از زاویه کارکردهای آنها
از این زاویه که میانجیگری نوآوری چه میزان از هویت سازمانی آنها را تشکیل میدهد (اینکه آیا کارهای دیگری هم انجام میدهند یا خیر)
از زاویه رابطه آنها با محیط نهادی
از زاویه تأثیر یا نفوذ آنها در فرایند نوآوری.
۱-۵-۲٫ کارکردهای سازمانهای میانجی
در ادبیات موضوع، کارکردهای متعددی به سازمانهای میانجی نسبت داده شده و از واژههای متعدد و بعضاً مبهمی برای این کار استفاده گردیده است. با این حال، با توجه به این ادبیات سه کارکرد اصلی را میتوان مشخص کرد (Vanlente etal., 2003; Klerkx & leeuwis, 2008):
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
الف) بیان تقاضا: تبیین نیازهای نوآوری و تقاضای فناوری، دانش، منابع مالی و سیاست؛
ب) تشکیل شبکه: تسهیل ارتباط با بازیگران ذیربط (شناسایی، بررسی و غربالگری شرکای بالقوه و متصل کردن آنها به هم)؛
ج) مدیریت فرایند نوآوری: کمک به هماهنگی و یادگیری بازیگران شبکهها که به معنای تسهیل یادگیری و همکاری در فرایند نوآوری است.
برای توضیح سازمانهای میانجی و فعالیتهای میانجیگری در فرایند نوآوری، مجموعه اصطلاحات مختلفی در مقالات پیشین وجود دارد. یکی از آنها که به نظر میرسد مورد قبول عموم است، توسط جرمی هولز در سال ۲۰۰۶ تعریف شده است.
این اصطلاحات گرچه متفاوت هستند اما ویژگیهای مشترکی در فرایند نوآوری دارند؛ به ویژه نقشی که واسطهگران نوآوری در متصل کردن، تسهیل و هماهنگی اشتراک دانش و یا فناوری بین دو یا چند سازمان دارند. این مطلب نیاز به درک کارکردها و فعالیتهای واسطهگران را موجب میشود(Munkongsujarit & Srivannaboon, 2011) .
واسطهگران نوآوری مادامی که بر فعالیتهایی تمرکز می کنند که اهداف موجودیت آنها را برآورده میکند نباید الزاماً تمام این کارکردها و فعالیتها را انجام دهند.
عموماً همه مطالعات حداقل ده کارکرد که نهاد میانجی می تواند انجام دهد و توسط هولز مشخص شده را پوشش می دهند. این کارکردها عبارتند از:
پیش بینی و آسیبشناسی
جمعآوری و پردازش اطلاعات
پردازش و ترکیب و ترکیب مجدد دانش
غربال اطلاعات و واسطهگری
آزمون و درستنمایی
اعتبارگذاری
درستنمایی (بررسی) و تنظیم
حفظ نتایج
تجاریسازی
ارزیابی خروجیها
لوپز- وگا (Lopez-Vega, 2009) بعدها، این کارکردها را در سه گروه طبقه بندی نمود:
کارکردهایی که همکاری بین سازمانی را تسهیل می کنند.
کارکردهایی که شامل خدمات وصل کردن یک سازمان با محیط آن هستند.
کارکردهایی که خدمات مختلفی به ذینفعان ارائه می دهند.
۲-۵-۲٫ میزان تمرکز بر میانجیگری
آنگونه که هوولز شرح میدهد، سازمانهایی که کارکردهای میانجیگری دارند، خود را صرفاً یا تماماً به این کارکردها محدود نمیکنند بلکه کارهای دیگری نیز انجام میدهند که شامل انجام تحقیقات قراردادی و ارائه خدمات فنی میباشد. البته در این کارها پای شخص ثالثی در میان نیست.
باید توجه داشته که نقش میانجیگری به سازمانهای میانجی محدود نمیشود و گاهی این نقش توسط افراد حقیقی انجام میشود. بهعنوان مثال، برخی مؤلفان به وجود اشخاصی در سازمانهای بزرگ اشاره کردهاند که نقش واسطه و دلال را انجام میدهند. این اشخاص در ساختار سازمانی دارای جایگاه ویژه بوده و از توانمندیهای و مهارتهای شخصی لازم برای میانجیگری برخوردارند (Burt, 2004; Williams, 2002).
دن هرتوگ (Den Hertog, 2000) بین دو نوع نهاد میانجی تفاوت قائل شده است: اول نهادهایی که نقش واسطهگری (دلالی)، کارکرد اصلی آنهاست و باید “تسهیلگر نوآوری” محسوب شوند و دوم نهادهایی که نقش “شخص ثالث” ندارند بلکه منشأ یا حامل (پذیرنده) نوآوری هستند و باید “منشأ نوآوری” نامیده شوند.
وینج و کورتنی (Winch & Courtney, 2007) به تسهیلگران مستقلی اشاره میکنند که بر یک بخش صنعتی خاص متمرکز هستند و آنها را دلال یا واسطه نوآوری مینامند. آنها اینگونه نهادهای میانجی را چنین تعریف میکنند: “سازمانی که بهعنوان عضوی از یک شبکه در یک بخش صنعتی خاص فعالیت دارد و نه بر خلق و نه بر پیادهسازی نوآوری متمرکز است؛ بلکه بر توانمندسازی سازمانها برای نوآوری تمرکز دارد”.
۳-۵-۲٫ ارتباط با محیط نهادی
دلایل متعددی برای شکلگیری نهادهای میانجی عنوان شده است ولی به طورکلی میتوان گفت که این نهادها در پاسخ به بهینه نبودن میزان ارتباط (یا اتصال) بازیگران ذیربط به دلیل شکست بازار یا شکست سیستم نوآوری بهوجود میآیند (Johnson, 2008; Smith & Kuhlmann, 2004). به نظر وندرمولن و همکاران (Vander Meullen et al, 2005)، “شکلگیری سازمانهای میانجی اغلب به اقتضای بافت سیاسی موجود یا به اقتضای فرصتها و نیازهای موجود در زمینه تحقیقات و نوآوری روی میدهد. اگر این امر موجب تداوم تعاملات و سازماندهی بلندمدتتر گردد، سازمان میانجی صاحب توانمندیهای خاصی برای میانجیگری و برقرار کردن رابطه بین سازمانهای ذیربط خواهد شد. در این صورت، ممکن است شاهد نهادینه شدن روابط و توسعۀ جایگاههای ساختاری باشیم”.
در مورد اینگونه جایگاههای ساختاری برای واسطههای نوآوری، ادبیات موضوع به “ارزشها” یا “الزامات طراحی” لازم برای حفظ جایگاه واسطهها اشاره دارد. مثلاً یکی از الزامات مربوط به نهادهای میانجی این است که از تأمینکنندگان، شرکا یا استراتژیهای خاصی جانبداری نکنند. همچنین در مورد ارائه خدمات میانجیگری به شرکتهای کوچک و متوسط کلانی و همکاران (Kolodny etal, 2001) الزامات زیر را برای طراحی نهادهای میانجی ضروری دانستهاند:
قابل شناسایی و در دسترس بودن نهاد برای شرکتها
قابل اعتماد بودن نهاد از نظر شرکتها
دسترسی داشتن نهاد به دانش و اطلاعات مربوط به فرایند نوآوری
مقبول بودن نهاد از نظر دانشی از دید شرکتها
توانایی پاسخگویی سریع به نیاز شرکتها
برخورداری از توانمندی در جاهایی که شرکتها ضعف دارند.
۴-۵-۲٫ تأثیر بر فرایند نوآوری
به نظر میرسد که نهادهای میانجی نوآوری تأثیر مثبتی بر فرایند نوآوری داشته باشند (Klerkx & leeuwis, 2009). مثلاً در مورد شبکههای بین بنگاهی که ابزارهای مهمی برای ارتقاء عملکرد نوآوری بهحساب میآیند، ملکی و توتل معتقدند که این نهادها همچون سیستمهای تولید جرقه در موتور خودرو[۲۰] هستند که باعث بهوجود آمدن شبکهها میشوند و در واقع آنها اولین لازمۀ شکلگیری شبکهها هستند (Malecki & Tootle, 1996). آنها کمک میکنند که شرکتها به انواع منابع ملموس و غیرملموس لازم برای نوآوری دست پیدا کنند (Smith & kuhlmann, 2004).
در سطح سیستم نوآوری، نهادهای میانجی موجب اتصال و ارتباط در داخل سیستم میشوند و بهعنوان کاتالیزور نقش “زندگی بخشی” به امکانهای جدید و خلق پویایی در درون سیستم را ایفا میکنند (Candemir & Van lente, 2007;). البته ساسپد و همکاران معتقدند که به تحقیقات بیشتری در این زمینه نیاز است و مینویسند: “ما در سطح سازمانی فاقد درک کافی در مورد اینکه چه چیزی موجب اثربخشی نهادهای واسطه در جبران ضعفهای یک سیستم میشود هستیم” (Sasped etal, 2007).
۵-۵-۲٫ نقشهای نهادهای میانجی در تجاریسازی فناوری
سازمانها و نهادهای میانجی میتوانند نقش مهمی در تجاریسازی فناوری ایفاء کنند. در خصوص اهمیت نقش نهادهای میانجی و همچنین چگونگی عملکرد آنها در تجاریسازی فناوری مطالعات گستردهای صورت پذیرفته است. در برخی از این مطالعات نقش نهادهای میانجی در چارچوب مفهوم مارپیچ سهگانه[۲۱] مورد تحلیل قرار گرفته است.( Etzkowitz & Leydesdorff, 2000; Castro et al, 2000; Etzkowitz & klofsten, 2005 )
قسمتی از این مطالعات به نوعشناسی سازمانهای میانجی اختصاص دارد. شرکتهای زایشی از جمله این سازمانهای میانجیاند که نقش آنها در تجاریسازی فناوری، مورد توجه محققان بسیار قرار گرفته است (Leitch & Harrison, 2005).
برخی از نهادهای میانجی با هدف تسهیلگری تجاریسازی فناوری مستقیماً توسط دولتها ایجاد و حمایت میشوند (Dodgson, 1993). جانسون نقش نهادهای میانجی را از دو رویکرد اقتصادی و استراتژیک مورد تحلیل قرار داده است. به عبارتی او معتقد است، سازمانهای میانجی برای مشارکت در فعالیتهای تجاریسازی فناوری دلایلی اقتصادی و استراتژیک دارند که این مشارکت را توجیه میکند (Johnson, 2008). برخی محققان، سازمانهای میانجی را نهادهایی خارج از سه نهاد مارپیچ سهگانه یعنی دولت، صنعت و دانشگاه میدانند و آنها را قطب چهارم همکاریهای فناوری و تسهیلگر روابط میان سه بازیگر دیگر به شمار میآورند (Dalzel, 2005).
در جدول شماره ۱-۲، انواع نقشهایی که سازمانهای میانجی در توسعه فناوری عهده دارند، مشاهده میشود. در ستون دوم جدول، منابع و خدماتی که این سازمانها در هر نقش ارائه میکنند معرفی شده است. ستون سوم جدول به چارچوب نظری هر نقش اختصاص دارد. همانگونه که پیشتر اشاره شد، دو رویکرد اقتصادی و استراتژیک، مشارکت سازمانهای میانجی در توسعه تجاریسازی فناوری را توجیه میکند. این دو رویکرد هر کدام از دو مکتب کلانتر نشأت میگیرند. رویکرد اقتصادی به مکتب هزینه مبادله اشاره دارد و رویکرد استراتژیک ریشه در مکتب منبعمحور[۲۲] دارد.
جدول ۱-۲: نقش سازمانهای میانجی در توسعه تجاریسازی فناوری (Johnson. 2008)