از نظر فارابی، هدف مردم مدینهی فاضله رسیدن به سعادت است. البته نه سعادت مطلق بلکه سعادت اعتباری. به اعتقاد فاراربی، سعادت مطلق در تأمین رفاه و زندگی طبیعی است که آن هم بر اساس رفاه اجتماع میباشد نه رفاه فرد و اصولاً رفاه جمع تأمین نمیشود مگر در تحت لوای ریاست فاضله. ریاست فاضله، ریاستی است که براساس عدالت باشد و عدالت از فضیلت و حکمت ناشی میشود.
نزد مردم مدینه فاضله عدالت این است که همه به سعادت و کمال افضل خود برسند، زندگی کنند، به زندگی خود ادامه دهند، جنگ و ستیز از میان برداشته شود و هر عنصری وظیفه خود را انجام دهد. در این نظام همه اعضاء سالم می مانند و به حیات و زندگی خود ادامه میدهند. در چنین اجتماعی همه تابع یک رهبر و فرمانده میباشند و آن فرمانده نیز مقهور اراده عقل فعال میباشد و حکیم و دانا و متصف به اخلاق حمیده بوده و هیچ عنصری از اعضای جامعه به حقوق و وظایف دیگری تعدی نمیدارد (کناریزاده، ۱۳۸۵).
۲-۱-۱۹-۲- خواجه نصیرالدین طوسی
از نظر خواجه اجناس فضایل که همه بر آن اجتماع کردهاند چهار قسم است:
حکمت ۲. شجاعت ۳. عفت ۴. عدالت.
پس سعادت یا جسمانی است یا نفسانی. سعادت جسمانی زمانی کامل میباشد که سعادت نفسانی با آن توأم گردد. نفس انسانی دارای سه قوه متباین است:
-
- قوه ناطقه ۲. قوه غضبیه ۳. قوه شهوانی.
اگر هر یک از آنها غالب شود، نفس انسانی را از اعتدال بیرون میآورد. ناگزیر اخلاق و رفتار او ناپسندیده گشته سپس همواره باید در حد اعتدال باشند. عدالت در این مورد، حد اعتدال نگه داشتن است (همان).
۲-۱-۱۹-۳- غزالی
غزالی معتقد است همانطور که بدن از آغاز کامل آفریده نشده و یا پرورش و تغذیه، کمال مییابد، نفس آدمی نیز در آغاز ناقص است ولی پذیرای کمال میباشد و کمال او به تربیت و تهذیب اخلاق و تغذیه به علم صورت میپذیرد.
غزالی به «جمهوریت» افلاطون روی میآورد و تقسیم قوای نفس را به سه قوه عاقله و غضبیه و شهویه را از او اقتباس می کند و مانند افلاطون می گوید: «عدالت در توازن این قواست. چنان که زیبایی صورت با زیبایی چشم بدون زیبایی بینی و دهان و گونه تمام نمیشود بلکه باید همه از اعتدال و هماهنگی برخودار باشند تا زیبایی صورت کمال یابد. همچنین در باطن آدمی نیز چهار رکن است که باید همه از اعتدال برخودار باشند و چون این چهار رکن معتدل و متناسب گشتند، حسن خُلق حاصل میشود و این چهار رکن عبارتند از: قوه علم، قوه غصب، قوه شهوت و قوه اعتدال میان این سه قوه است (همان).
۲-۱-۱۹-۴- راغب اصفهانی
راغب اصفهانی در مفردات، عدل و عدالت را به معنای مساوات قرار داده و گفته است: عدل، تقسیمکردن به طور مساوی است و بر این اساس روایت شده است که آسمان و زمین بر پایه عدالت برقرار شده است. برای آگاهی دادن به اینکه اگر یک رکن از چهار رکن جهان بر دیگری بیشتر و یا کمتر باشد، بر مقتضای حکمت جهان با نظم نخواهد بود (شریعتمدار جزایری، ۱۳۸۶).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۱-۱۹-۵- علامه طباطبایی
علامه طباطبایی آن را چنین معنا کرده است: «هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له».
عدالت، این است که هر صاحب حقی از نیروها را به حقش برسانی و آن را در جایگاه مناسب خویش قرار دهی و این معنا، با معنای لغوی عدالت که تساوی است، منافات ندارد؛ زیرا مقصود از تساوی، تقسیم به طور متساوی نیست که به هر یک مقداری مخصوص برسد و همه به یک اندازه بهرهمند شوند؛ بلکه مقصود، رعایت تناسب و اعتدال است؛ یعنی هر چیزی را مناسب با وضع خود رعایتکردن و بهطور شایسته بهکارگرفتن (شریعتمدار جزایری، ۱۳۸۶).
۲-۱-۱۹-۶- امام خمینی (ره)
امام خمینی در موضوع عدالت و برابری در اسلام چنین میگوید:«ما عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمیشود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است، تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر سلام الله علیه میفرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم ملامتی نیست و لشکر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیهای که ملحد بوده است خلخال را از پایش درآورده است. یک همچون اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد، اسلامی که در آن شخص اولش با آن فرد آخر، علیالسویه در مقابل قانون باشند. در اسلام چیزی که حکومت میکند، یک چیزی است و آن قانون الهی… قانون حکومت میکند. شخص هیچ حکومتی ندارد آن شخص ولو رسول خدا باشد ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است. قرآن کریم است و سنت رسول اکرم است». جمهوری اسلامی عدل اسلامی را مستقر میکند و با عدل اسلامی همه و همه در آزادی و استقلال و رفاه خواهند بود (شریعتمدار جزایری، ۱۳۸۶).
امام قدس سره در این سخن به روشنی بیان کرده است که آزادی از عدالت سرچشمه میگیرد و اگر در جامعه عدالت اجرا شود، آزادی و استقلال و رفاه به دنبال آن خواهد آمد و پیوند عدالت و آزادی پیوند علت و معلول است واین پیوند نزدیکترین و شدیدترین پیوندهاست که در سخن امام به آن اشاره شده است (همان).
«ملت ایران مسلمان است و اسلام را میخواهد؛ آن اسلامی که در پناه آن، آزادی و استقلال است، رفع ایادی اجانب است، عدم پایگاه ظلم و فساد است، قطعکردن دستهای خیانتکار و جنایتکاران است» (همان).
«اگر احکام اسلام پیاده شود، مستضعفین به حقوق خودشان میرسند. تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان میرسند، ظلم و جور و ستم ریشه کن میشود. در جمهوری اسلامی، آزادی است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند. در جمهوری اسلامی عدل اسلامی جریان پیدا میکند» (همان).
زمانی که نابرابریهای اجتماعی در زمینه اقتصاد، آزادی و دیگر حقوق ثابت تمام افراد جامعه پیدا شده، نیاز به برابری و اجرای عدالت بیشتر میگردد و ارزش والای این دو مفهوم بیشتر احساس میشود و روشن است که مفهوم آزادی در اجتماع تا زمانی ارزش دارد و برای انسانها کرامت به حساب میآید که محکوم به عدالت و برابری باشد و یا بهعبارت دیگر از مفهوم عدالت، برابری سرچشمه گرفته باشد و اگر به فرض، آزادیای در جامعه باشد که با عدالت و برابری سازگاری نداشته باشد، آن آزادی ارزش خود را از دست میدهد و از کرامت انسانی خارج می شود (شریعتمدار جزایری، ۱۳۸۶).
۲-۱-۱۹-۷- شهید صدر
صدر نیز مانند بسیاری اندیشمندان مسلمان، در مورد عدالت در حوزه های فقهی و فلسفی بحث کرده است؛ اما نکته جدید او این است که برای عدالت اجتماعی سیاسی در جامعه، یک چارچوب نظری ارائه داده و به طور عملی و گسترده، وارد بحث عدالت اجتماعی سیاسی شده است. منظور از عدالت فلسفی، همان مفهوم تقریباً ارسطویی است که به اعتدال و حد وسط تبدیل شده و گاه مفهوم حق و خیر در مقابل ستم که باطل و شر است، در نظر گرفته شده است و مقصود از عدالت فقهی، همان ملکه نفسانی است که آن را خصلت فرد مکلف می دانند.
صدر، موضوعات عدالت را در چهار مولفه عمده قرار میدهد و هر یک را توضیح میدهد:
انسان به عنوان موضوع عدالت
جهان هستی بهعنوان موضوع عدالت
جامعه بهعنوان موضوع عدالت
دین و شریعت بهعنوان موضوع عدالت
شهید صدر به عنوان یک فیلسوف صدرایی، در بحث عدالت فلسفی، عدالت را به معنای اعتدال گرایی، میانهروی، قراردادن هر چیز در جای خود و رعایت استحقاقها و نفی تبعیض گرفته است، و در عدالت اجتماعی سیاسی، آن را به برابری اقتضایی و مساوات حقیقی یا اعتدال در سلوک اجتماعی سیاسی، به دور از هر گونه انحراف و کاستی تعریف کرده است. در رویکرد صدر، در بحث عدالت اجتماعی سیاسی، مصادیق عملی و تعاریف عملیاتی اهمیت دو چندانی دارند (پورفرد، ۱۳۸۶).
۲-۱-۱۹-۸- شهید مطهری
شهید مطهری سه معنی برای کلمه عدل بیان می کند:
۱) موزون بودن: اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی به کار رفته است و هدف خاصی از او منظور است. برای رسیدن به آن باید شرایط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود وتنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب میتواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش مورد نظر را ایفا نماید. اگر در یک چیزی تناسب رعایت شود آن چیز عدل است.
۲) معنای دوم، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. معمولاً وقتی که میگویند فلانی عادل است، منظور این است هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمیشود، بنابراین عدل یعنی مساوات. اگر بین همه افراد به طور مساوی رفتار کنیم بدون آن که استحقاق آنها را در نظر بگیریم این ظلم میشود نه عدالت.
۳) رعایت استحقاق ها و عطا کردن به هر ذی حقی آنچه استحقاق آن را دارد.
ما باید در نظر بگیریم افراد چقدر استحقاق دارند به همان مقدار حقشان را بدهیم. شهید مطهری همین معنی را برای عدالت درست میداند و لذا تعریف وی از عدالت همین معنای سوم است (کناریزاده، ۱۳۸۵).
۲-۲- پیشینهی پژوهش
۲-۲-۱- پیشینهی پژوهشهای کیفی
محسن نوغانی در پژوهشی کیفی تحت عنوان “آموزشوپرورش و بازتولید فرهنگی” به نقش و جایگاه آموزشوپرورش در نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی و تبیین سازوکار آن اشاره و نظریات جامعهشناسی در این باره را بررسی و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. به اعتقاد نوغانی، چالشهای نظریههای کارکردگرایی و تضاد دربارهی ارتباط نهاد آموزشوپرورش با نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی و طرح نظریهی بازتولید فرهنگی، ضمن اینکه به غنای نظری در جامعهشناسی آموزشوپرورش افزوده است، زمینه های پژوهشی تازهای را نیز ارائه کرده است. همچنین نتایج این پژوهش نشان میدهد که نابرابری در میزان و نحوهی برخورداری از سرمایهی اجتماعی نیز به نوبهی خود میتواند نتایج تحصیلی و بالمال موفقیتهای اجتماعی- اقتصادی را تحت تاثیر قرار میدهد. یافته های پژوهشی نیز موید اهمیت سرمایهی اجتماعی در فرایند تحصیلی است (نوغانی، ۱۳۸۲).
دکتر داور شیخاوندی نیز در پژوهش خود با عنوان “مفاهیم برابری و نابرابری در فلسفه های غربی” تنها به بررسی دیدگاه اندیشمندان و فیلسوفان در رابطه با نابرابری پرداخته و برابری و نابرابری را در یونان باستان، روم باستان، مسیحیت، اصلاح دینی یا پروتستانتیسم بررسی و در آخر مفاهیم جدید برابری را در اندیشهی کسانی چون توکویل، روسو، کانت، هگل، و غیره به تصویر کشیده است (شیخاوندی، ۱۳۸۳).
حسین دهقان در پژوهشی با عنوان “انواع نابرابریهای آموزشی”، نابرابریها را به نابرابری منطقهای، جنسیتی، فرهنگی، قومی و فضایی تقسیم و سپس آنها را بر اساس نظریههای موجود در جامعهشناسی آموزشوپرورش مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که نابرابریهای قومی و نژادی تا حدودی با شرایط کشور ایران منطبق است و تا حدودی نیز با نابرابریهای فضایی همپوشی دارد. به اعتقاد دهقان تاثیر نابرابریهای قومی بر فرصتهای تحصیلی به اهمیت و وسعت سه نوع نابرابریهایی که قبلاً ذکر شده نیست اما در سطح جهانی دستمایهی پژوهشهایی توسط پژوهشگران بوده است (دهقان، ۱۳۸۳).
سید حسن الحسینی در پژوهش دیگری با نام “مسالهی برابری در آموزشوپرورش”، رابطهی میان برابری و آموزشوپرورش را از دو دیدگاه نظریه انتقادی و نظریهی حامی و موافق مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که پژوهشگر معتقد است که به گسترش و همهشمولی آموزشوپرورش ضمن اینکه ضرورت برقراری عدالت است، اما به هیچ وجه برای ایجاد عدالت اجتماعی نیست. وی همچنین معتقد است که ایجاد فرصتهای برابر و عادلانه با بهره گرفتن از روش های حضوری و روش های معطوف به تقویت قدرت خودآموزی نیمهحضوری و غیرحضوری، اساسیترین رویکرد برای جلوگیری از شکاف داخلی در حوزهی ملی است. وی به جلوگیری از عمیقتر شدن شکاف بین آموزشهای ارایهشده در کشور در مقایسه با سطوح منطقهای و بین المللی اشاره میکند و معتقد است که عواملی مانند بسندگی بودجه سرانه سالانه، معلم باانگیزه و توانا، محتوا و برنامههای آموزشی روزآمد و نحوهی یادگیری دانشآموزان باید تامین گردد تا آموزشوپرورش ایرانی، قدرت برابری و رقابت در عرصهی بزرگ آموزشوپرورش جهانی را بیابد (الحسینی، ۱۳۸۹).
فیروز جمالی در پژوهشی که با عنوان “نگرشی بر مفهوم نابرابری و مفاهیم مرتبط با آن در مطالعات اجتماعی- اقتصادی” انجام داده است، هدف از این پژوهش را شناخت بیشتر مفهوم نابرابری در مطالعات اجتماعی- اقتصادی و بازشناسایی آن از مفاهیم معرفی کرده و به این نتیجه دست یافت که نابرابری باید با توجه به شرایط زمانی- مکانی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، ایدئولوژیکی و بهعبارتی در چهارچوب ساختار همان نظام تفسیر میشود؛ زیرا نابرابری مفهومی نسبی، پویا و هنجاری است (جمالی و همکاران، ۱۳۸۹).
مصطفی اجتهادی در پژوهشی تحت عنوان “ریشه های نابرابری در جامعهی امروز” براین باور است که نابرابری اجتماعی پیش از آنکه پدیدهای سیاسی باشد و از متغیر قدرت و میزان دسترسی به منابع آن تاثیر بپذیرد، یا بهعنوان پدیدهای اقتصادی از متغیرهای مالکیت، ثروت و درآمد پیروی کند و یا پدیدهای فرهنگی تلقی شود که میبایستی از متغیرهایی چون مذهب و قومیت تاثیر بپذیرد، پدیدهای است که بر بستر تقسیم کار اجتماعی در جامعه شکل میگیرد و میتواند پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هم داشته باشد (اجتهادی، ۱۳۹۰).
۲-۲-۲- پیشینهی پژوهشهای کمّی
دهقان در پژوهش “بازتولید طبقات اجتماعی در نظام آموزشی” معتقد است که نظام آموزشی نوین از طریق چرخهی تاثیرگذاری بر شغل و پایگاه اجتماعی آینده کودکان طبقات مختلف، میتواند فرایند تحرک طبقاتی را متاثر سازد. وی در بررسی احتمالات رابطه میان پایگاه طبقاتی و عملکرد تحصیلی، رابطه میان پایگاه طبقاتی و حساسیت تحصیلی، رابطه میان پایگاه طبقاتی و عزتنفس دانشآموزان، رابطه پایگاه طبقاتی و اقتدارگرایی و رابطه پایگاه طبقاتی بر نگرش تحصیلی دانشآموزان که بر روی نمونهی ۶۰۰ نفری دختران دبیرستانهای شهر تهران با بهره گرفتن از مصاحبهی سیستماتیک انجام گرفته، به این نتیجه دست یافت که بین پایگاه طبقاتی و عملکرد تحصیلی، حساسیت تحصیلی و عزتنفس ارتباط مثبت وجود دارد؛ یعنی هرچه پایگاه طبقاتی افراد بالاتر باشد به میزان متغیرهای بینابین افزوده میشده اما در بین مفروضات مطرحشده تنها نقش اقتدار والدین به مثابه متغیر بینابین تایید نشد (دهقان، ۱۳۸۱).
در پژوهش “تاثیر آموزش بر فقر و نابرابری درآمدها”، وحید مهربانی معتقد است که آموزش همواره از دغدغه های دولتها در دستیابی به توزیع عادلانهی امکانات و تخصیصها بوده است و به همین دلیل در زمرهی مهمترین سیاستهای عمومی قرار داشته است؛ ازاینرو آنچه برای پژوهشگر مساله میباشد، تاثیر آموزش بر توزیع درآمد است. وی در تحلیل خود با چارچوب اقتصادی کینزی و با بهره گرفتن از ادعاهای نظریهی سرمایهی انسانی این موضوع را مورد کاوش قرار داده و به این نتیجه دست یافت که بالارفتن سطح آموزشی و هزینه های تحقق یافته در آن، از سطح فقر و نابرابری میکاهد و در این بین تاثیر آموزش عالی نسبت به مقاطع تحصیلی قبل از آن بزرگتر است؛ بهعبارتی هرچه سطح مقطع آموزشی بالاتر میرود، اثر آموزش بر کاهش فقر و نابرابری افزایش مییابد (مهربانی، ۱۳۸۷).