لذا ایشان اینطور بیان می دارند: «مرگ امری نیست که ما را از بین ببرد، بلکه بین ما و صفات و بین ما و آنچه غیر ما و صفات لازمه ماست جدایی می اندازد. و به معنای دیگر مرگ در همه ماسوی الله جاری است و این معنا همان فنای هر سافل در عالی اش و توجه هر سافل به عالی خود و رجوع هر شیئ به اصل و عود هر صورت به حقیقتش می باشد.»[۱۶۹]
۳-۲-۳ مرگ در آیات و روایات
مسأله معاد در جهان بینی قرآن کریم، بخش مهم و اعظمی را به خود اختصاص داده است. اینکه در بین موضوعات مورد اشاره در قرآن کریم یک سوم کل موضوعات با معاد ارتباط دارد، اهمیت این مسأله را به خوبی نشان می دهد. و در بین موضوعات تحت این مسأله، مرگ به دلیل ملموس بودن و سروکار داشتن با زندگی دنیایی و مادی؛ و همچنین به دلیل سرانجام همه فرصت ها و پایان یافتن سیر تشریعی انسان، از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است.
قرآن کریم به موضوع مرگ به صورت مستقیم و ضمنی، و کلی و جزئی پرداخته است. که با واکاوی و نگاه دقیق به آیات می توان ابعاد مختلف آن را بهتر شناخت. در قرآن کریم آیات مربوط به موضوع مرگ به چند دسته کلی تقسیم می شوند.
یک دسته آیاتی که به مرگ به مثابه مرحله انتقال روح به عالم بالا می نگرد، (حقیقت مرگ).
دسته دیگر آیاتی که مرگ را به عنوان یک موجود و مخلوق در عالم هستی می داند، (مخلوق بودن مرگ).
دسته دیگر آیاتی که مرگ را برای همه هستی به صورت عام معرفی می کند و خود مرگ را نیز از مردن مصون نمی داند، (فراگیر بودن مرگ).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
و دیگر آیاتی که ویژگی های مرگ را بیان می نماید، (ویژگی های مرگ).
هر کدام از این موارد شرح و تفصیل فراوان می طلبد؛ که در این پروهش نیز سعی بر آن است که با بحث پیرامون این آیات و با استعانت از روایات، راه را برای تحلیل و مداقه خواننده باز نموده و نمی از یم بی کران کلام الله، توشه برگیریم. لکن به مناسبت بحث، هر دسته از این آیات را درجایگاه مقتضی، به بحث و بررسی خواهیم نشست. –إن شاءالله-
۳-۲-۳-۱ حقیقت مرگ
آنچه زندگی و منش یک انسان موحد را از غیر او جدا می سازد، جهان بینی و نوع نگرش او به حقایق عالم است. در حقیقت انسان، عملش از نیت او سرچشمه می گیرد، و نیتش زاییده نگرش او به عالم است، چیزی (جهان بینی) که اگر صحیح و بر صراط مستقیم قرار بگیرد، کائنات نیز در یک هماهنگی بی نظیر با او، وی را در مسیر سیر إلی الله یاری می رسانند و با استعانت پروردگار در امن و امان ابدی خواهد بود «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»[۱۷۰] و اگر خدای نخواسته دچار اعوجاج شد، نه تنها یاوری نخواهد داشت، بلکه ذرات عالم هستی با وی به دشمنی بر می خیزند و روی سعادت را نخواهد دید، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى».[۱۷۱]
به همین جهت، جهان بینی و نوع نگرش بندگان بسیار مورد توجه خداوند رحمان و رحیم است، و در کتاب هدایت بشر، قرآن کریم، کنه بسیاری از حقایق کلیدی عالم، در اختیار صاحبان اندیشه و خرد قرار گرفته است؛ یکی از این حقایق مرگ است، که پی بردن به اصل حقیقت آن برای اندیشه مادی میسر نیست و برای شناختش راهی جز اتصال به وحی وجود ندارد.
همانطور که عرض شد، «موت» و «توفی» در قرآن کریم معانی متفاوتی دارند، و به مناسبت بحث، ما در این جا به بخشی از حقیقت آن که در معنای «توفی» نهفته است خواهیم پرداخت. البته واژه «توفی» در آینده، مفصلا بررسی خواهد شد.[۱۷۲] –إن شاءالله-
خداوند متعال در قرآن کریم در ارتباط با مرگ در آیه ای با نشان دادن وجه تشابه و تفاوت آن با خواب بخشی از حقیقت آن را بیان می نماید، آنجا که می فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»[۱۷۳] در این آیه به ظرافت تمام و با بیان یک مقایسه حقیقت مرگ که همان انتقال از عالم طبع به عالم ملکوت است، به زیبایی به تصویر کشیده شده، و آن را آیت و نشانه ای از وجود پروردگار مقتدر و مدبر می داند.
آنچه در آیه بدان عنایت شده، اصل انتقال و صعود روح است، که همان حقیقت مرگ و توفی است. در تفسیر ارزشمند مخزن العرفان این مطلب به شیوایی توضیح داده شده است؛ ایشان با بیان اینکه دو نوع نفس وجود دارد، می فرمایند: یک نفس حیوانی که در هنگام خواب در بدن باقی می ماند و اندک حس و ادراک ضعیف بدن نشان از وجود نفس حیوانی است.
و دیگر نفس ناطقه انسانی است که در تعریف آن گفتهاند (جوهر مجرد دراک) و حقیقت انسانى همین عقل مجرد خواهد بود و شعور و فهم و ادراک کلیّات از شئون وى بشمار می رود و تعلق آن به بدن تعلق تدبیرى است نه آنکه حلول در بدن داشته باشد و موقع خواب به حکم ایزد متعال براى استراحت بدن موقتا از بدن و قواى حیوانى اعراض می نماید.
هر گاه حکم بر حیات دنیوى وى جارى گردیده آن نفس ناطقه گرفته شده به بدن بر می گردد و انسان از خواب بیدار می شود و اگر حکم بر مرگ وى جارى گردیده همان روح مجرد نفس حیوانى را از بدن می گیرد و بدن را رها می نماید زیرا که نفس حیوانى که آن را در عرف جان می گویند شعاعى است از همان روح مجرد.[۱۷۴]
۳-۲-۳-۱-۱ بیان یک تمثیل در حقیقت مرگ
در تفسیر اطیب البیان مثالی آمده است که اشاره به آن برای روشن شدن حقیقت امر، خالی از لطف نیست. و آن اینکه انسان داراى روح حیوانى است و آن بخاریست در مکینه بدن که گاه خاموش می شود و گاه روشن است و گاهی هم تمام می شود؛ به عین، مثَل آن مثل نفت و بنزین و قوه برق است که بعض اوقات خاموش می شود وگاهی روشن وگاه نیز تمام می شود.
این روح حیوانی در حال خواب خاموش می شود و در حال بیدارى روشن و در حال موت تمام می شود و داراى روح انسانى و ملکوتیست که در حال نوم بدن را رها می کند و سیر می کند به عالم بالا و روح حیوانیش باقى است در بدن و در این حال نوم اگر بخار حیوانى تمام شد دیگر نفس انسانى برنمی گردد، چون اسباب از دستش گرفته می شود مثل اینکه اگر نفت و بنزین تمام شد دیگر ماشین و مکینه در تحت فرمان راننده نیست مگر روز قیامت که در مکینه بدن نفت و بنزین کنند و روشن کنند نفس بر آن سوار می شود و در تحت فرمان نفس می آید.[۱۷۵]
۳-۲-۳-۲ ماهیت وجودی مرگ
مرگ از منظر روایات به تعابیر مختلفی وصف شده است، گاهی به پلی منتقل کننده برای روح وصف شده «الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ تَعْبُرُ بِکُم»[۱۷۶] و گاه مانند صافی است که روح را از ناپاکی ها تصفیه می کند، «الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاه»[۱۷۷] و یا گاه به بزرگترین شادی و یا اندوه وصف شده «إِمَّا بِشَارَهٌ بِنَعِیمِ الْأَبَدِ وَ إِمَّا بِشَارَهٌ بِعَذَابِ الْأَبَد»[۱۷۸] و بسیاری تعابیر دیگر که همه در وصف مرگ بیان شده اند.
و ازین توصیفات اینگونه مستفاد می شود، که آن امری که حقیقت آن انتقال و تصفیه و بشارت و… است، باید امری وجودی باشد، همانطور که در قرآن کریم به صراحت بیان شده است: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ».[۱۷۹]
تفاسیر مطلب مذکور را اینگونه بیان می فرمایند که موت و حیات دو امر وجودى از باب عدم و ملکه می باشد زیرا موت بر چیزى صادق آید که لایق حیات باشد و بشود آثار حیاتى بر وى بروز و ظهور نماید مثل کورى در مقابل بینایى؛ انسانى و حیوانى را کور گویند که فاقد چشم گردیده لکن سنگ و چوب و باقى اشیاء را کور نمی گوید و لو آنکه چشم ندارند.[۱۸۰] چراکه این عدم با عدم هاى صرف فرق دارد و مانند کورى و تاریکى، عدم ملکه است، که حظى از وجود دارد.[۱۸۱]
بنابراین کلمه «حیات» در مورد چیزى بکار مىرود که آن چیز حالتى دارد که به خاطر داشتن آن حالت، داراى شعور و اراده شده است. و کلمه «موت» به معناى نداشتن آن حالت است، چیزى که هست به طورى که از تعلیم قرآن برمىآید معناى دیگرى به خود گرفته، و آن عبارت از این است که همان موجود داراى شعور و اراده از یکى از مراحل زندگى به مرحلهاى دیگر منتقل شود، قرآن کریم صرف این انتقال را موت خوانده با اینکه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده، هم چنان که از آیه «نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ … فِی ما لا تَعْلَمُونَ»[۱۸۲] این معنا استفاده مىشد، بنابراین مرگ به معناى عدم حیات نیست، بلکه به معناى انتقال است. امرى است وجودى که مانند حیات خلقتپذیر است.
علاوه بر این در بیان قرآن مسأله مرگ امر حقی است که گریزی از آن نیست، «وَ جَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَالِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تحَِید»[۱۸۳] بعلاوه در روایات نیز به حقانیت این امر تصریح شده است «أنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ» و پذیرش آن را یکی از مراتب یقین بشمار آورده اند.[۱۸۴] در روایتی از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: موت و حیات دو مخلوق از مخلوقات خداوند هستند، موت که وارد شد در انسان حیات خارج می شود و داخل نمی شود موت بر چیزى مگر آنکه حیات از آن خارج می گردد
بالجمله مرگ نیز مانند حیات و دیگر وجودات عالم هستی،دارای حیات و شعور است، و همچنین هر امر حقی خیر است و هر خیری وجود. لکن این وجود زنده وحی (مرگ)، تجلی دهنده انوار قاهریت و غلبه واجب الوجود است، و البته نفوس در مواجهه با این تجلیات، متفاوت خواهند بود.
۳-۲-۳-۲-۱ نکته یکم:
در آیه «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ» مشاهده می شود که مرگ بر حیات در مخلوقیت مقدم است، در ارتباط با این تقدم سخن بسیار رفته است اما در شایسته ترین این نظریات اینگونه آمده است که مرگ مقدّم و جلوتر بوده، چون همه چیزها در اوّل در حکم اموات و مردگان بودهاند مانند نطفه و خاک، سپس زندگى بر آن عارض شده است.[۱۸۵]
به بیان دیگر در نظام عالم مکوّنات و مادّیات موت مقدمه حیات است چنانچه مشاهده می شود هر موجود زندهاى از مرده بیرون می آید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم این نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل می دهند، از نطفه مرده حیوان و انسان پدید می گردد به اعتبار دیگر از جماد نبات از نبات حیوان از حیوان انسان بوجود می آید و نیز انسان از حیوان مرده تغذیه نموده امرار حیات می نماید و بر زندگانى خود ادامه می دهد.[۱۸۶]
اما لایه دیگری از این تقدم را تفسیر شریف اطیب البیان اینگونه ذکر می کند که انسان در تحصیل کمالات و نیل به مقامات احتیاج به دو امر دارد: اول تخلیه است سپس تحلیه،
۱-در باب ایمان و عقائد ابتدا باید کفر و شرک و عقائد فاسده زایل شود سپس جاى گیر آنها ایمان و عقاید حقه شود،
۲-در باب اخلاق اول ازاله اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات سیئه باید بشود سپس تحصیل اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ملکات حسنه،
۳-در باب اعمال اولا قلب را از لوث معاصى باید پاک نمود سپس بنور اعمال صالحه زینت داد لذا تقواى از معاصى مقدم است بر اعمال صالحه، موت مجرد زوال حیات حیوانى نیست بلکه ازاله عقاید فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه است؛ آنها را بمیراند سپس حیات ایمانى و کمالات اخلاقى و اعمال حسنه جاى گیر شود.[۱۸۷]
۳-۲-۳-۲-۲ نکته دوم:
آیه مورد بحث علاوه بر مفادى که گفتیم، اشارهاى هم به این نکته دارد که مقصود بالذات از خلقت رساندن جزاى خیر به بندگان بوده، چون در این آیه سخنى از گناه و کار زشت و کیفر نیامده، تنها عمل خوب را ذکر کرده و فرموده خلقت حیات و موت براى این است که معلوم شود کدامیک عملش بهتر است. پس صاحبان عمل نیک مقصود اصلى از خلقتند، و اما دیگران به خاطر آنان خلق شدهاند.[۱۸۸]
البته اختبار خداوند نه براى این است که مجهولى بر او معلوم گردد بلکه براى این است که بر خود انسان و بر دیگران این امر مسلم شود که چه کسی قابلیت دخول بهشت داشت و مراد از احسن عمل ایمان به عقائد حقه و تخلق به اخلاق حسنه و عمل به اعمال صالحه است، هر چه ایمان قوىتر باشد و اخلاق بهتر باشد و اعمال اصلح باشد احسن است.[۱۸۹]
از پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده که در توضیح این آیه شریفه فرمودند: شما را آزمایش می کنند تا کدام یک نیکوتر باشید از حیث عقل پس هر کس عقلش تمامتر است ترسش از خدا بیشتر است و بهتر اطاعت و فرمانبردارى می کند از اوامر و نواهى پروردگار هر چند مستحبات را اندک بجا آورد و در حدیث دیگر فرمود آزمایش می کنند شما را تا معلوم شود که کدام یک در محرمات با تقوىترید و واجبات را بسرعت انجام می دهید و فرمان بردار هستید.[۱۹۰]
در تفسیر برهان ذیل آیه روایتی از حضرت امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) آمده که فرمودند معناى آیه آنست که آزمایش می کنند شما را تا معلوم شود کدام یک باقى مىمانید بر عمل و خلوص پیدا می کنید چراکه عمل نیکو و خالص آنست که صاحبش از آن عمل، ستایش کردن احدی را جز خداوند قصد و اراده نکند و نیت انسان افضل از عمل است پس از آن این آیه را قرائت فرمودند «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» یعنى هر کس بر طبق نیت خود عمل می کند.[۱۹۱]
۳-۳ مجانست خواب و مرگ
تبیین شد که حقیقت موت یک امر کاملا وجودی در عالم هستی است و این موجود لزوما ویژگی هایی دارد که بعضی از آن ها با موجودات دیگر مشترک و بعضی منحصر به فرد است. یادآور می شویم که حقیقتِ مرگ، نفس انتقال است؛ انتقال از عالمی به عالم دیگر، با ویژگی ها و لوازم خاص خودش. در این مرحله با هدف بررسی ویژگی ها و لوازم مسأله مرگ برآنیم تا در مقام مقایسه، به واکاوی ماهیت مرگ و به تبع آن ماهیت خواب بپردازیم. نیاز به توضیح نیست که مقایسه تحلیلی خود روشی مستقل برای پی بردن به خصوصیات هر موضوعی است.
خواب امری است که از جهت ماهیت بسیار مشابه مرگ تعریف شده است، بطوریکه روایات شریفه به برادری این دو اشاره می کند، و خداوند در قرآن کریم طی آیه ۴۲ سوره مبارکه زمر خواب را همسنخ مرگ می خواند «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»[۱۹۲].
در روایات رسیده از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به صورت صریح به یکی بودن خواب و مرگ اشاره شده است، برای نمونه در کتاب «معانی الاخبار» روایت شده از امام محمد تقی (علیه السلام)، که چون از آن حضرت از حقیقت مرگ سوال شد، ایشان در پاسخ فرمودند: «هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَهٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُهُ لَا یُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا یَوْمَ الْقِیَامَه…».[۱۹۳]
جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) نیز به این امر تصریح می فرماید که: «النوم الذی هو ضرب من الموت لأنه عباره عن ترک استعمال بعض قواها المحرکه و الحساسه»[۱۹۴]. از این رو در این جا لازم است در ابتدا تعریفی مختصر از ماهیت خواب ارائه داده و سپس به بیان شباهت ها و تفاوت های این دو امر بپردازیم.
۳-۳-۱ ماهیت خواب