائما آن ها را با هم مقایسه نماید. در این مطالعه کدگذاری با بهره گرفتن از نرم افزارMAXQDA 10 انجام شد(تصویر۱-۳).
تصویر ۱-۳
نمونه ای از کد گذاری سطح اول با بهره گرفتن از سیستم کدگذاری نرم افزار MAXQDA 10
ابتدا متن مصاحبه ها چندینبار بازخوانی شد تا نوعی ادراک کلی از معانی موجود در آن ها به دست آید. از دو روش کد کذاری در این مرحله استفاده شد. یکی با بهره گرفتن از زبان و کلمات فرد مصاحبه شونده[۳۴] و دیگری کدهایی که محقق بر اساس مفاهیم موجود در داده ها میساخت.در حقیقت کدگذاری باز فرایند شکستن داده ها به قسمت های مجزا با هدف پردازش مفهوم و طبقه بندی آن ها است(۷۲). در حقیقت حرکتی از یک دامنه عینی به انتزاعی یعنی حرکتی رو به بالا از یک داده تجربی به مفهومی انتزاعیتر صورت گرفت. در عین حال، حرکت از سمت انتزاع به عینیت نیز به طور مرتب مورد بازبینی قرار میگرفت تا مشخص شود که آیا کدهای داده شده با داده های خام تناسب دارد یا خیر. سپس با انجام مقایسههای مداوم و طرح سوالات تسلسلی، فرایند عنوان گذاری یا تعیین برچسب مفهومی هدایت شد که سبب افزایش انتزاع و سطح پنداشتی مستتر در داده ها گردید.
به عنوان مثال، از متن زیر:
« بعد که اومدیم خونه ، باز خواهرانم تقسیمکار کرده بودند. مثلا هر بار که فیزیوتراپ می یومد، دستهام حسابی زخمی میشد و زخمهام خونریزی میکرد. ملافههام همیشه خونی می شد. خواهر بزرگترم میبرد آن ها را میشست تا مادرم زیاد ناراحت نشه. هرکسی یک جوری همکاری میکرد، بالاخره اون اوایل درد جسمانی نمی گذاره آدم زیاد در مورد بقیه چیز ها فکر کنه، اما بعد که یکم درد های جسمانی تخفیف پیدا می کنه خوب اون یکی دردها به سراغ آدم می یاد..»