۲-۳-۴ برخی آرای اخلاقی کانت
در بخش های قبل بیان شد که در دسته بندی مکاتب مختلف در فلسفه اخلاق نظریات کانت را در باب اخلاق می توان جزء گروه وظیفه گرایان قاعده نگر برشمرد. دیدگاه وظیفه گرایی بر آن است که خوبى و بدى یک عمل تنها مبتنى بر نتایج آن نیست، بلکه این ویژگیهاى خود عمل یا انگیزه وراى آن است که خوبى و بدى عمل را مشخص مىکند. نتایج عمل هر چه باشد، تأثیرى در خوبى و بدى آن نمىگذارد. وظیفه گرایان قاعده نگر بر این باورند که ما قواعدی را برای تشخیص صواب و خطا در اختیار داریم. با توجه به این مطلب می توان تاحدی کلی به دیدگاه کانت در اخلاق پی برد. اما برای فهم دقیق تر نظریات اخلاقی کانت میبایست با چند مفهوم، که مختص فلسفه اخلاق کانت است آشنا شد. از جمله این مفاهیم عبارت است از:
۲-۳-۴-۱ عقل عملی
قدما«میگویند عقل انسان دو بخش است: بخش نظری و بخش عملی، یا احکام عقل انسان دو بخش است: نظری و عملی. یک قسمت از کارهای عقل انسان درک چیزهایی است که هست. این ها را میگویند عقل نظری. قسمت دیگر درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک «بایدها» . این ها را میگویند عقل عملی. کانت تمام فلسفه اش نقد عقل نظری و عقل عملی است که از عقل نظری چه کارها ساخته است و از عقل عملی چه کارها؟ او در پایان به اینجا میرسد که از عقل نظری کار زیادی ساخته نیست، عمده عقل عملی است، که او به همین مسئله وجدان میرسد.» (مطهری ج۲۲، ۱۳۸۹: ۵۰۴)
در توضیح اینکه عقل عملی در نظام اخلاقی کانت چه جایگاهی دارد باید بیان کرد که «ما از دو راه با جهان ارتباط برقرار میکنیم. یا به صورت نظری و به عنوان یک ناظر ، یا به شیوه عملی و در مقام عامل و این در حالی است که سعی داریم جهان را به صورتی که خود میخواهیم و معتقدیم باید باشد، در آوریم. مقصود کانت از عقل عملی همان عقل انسان است از آن حیث که به افعال و احکام اخلاقی و باید و نبایدهای رفتاری پرداخته است. عقل عملی همان عقل در معنای کلی آن است که اراده را در انجام عمل خیر تهییج نموده و به آن جهت داده است.»(کاپلستون،۱۳۷۲: ۳۱۸) «در نظام اخلاقی و فلسفی کانت حیطه عقل عملی از حیطه عقل نظری بسیار گسترده تر است. زیرا اراده که قرین با عقل عملی است اساس هر نوع فعل اخلاقی یا غیر اخلاقی است. عقل عملی بی آنکه عقل نظری را نفی نماید می کوشد، تا اعمالی را که طبیعت بی جان و مکانیکی قادر به تحقق آن نیست، تحقق بخشد.»(ماهروزاده،۱۳۸۳: ۱۵۴) از نظر کانت«عقل عملی نیرو یا قوه ایست که بدان وسیله هدف هایی را که در آن ها نفعی داریم یا به آن ها علاقمندیم برمی گزینیم، قواعدی را برای رسیدن به آن ها شکل میدهیم، و سرانجام بر طبق آن قواعد عمل میکنیم.»(سالیوان،۱۳۸۰: ۱۶۶)
۲-۳-۴-۲ اراده نیک
کتاب مبانی مابعدالطبیعه اخلاق با این ادعا شروع می شود که«تنها چیزی که می توان آن را دارای ارزش مطلق یافت، اراده نیک است».(کانت،۱۹۵۹: ۹) بنابرین، عمل به فعلی وظیفه اخلاقی هر فرد است که از حسن نیت(اراده نیک) سرچشمه گرفته باشد. توجیه کانت این گونه است که خوبی وسایل تابع خوبی غایاتی است که دارند و حسن آن غایات که البتّه الزام اخلاقی ندارند، تابع نقشی است که در سعادت دارند و حسن خود سعادت هم مشروط به داشتن اراده ی نیک است که به نظر میرسد شرط اجتناب ناپذیر ارزشِ حتی خود سعادت است(کرسگارد به نقل از موحدی،۱۳۹۱) از نظر کانت هر امر خیر و نیکی نمی تواند در تمام شرایط و احوال خیر باشد و می بایست آن را در ارتباط با امر دیگری در نظر گرفت. به این معنا که اموری مانند شجاعت،عدالت و استقامت را می توان در صورتی خیر و نیک تلقی کرد که اراده ای که آن را به کار میگیرد نیک باشد. اراده خیر مطلقا خیر و نیک است و مانند امور دیگر مشروط به چیزی نیست.«کانت میگوید: هیچ چیز را در دنیا و حتی خارج از آن نمی توان تصور کرد که بتوان آن را بدون قید و شرط نیک نامید، مگر خواست و اراده ی نیک را. مقصود کانت از اراده ی نیک، اراده ی منبعث از احساس تکلیف است.» (مطهری ج۲۲، ۱۳۸۹: ۶۰) کانت در مطلق بودن اراده نیک تا آنجا پیش می رود که آن را بدون هیچ قید و شرطی نیک میداند وحتی اگر یک اراده نیک به پیامد شر منتهی شود باز در نیک بودن آن شکی ندارد. او میگوید: « اراده خیر، اراده ایست که به منظور ادای تکلیف عمل نماید. اگر اراده ای برای ادای تکلیف طبق یک قانون کلی اخلاقی عمل نماید، اراده خیر است و می توان آن را خیر مطلق نامید.» (کانت، به نقل از ماهروزاده۱۳۸۳: ۱۵۶)
۲-۳-۴-۳ تکلیف اخلاقی
مقصود از تکلیف چیست؟ مقصود از تکلیف فرمانی است که انسان از ضمیر خود میگیرد. ولی این فرمانها دوگونه اند؛ برخی مطلق اند و برخی مشروط. فرمان مشروط فرمانی است که ضمیر انسان به انسان درباره ی چیزی میدهد برای رسیدن به هدف، مثل اینکه فرمان میدهد: برای رسیدن به فلان شهر از فلان راه برو، یعنی اگر می خواهی به فلان مقصد برسی باید از فلان وسیله استفاده کنی. امر مشروط، ارشاد به یک «مصلحت» است، همچنان که انتخاب هر وسیله ای برای رسیدن به غایت خاصی مصلحت است. ولی امر مطلق امری است که مشروط به هیچ شرط نیست؛ فرمانی است که ضمیر میدهد به کاری نه به عنوان مصلحت و به عنوان وسیله و راهی برای وصول به هدف و غایتی، بلکه صرفاً به عنوان یک وظیفه و یک تکلیف و یک مسئولیت. پس مقصود از تکلیف عبارت است از فرمان بلاشرط ضمیر به کاری، و هر کاری که به خاطر احساس این تکلیف انجام گیرد آن کار اخلاقی است.» (مطهری ج۲۲، ۱۳۸۹: ۶۱) به عقیده کانت،«تکالیف گوناگون بر عهده ماست، بعضی منفی یا سلبی، و برخی دیگر مثبت یا ایجابی. پاره ای از این تکالیف را به این جهت بر عهده داریم که به عنوان عاملان اخلاقی تحت تاثیر امیال قرار می گیریم و بنابرین فقط امکانا و نه ضرورتا از قانون اخلاق اطاعت میکنیم و سایر تکالیف را به دلیل اینکه موجوداتی هستیم محدود و اخلاقی-فیزیکی.» (سالیوان،۱۳۸۰: ۲۰۷)
«کانت مفهوم «خوبی» و «خیر» را از اخلاق حذف کردهاست. او کار اخلاقی را کاری نمی داند که به دلیل خوبی ذاتی و خیر ذاتی اش انجام یافته باشد، بلکه کاراخلاقی را کاری میداند که تنها به دلیل احساس تکلیف انجام یافته باشد. به تعبیر دیگر او خوبی را در اراده میداند نه در مراد، و خوبی اراده را به انگیزه ی آن مربوط میکند که اگر از احساس تکلیف انگیخته شده باشد خوب است واگرنه، نه.» (مطهری ج۲۲، ۱۳۸۹: ۶۳)
۲-۳-۴-۴ امر مطلق