مطالعه بحرانها و بررسی شیوههای مدیریتی و تصمیمسازی در خصوص آنها در نظام جهانی پیچیده کنونی از جهات متفاوت حائز اهمیت است. شناخت و درک ریشهها و علل بروز و ظهور بحرانها، انواع بحرانها و تبعات و پیامدهای آن از یک سو و همچنین شناسایی راههای مدیریتی و تصمیمسازی در مواجهه با بحرانها از سوی دیگر، ضمن آنکه فهم جامعتری از محیط نظام بینالملل فراهم میسازد، میتواند در جلوگیری از بروز بحرانها و به حداقلرساندن آثار منفی آنها یاری رساند. پیشرفت سریع تکنولوژی به ویژه در زمینه صنعت حمل و نقل و ارتباطات در نیمه دوم قرن بیستم، علاوه بر آنکه باعث شد روابط بین کشورها و ملتها افزایش یابد، بر پیچیدگی اوضاع نیز افزود و سبب شد که جنگهای محدود گسترش یافته و حتی به خارج از منطقه نیز سرایت نمایند، به طوری که برخی مخاصمات دو جانبه به درگیریهای چند جانبه و بینالمللی تبدیل گردیدند. موضوع دیگری که موجبات نگرانی بیشتر را فراهم آورد، پیشرفت تکنولوژی انواع سلاحهای نظامی و به ویژه ظهور سلاحهای کشتار جمعی بود که شکل و ماهیت جنگها را دگرگون کرد و خسارتهای مادی و انسانی را چندین برابر نمود. این دو عامل یعنی گسترش جنگها و افزایش تلفات و خسارات باعث نفرت بیشتر ملتها از جنگ شد و به تدریج افکار عمومی اکثر ملتهای جهان علیه جنگ بسیج شد و دولتمردان معقول ومنطقی نیز دریافتند که با وجود آرامش و صلح، بهتر میتوانند به منافع ملی خود دست یابند و امنیت ملیشان را حفظ نمایند. به موازات آن، شناخت ریشههای اختلاف و پدیدههای بحرانزا نیز در مرکز دانش روابط بینالملل قرار گرفت و دانشمندان و متفکرین به تحقیق و پژوهش در این عرصه پرداختند.
بحرانهای ملی، منطقهای و بینالمللی دارای درجات متفاوتی از شدت و ضعف، گستردگی و نیز عمق میباشند. از اینرو، دلایل بروز بحرانها و عوامل ایجاد آنها نیز متفاوت است. یکی از روشهای پیشگیری از وقوع بحرانها، داشتن معرفت نظری درباره دلایل ایجاد بحران است. هر چه ابعادمختلف بحرانها بیشتر مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد و عوامل ایجاد آنها عمیقتر ریشهیابی گردد، شناخت بهتر و کاملتری حاصل خواهد شد. بنابراین چیستی و چرایی بحران از خاستگاه فلسفی و نظری در خصوص علل و ریشههای بحران و چگونگی وقوع بحران و مکانیسم مدیریت آن از خاستگاه علمی آن ناشی میشود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
برخی از نظریهپردازان بر این باور بودند که در جهان پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی از رقابتها کاسته خواهد شد و با جهانی آرامتر مواجه خواهیم بود، ولی برخلاف انتظار، جهان شاهد دور جدیدی از رقابتها برای تعریف نظام بینالمللی در شرایط نوین شده است. ظهور بحرانهای جدید در مناطق مختلف جهان و استمرار منازعات قبلی در خاورمیانه و آفریقا همواره با نگرانیهای جدی همراه بوده است. ایالات متحده آمریکا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر با اتخاذ رویکرد یکجانبهگرایانه و اقدام به جنگ در افغانستان و عراق تحت عنوان مبارزه با تروریسم، به مداخلات گسترده پرداخت و فضای جهانی را امنیتی کرد. شرایط و رخدادهایی از این دست، نشان از آن دارد که دوران جدید را نمیتوان آرام تلقی نمود و جهان در قرن ۲۱ با بحرانهای جدیدی مواجه است. در واقع، از آنجا که بحران ارتباط تنگاتنگی با مفاهیمی چون جنگ و تعارض دارد، لذا شناخت آن برای فهم سیاست جهانی ضروری است. این حوزه از مطالعات بینالمللی عمدتاً از پایان جنگ جهانی دوم به بعد مورد توجه قرار گرفت و تاکنون مطالعات فراوانی پیرامون شناخت ماهیت و ابعاد اختلاف و بحران و دیگر وجوه آن صورت گرفته است. برخی بحرانها به منازعه مسلحانه ختم میشوند، در حالی که برخی دیگر از طریق مدیریت بحران و تصمیمسازیهای صحیح رفع میشوند.
نظریه های مختلف در مورد بحران :
-
- نظریه گزینش عقلانی: (Ratinal choice Theory) نظریه گزینش عقلانی یا انتخاب خرد گرا، از جمله مباحثی است که از علم اقتصاد نئوکلاسیک به جامعه شناسی و به بررسی مناسبات قومی و نژادی وارد شده است. در این رهیافت رفتارها و تصمیمهای افراد، متاثر از شرایط محیطی، محدودیتهای ساختاری، کنشهای متقابل، ارزشها، امکانات وتواناییهای مالی و رفاهی افراد و انتظاراتشان میباشد. افراد در تصمیم گیریها در این چارچوبها و محدودیتها محصور در عین حال مترسط دستیابی به حداکثر سود هستند. بر پایه این نظریه، عضویت افراد در گروه های قومی حاصل آگاهی های قومی است که خود از خلال گزینش های فردی و جمعی منتج می شود به باور بانتون این گزینش مرتبا صورت میگیرد و گروه قومی نیز با توجه به اینکه افراد پیوسته در حال سنجش امتیازات و بهای در پیش گرفتن خط مشهای گوناگون خود هستند در حال تغییر و تحول میباشد. این افراد با عضویت خود در گروه های قومی تمایزات خود را از دیگر افراد و گروه ها مشخص می کنند. و اقدامات جمعی خود را در چارچوب منافع موجود و متصور مشکل میبخشند.
-
- نظریه استعمار داخلی (internal colonialism) : نظریه استعمار داخلی در نظریهپردازی و نیز تقسیم روابط نابرابر میان استعمارگران و مستعمرات به حوزه مناسبات داخلی، وامدار اصطلاح استعمار به معنای کلی و کلاسیک آن میباشند. این نظریه با تعمیم مناسبات نابرابر به داخل کشورها، بر وجود روابط نابرابر فرهنگی بین فرهنگ سلطه گر و فرهنگهای زیر سلطه در درون این جوامع تاکید دارد در فرایند خلق مفهوم استعمار داخلی به شکل متاخر آن دو جریان عمده به موازات هم بیشترین تاثیر را داشته اند : اول شرایط نابسامان اقلیت های قومی و نژادی در درون ایالات متحده آمریکا و عدم جذب ادغام و استحاله کامل آنها در ارزش های انگلوساکسونی دوم: استمرار اوضاع نامطلوب مردم بومی افریقا پس از خروج استعمارگران از این قاره.
-
- نظریه مرکز پیرامون نظام جهانی (word system) : فرضیه اصلی نظریه نظام جهانی آن است که اقتصاد جهانی را باید به عنوان یک کل مطالعه کرد و مطالعه تحول اجتماعی در هر یک از مولفههای نظام چون گروه های قومی را باید با قرار دادن آن مولفه در درون نظام شروع کرد. اگر در نظریه استعمار داخلی استثمار و استعمار انجام شده معطوف به گروه های غارتگر داخلی است و در مقابل منازعات قومی نیز در بعد داخلی متمرکز هستند در نظریه نظام جهانی در عین توجه به روابط نابرابر داخلی میان مرکز و پیرامون این امر به نظام نابرابر بین المللی و مراکز سلطه ارتباط داده شده است. از این نظر عواملی که در ارتباط با منازعات باید مد نظر قرار گیرد عبارتند از :
۱- وضعیت دولتهای پیرامونی، ضعف یا قدرت دولتهای پیرامونی، تعیین کننده توان جنبش های انقلابی و اجتماعی است. ضعف شدید دولتهای پیرامونی گرچه در کوتاه مدت، تامین کننده منافع نخبگان مرکز است. اما در بلند مدت منجر به تحرک فعالیتهای انقلابی می شود.
۲- ساخت نظام بین الملل جنبشهای اعتراض آمیز و مبارزات قومی، محصول دوران گذار در ساخت و آهنگ نظام بینالملل است تحول در نظامهای بین المللی نقش مهمی در تحریک دوره های اعتراض آمیز بازی می کند تمرکز زدایی از ساخت نظام بین الملل مهم ترین عامل در طرح بیش از پیش نظام قومیت است.
۳- شکل گیری ستیزههای قومی، با هدف پایان بخشیدن به روابط ناعادلانه مرکز پیرامون بوده است و ضربهپذیری مراکز سلطه داخلی به منزله به پذیری مراکز سلطه جهانی تلقی میگردد.
-
- نظریه توسعه ناموزون و نابرابریهای منطقهای (un even development) : نظریه توسعه ناموزن و نابرابریهای منطقهای نه ناظر بر استعمارگران داخلی و خارجی بلکه معطوف به فاکتورهای دیگری نظیر شرایط طبیعی، جغرافیایی، جمعیتی، ساختار برنامه ریزی و سیاستگذاریهای اقتصادی و برای تعدادی دیگر از مناطق عدم توسعه اقتصادی را به همراه می آورد. درباره سمت و سوی آتی فرایند توسعه ناموزن و نابرابریهای منطقه ای در بین نظریه پردازان سنتی سه جهت گیری عمده قابل شناسایی است که هر یک به نحوی این دیدگاه را واشکافی و نتایجی را استخراج کرده اند. ۱- لنین و گونار میردال معتقدند همراه رشد اقتصادی ما شاهد افزایش نابرابریها خواهیم بود. ۲- هایوشمن و آرتور لویس: معتقدند که در فرایند توسعه نابرابریهای منطقهای کاهش مییابد ۳- جهت گیری سوم این نظریه را مطرح مینماید که پراکندگیهای منطقهای در ابتدای روند رشد اقتصادی افزایش یافته و سپس در دوران بلوغ اقتصادی کاهش مییابد. ویلیامسون از جمله طرفداران این دیدگاه میباشد. در زمینه توسعه و هویت خواهی قومی چهار دیدگاه مطرح اند:
۱- نظریه های سنتی طرفداران این نظریه ها معتقدند که تفاوتها و اختلافات قومی در جریان مدرنیزه شدن رنگ میبازند و شاهد استحاله و ادغام هویت قومی در هویت جمعی خواهیم بود.
۲- نظریه های جدید نظریهپردازان جدید بر این اعتقادند که با توسعه صنعتی از طریق توسعه ناموزون و تعمیق هر چه بیشتر محرومیت مناطق بحرانهای قومی افزایش می یابد.
۳- در دوران گذار: نظریه پردازان معتقد به گذار معقتدند که جوامع سنتی و صنعتی کم تر هویت خواهاند اما سرشت در حال تحول شرایط مساعدی برای بروز بحرانهای قومی است.
۴- فرانوگرایی: طرفداران این نظریه ها نیز بر این اعتقادند که در دروان فرانوگرایی ما با انسان جدیدی مواجهیم که مایل نیست خود را با نظم اجتماعی تطبیق دهد و این زمینه ساز تعارض است. به عبارتی هر چه جمعیت آگاهتر وبا سواد تر باشد تناقص ساختی به فشارهایی که ایجاد می کند حساس تر است جامعه فراصنعتی دائما با اعتراض مواجهه است[۱۴] .
ژئوپلتیک و بحران
با وجود پیشرفت علوم و فنون دنیای امروز، سرنوشت کشورها در گرو یک سلسله عوامل ثابت و متغیر طبیعی است که از جبر جغرافیایی ناشی می شود. شناخت صحیح این عوامل و تاثیر متقابل آن ها و ضرورت هایی که سیاست های برخورد با آن ها را تبیین می کند، در مدیریت بحران ها نقش اساسی دارد.[۱۵]عوامل ثابت ژئوپلتیک عبارت اند از : ۱- فضا و تقسیمات آن، تا حدی که بشر از آن بهره برداری می کند.این فضا اصولاً با تقسیم بندی سیاسی مرزهای جغرافیایی محدود محدود می گردد؛ ۲- سرزمین یا قلمرو؛ ۳- وسعت خاک، سلسله کوه ها و منایع طبیعی، تنگه ها، کانال ها، جزایر، خلیج ها، بندرهای طبیعی، راه های ارتباطی طبیعی داخلی و موقعیت جغرافیایی از نظر دوری و نزدیکی به آب های آزاد.عوامل متغیر ژئوپلتیک شامل : ۱- جمعیت؛ ۲- منایع طبیعی و ۳- نهادهای سیاسی،اجتماعی و فرهنگی است. در هر نوع تصمیم گیری سیاسی – نظامی، به ویژه در برخورد با بحران ها، توجه به عوامل ثابت و متغیر ژئوپلتیک یک ضرورت است.
اقلیت ها و بحران
از عوامل مهم تشکیل دهنده ی نیروهای گریز از مرکز، مسئله ی اقلیت ها می باشد. اقلیت ها در حقوق بین الملل به گروهی از مردم اطلاق می شود که دارای نژاد، فرهنگ، سنن و یا مذهب جداگانه ای غیر از فرهنگ و مذهب کشوری هستند که در آن زندگی می کنند. حقوق و مزایای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اقلیت ها معمولاً در قوانین اساسی کشورها ذکر می شود. به هر ترتیب اگر گروه هایی از جمعیت یک واحد سیاسی مستقل، به علت تفاوت های مذهبی، فرهنگی، نژادی و یا حتی اندیشه های سیاسی و اقتصادی در یک برهه ی طولانی از زمان با اکثریت جمعیت یک کشور دارای اختلافاتی باشند، می توان آن ها را اقلیت خواند. اقلیت ها از نظر نسبی که با اکثریت دارند، به پنج دسته تقسیم می شوند :
اقلیت هایی که با وجود حفظ خصوصیات نژادی و فرهنگی خود، مسئله ای برای وحدت ملی ایجاد نکرده اند. این عده از نظر سیاسی نیز هیچ گونه فکر استقلال طلبی و جدایی خواهی ندارند و هیچ نوع مشکل سیاسی برای حکومت مرکزی به وجود نمی آورند. نسبت این عده با اکثریت مردم یا با حکومت مرکزی را می توان استحاله ی اجتماعی دانست ؛ مانند وضع آلمانی تباران مناطق آلزاس و لورن در فرانسه.
اقلیت هایی که در برخی ملل به دلایل مختلف از جمله نسبت بسیار قلیل، در قیاس با اکثریت، یا پراکندگی جغرافیایی و یا عدم همبستگی درونی با وجودی که از وضع، چندان راضی نیستند، ولی به دلیل توان محدود، فقط خواهان حقوق متعارف از جمله تساوی حقوق مدنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مشارکت در امور کشور هستند ؛ مانند ترکمن های عراق.
هنگامی که گروه اقلیت به لحاظ پراکندگی جغرافیایی، مکان خاصی را اشغال کرده باشندو از طرف دیگر، درصد قابل توجهی را نسبت به اکثریت تشکیل دهند، ممکن است با وجود رضایت از وضع موجود، خواهان خودمختاری برای حفظ فرهنگ ملی، قومی و زبانی، در قبال نفوذ قابل توجه اکثریت باشند ؛ مانند تالشان در جمهوری آذربایجان.
در وضعیت پیچیده تر اقلیت ممکن است به لحاظ پتانسیل بالا – از جمله وحدت فرهنگی و زبانی مستحکم – خواهان استقلال کامل از دولت و کشور باشد. در چنین وضعی نظام حکومتی نیز به انحای مختلف از جمله توسل به زور در صدد سرکوب امیال بر می آید.حادترین شکل زمانی به وجود می آید که اقلیت ها به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی یا علت های دیگر، خواستار پیوستن به کشورهای دیگر باشند. این نوع جدایی معمولاً شدیدترین نوع برخورد با حکومت های همسایه را دنبال دارد.
قرن بیست و یکم که باید آن را قرن فجایع انسانی نامید پایان پذیرفت . علت این نامگذاری میزان سنگین تلفات انسانی به دلیل وقوع جنگها و درگیریها در این قرن نسبت به نوزده قرن گذشته بود . در قرن بیستم مفاهیم ، نظریه ها و فرضیات ژئوپولیتیکی بیشتر از استراتژیهای نظامی متأثر و از این رو قطب بندی در جهان مطرح بود ولی این تفکرات به دلایل عینی نتوانست از فکر به عمل در آید و این رخداد خود عاملی شد که مفاهیم و فرضیات ژئوپولیتیکی قرن بیست و یکم تغییر کنند .
ژئوپولیتیک
برای ورود به بحث ابتدا باید تعاریفی ارائه شود : جغرافیای سیاسی علمی است که نقش سیاست را در جغرافیا بررسی می کند ، در حالی که علم ژئوپولیتیک به بررسی نقش عوامل جغرافیایی در سیاست می پردازد .
ژئوپولیتیک در فرهنگنامه فرانسوی روبر (۱۹۶۵) : ژئوپولیتیک علمی است که به مطالعه روابط بین داده های طبیعی ، جغرافیا و سیاست حکومتها می پردازد .
ژئوپولیتیک در فرهنگنامه لاروس (۱۹۶۲) : مطالعه روابطی که هر کشور به وسیله آن سیاستهایش را با قوانین طبیعی به هم پیوند می زند و در این پیوند قوانین طبیعی از عوامل دیگر ، تعیین کننده ترند .
ژئوپولیتیک از منظر کارل هاوس هوفر (۱۹۲۰) : ژئوپولیتیک وجدان جغرافیایی کشور خواهد شد و باید بشود .
ژئوپولیتیک در نوشته سائول بی. کوهن (۱۹۷۳) : عصاره ژئوپولیتیک مطالعه روابطی است که میان سیاست بین المللی ، قدرت و مشخصات جغرافیایی برقرار می شود .
ژئوپولیتیک از نظر ویلیام دی. فاکس (۱۹۶۳) : ژئوپولیتیک یعنی به کارگیری وجدان جغرافیایی در مناسبات بین المللی .
ژئوپولیتیک در نوشته ژنرال فرانسوی ، پییر گالوا (۱۹۹۰) : ژئوپولیتیک یعنی مطالعه نحوه ارتباط بین هدایت سیاسی یک قدرت با برد بین المللی و چهارچوب جغرافیایی عملکرد آن .
می توان نتیجه گرفت که ژئوپولیتیک عبارت است از : درک واقعیتهای محیط جغرافیایی به منظور دستیابی به قدرت ، به نحوی که بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی و حیات ملی را حفظ کرد ؛ به عبارت دیگر ژئوپولیتیک عبارت است از : علم کشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن بر سرنوشت سیاسی ملل .
نظریه های جهانی ژئوپولیتیک :
پیدایش نظریه های ژئوپولیتیکی قرن حاضر در جهان غرب ، ناشی از فضای سیاسی خاص این دوران است . در اواخر قرن نوزدهم ، جهان شاهد پیشرفتهای فوق العاده ای درخصوص تسلط فیزیکی برجهان بوده است . پایه و اساس این تفکرات را ملل اروپایی بنیان نهاده بودن و سپس آمریکاییها نیز بر آن افزودند . در بحرانهای علمی بود که تفکر ژئوپولیتیکی قرن بیستم متولد شد ، به عبارت دیگر این علم زمانی خود را مطرح کرد که جدال بین طرفداران مادیت و معنویت برای هدایت جامعه ، با بهره گیری از علوم و فنون و تکنیک به اوج خود رسیده بود و دیگر انسانها به عنوان برادر و برابر به یکدیگر نگاه نمی کردند بلکه طبیعت آنان گرایش هجومی پیدا کرده بود و مسأله تنازع بقاء شکل می گرفت .
در این برهه از زمان ، توسعه امپراتوری اروپا به تدریج کند شد و ناآرامی و تشنج در این منطقه بالا گرفت . فردریک راتزل آلمانی ، سهم بسزایی در تفکر فلسفی علوم طبیعی در آلمان داشت . راتزل و همفکران وی از جمله کسانی بودند که موفق شدند تأثیرات محیط را برقدرت سیاسی ملتها طبقه بندی کنند . گرچه راتزل ژئوپولیتیسین نبود ، به علم ژئوپولیتیک خدمات فراوانی نمود .
افکار راتزل را یکی از شاگردانش به نام خانم سمپل ، به ایالات متحده آمریکا برد ولی جغرافیدانان فرانسوی از گرایش شدید راتزل نسبت به مسائل سیاسی خرسند نبودند . جغرافیا به عنوان یک اصل علمی ، در بریتانیا بیش از دیگر کشورهای قاره اروپا ، اهمیت و قداست یافت و جایگاه ویژه ای در تاریخ و فلسفه آن کشور پیدا کرد . مفهوم سیستم جهانی برای عملیات در جهان محدود کنونی ، تأثیر بسزایی در تفکر جغرافیایی آینده داشت و این دیدگاه را درخصوص خشکیهای جهان برای اولین بار سر هلفورد مکیندر مطرح کرد . وی هارتلند را ناحیه وسیعی می دانست که از اقیانوس منجمد شمالی تا نزدیکی کناره های آبی این منطقه ادامه داشت . وی معتقد بود که هارتلند بزرگترین دژ طبیعی روی کره زمین است و برای اولین بار پادگانهای زیادی به مراقبت از آن می پردازند که از لحاظ کمیت و کیفیت در حد بسیار خوبی است .
اسپایکمن و تئوری ریملند :
اظهار نظر ناشی از شیفتگی نسبت به نظریه های مکیندر – بدون حتی کلمه ای انتقاد – یکی از استادان فن به نام نیکولاس اسپایکمن را وادار کرد که به این نظریه پاسخ دهد . تفسیر اسپایکمن از اهمیت ارتباط هاتلند با حلقه اطراف آن ، اندکی با اظهارات مکیندر متفاوت است . مکیندر این محدوده را هلال داخلی و خارجی می خواند اما در بیان اسپایکمن ، این محدوده سرزمین حاشیه یا ریملند خوانده می شود که در محاصره آبهاست . این نظریه که سهولت حرکت در دریا ، امکان برقراری یک سلطه مافوق را که نمونه ای از ساخت ژئوپولیتیک جدید است ، امکان پذیر می کند ؛ در مقایسه با الگوی قبلی که کشوری را دارای قدرت مافوق می دانست که بتواند کنترل سرزمینهای وسیعی را در خشکی اروآسیا به عهده بگیرد ، متفاوت است . بنابراین اسپایکمن بیشتر بر دریا تأکید داشت . او معتقد بود قدرت دریایی است که قاره اروآسیا را ممتاز می کند و آن را به شکل یک واحد عمل کننده در می آورد و همچنین دریا ارتباط بین دنیای قدیم و جدید را امکان پذیر می کند . در نهایت وی قدرت دریایی را کلید استراتژی جهانی می دانست . دلیل اهمیت دادن اسپایکمن به ریملند در مقایسه با هارتلند ، از این جهت بود که به اعتقاد وی ، این منطقه امکان ترکیب قدرت بری و بحری را بهتر فراهم می کند .
ماینگ و معیارهای انسانی :
بحث برسر هارتلند و ریملند ، توجه تعداد زیادی از جغرافیدانان سیاسی را به خود معطوف داشت . به همین علت در ۱۹۶۵ دونالد ماینگ در مقاله ای به جنبه های پویایی ارتباط ریملند و هارتلند توجه کرد . وی اظهار داشت : منطقه ای که مکیندر و اسپایکمن روی آن تأکید می کنند ، ناشی از تصور آنان از غیرقابل تغییر بودن مسائل استراتژیک است و چشم انداز محدود هر دوی آنان ناشی از صف بندی قدرتها در آن دوره بوده است .
در حالی که استراتژیها ، تابع تکنولوژی اند ، بنابراین نمی توانند همیشه ثابت باشند . نباید تنها براساس چشم اندازهای طبیعی ، حکمی صادر کنیم بلکه باید به انسان با تمام پیوندهایش توجه کنیم ، زیرا از زمانی که در موازنه قدرت جهانی تغییراتی به وجود آمد ، کارکرد حقیقی و موقعیت سیاسی هر واحد سیاسی در ریملند نیز به موازات آن تغییر کرد .
در سال ۱۹۶۲ یکی از محققان به نام هوسان با توجه به عواملی از قبیل تولیدات صنعتی و کشاورزی ، مدنیت ، توسعه شهری و توزیع منابع ، بخشی از هارتلند مکیندر را که مسکو تا دریای سیاه و از رودخانه ولگا تا دریاچه بایکال بصورت قوسی قرار داشت ، به عنوان بخشی حساس متمایز کرد و آن را قلب هارتلند نامید .
تحولات ژئوپولیتیکی در قرن بیست و یکم :