برخی دیگر از فقها عدم ضمان را در این موارد ناشی از اذن دانسته اند بخاطر محسنانه بودن عمل البته این اذن ممکن است اذن از طرف مالک باشد بنحو تقدیری یا اذن از جلب شارع باشد بنابرین هرگاه اذن یا اجازه برای حفظ جان یا مال شخصی باشد ضمان ساقط است و ثابت نیست.
در این مورد احسان شکل نمیگیرد چون ادله ضمان این مورد را شامل نمیشود اصل بر عدم ضمان است[۱۳۱] و نیز ممکن است گفته شود عدم شمول ضمان بلحاظ قاعده «علی الید یا ضمان ید» میباشد که این قاعده ید ماذون از قبل مالک یا شارع را شامل نمیگردد اما به لحاظ قاعده اتلاف مانعی از شمول قاعده اتلاف نیست که در این صورت دلالت بر ضمان میکند.
هر چند ید ماذونه باشد ولی اگر اتلاف هم ماذون باشد در این حالت هم از شمول قاعده اتلاف خارج است اما در موارد مذکور را هیچ کدام به عنوان اتلاف اذن داده نشده بود ولو از طرف شارع[۱۳۲]
نتیجه بحث اینکه:
اولا.این عقیده که عدم ضمان در مصادیق یاد شده بخاطر وجود اذن باشد صحیح نیست زیرا اصلا وجود اذن ثابت نیست خواه اذن از ناحیه شارع و یا خواه از ناحیه مالک.
ثانیاً.چنان چه بلحاظ قاعده اتلاف ضمان ثابت گردد و مصادیق ذکر شده مشمول ادله قاعده اتلاف باشد که از موجبات ضمان است در این صورت با تحقق احسان و انگیزه محسنانه ضمان ساقط میشود و ادله اتلاف تخصیص میخورد.
ب- نظریه دفع ضرر
معتقدان به این نظریه فقط اعمالی را محسنانه میدانند که موجب دفع ضرر از شخص یا اشخاص باشد و دفع ضرر را برای محسنانه شناختن یک عمل از خاصیت جلب منفعت آن مهم تر وقوی تر میدانند زیرا عقیده دارند تصرف در مال غیر برای جلب منفعت تصرف بدون اذن و در نتیجه مشمول قاعده ضمان ید وضمان آور است.[۱۳۳]
بعضی از فقها معتقدند که قاعده احسان اختصاص به موارد دفع ضرر دارد و موارد جلب منفعت را شامل نمیشود البته این نظریه بنا به تصریح خود مرحوم مراغی دیدگاه استاد وی مرحوم شیخ وحید بهبهانی است، در حالی که مرحوم مراغی اشاره دارد که این مطلب منطبق با قاعده الفاظ نمیباشد زیرا دلالت لفظ احسان بر رساندن نفع واضح تر و روشن تر از دلالت بر دفع ضرر است پس دلیلی بر اختصاص لفظ احسان بمعنای دوم وجود ندارد و حداقل این است که لفظ احسان به صورت مساوی بر هر دو معنا دلالت دارد و ظاهر این است که اختصاص قاعده احسان به صورت دفع ضرر از جهت اینکه لفظ احسان شامل دفع ضرر نمیشود نیست بلکه از جهت مواردی است که برای احسان به معنای جلب منفعت ذکر کردیم چون از این جهت که این موارد برطرف کننده ضمان ید است یا خیر محل تأمل است.[۱۳۴]
مهم ترین دلایلی که پیروان این نظریه را به اعتقاد به آن واداشته عبارت است از:
۱٫جلب منفعت به علت تبادر وعدم صحت سلب و تصریح اهل لغت داخل در معنای احسان است اما ظاهر این است که احسان در مورد دفع ضرر نیز صحت سلب نداشته و لذا شامل دفع ضرر میباشد.
۲٫چنان چه دلیل قاعده احسان را بنای عقلا بدانیم چون عقل تخصیص بردار نیست و کلی است باید به قدر جامع اکتفا کرد که آن هم دفع ضرر است.
۳٫بنابر قاعده علی الید صرف تصرف موجب ضمان است اما اگر این تصرف به قصد رفع ضرر باشد ضمان آور نیست اما در فرض جلب منفعت وضع ید همان جلب نفع نیست بلکه نفع رساندن به چیز دیگری تعلق مییابد و ضمان به اثبات ید تعلق میگیرد و احسان متاخر بعد از ثبوت ضمان فایدهای ندارد البته این استدلال خالی از اشکال نیست[۱۳۵].
۴٫اگر یکی از دلائل قاعده احسان را عرف بدانیم در نظر عرف دفع اولی از جلب منفعت است مخصوصا هنگامی که ضرر یاد شده نفس یا مال باشد که در این صورت مسلماً عمل محسنانه تلقی میشود و موجب سقوط ضمان است[۱۳۶].
در این قسمت به بیان برخی از مصادیق دفع ضرر میپردازیم:
۱- کسی که بر اساس احساس وظیفه شرعی و احراز اذن شرع اقدام به نجات غریق میکند و انگیزه و هدف او نجات شخصی که در حال غرق شدن است میباشد اگر بخاطر انجام این عمل و در راستای تحقق نجات غریق فرضا گوشه لباس او را پاره کند و خسارت مالی و یا زیان جانی بر او وارد آورد ضامن تلقی نمیشود مگر آن که ثابت شود در انجام این کار افراط و تفریط کرده و جوانب امر را رعایت نکرده است[۱۳۷].
۲- در ودیعه اکثر فقها معتقدند اگر مودع محلی را برای حفظ و نگه داری مالش تعیین کند مستودع باید به همان مکان تعیین شده اکتفا کند و انتقال مال به جایی دیگر جایز نیست هر چند مکان دیگر محفوظ تر باشد مگر این که خوف تلف داشته باشد در این صورت اگر آن را به مکان محفوظ تر یا مکانی مساوی با آن ببرد ضمانی بر او نیست، زیرا از جهت دفع ضرر مالی این کار را انجام داده است پس مصداق احسان تحقق پیدا میکند و طبق آیه شریفه «ما علی المحسنین من سبیل» ضمان از او ساقط میگردد.[۱۳۸]
۳- اگر منزلی در معرض سیل قرار گرفت و اموال و اثاثیه فراوانی در آن باشد و افرادی به قصد جلوگیری از ورود آب به منزل مقداری از اموال را جلوی سیل قرار دهد و به سبب بخشی از اموال تلف گردد ضامن نخواهد بود[۱۳۹].
۴- اگر مغازهای که درون آن اجناسی قرار دارد و در معرض آتش سوزی قرار گیرد و شخصی بخاطر دفع خطر و جلوگیری از استمرار احتراق مقداری از اجناس را از بین ببرد یا بخشی از آن معیوب گردد در این صورت شخص مذبور ضامن نیست زیرا قصد خدمت و قصد دفع ضرر را از صاحب مال داشته است.
به لحاظ ارتباط ماهوی نظر حقوق دانان معاصر با دیدگاه دفع ضرر به طور اجمالی در این قسمت به آن میپردازیم.
لازم به یادآوری است که اکثر حقوق دانان معاصر احسان را بمعنی اضرار به غیر برای دفع ضرر دیگری دانستهاند چنان چه ماده ۳۳۰ ق.م در این باره بیان میدارد: اگر کسی حیوان متعلق به غیر را بدون اذن صاحب آن بکشد باید تفاوت قیمت زنده و کشته آن را بدهد ولیکن اگر برای دفاع از نفس بکشد یا ناقص کند ضامن نیست به این بیان که چنان چه کسی حیوان دیگری را بکشد در صورتی که کشته شده آن از مالیت نیفتاده باشد و با آن حال قیمتی داشته باشدباید کشتهی آن را به مالک حیوان رد کند و از جهت جبران وصف حیات که از بین رفته و اعادهی آن ممکن نیست قهرا تبدیل به ارش یعنی تفاوت قیمت زنده و کشته خواهد بود چنان چه در ماده ۳۳۰ ق.م بیان شده ولی این حکم مخصوص صورتی است که از طرف مالک یا حاکم ماذون در اتلاف نباشد و هرگاه از طرف مقنن ماذون در اتلاف باشد ضمان نخواهد داشت به طور مثال اگر حیوان را نکشد جان او در معرض خطر است و چون در صورت تعارض حفظ نفس و مال، حفظ نفس انسان محترم اعم از حفظ مال است از این رو هرگاه برای حفظ نفس خود و دفاع از نفس مهاجم را بکشد ضمانی ندارد[۱۴۰].
از میان فقها «ابن ادریس» نفع به خود رساندن را احسان میداند که میتوان گفت دفاع از خود در برابر حیوان مهاجم و همچنین رماندن حیوان از ترس جان خود که در اثر این عمل حیوان به راکب خود خسارت وارد کردهاست ضامن نمیداند[۱۴۱].
«ابن منظور» در بیان تفاوت احسان و انعام این نکته را ذکر میکند که انعام فقط برای غیر است در حالی که احسان هم برای خود شخص و هم برای دیگران قابل تصور است[۱۴۲].