سوألهای پژوهش
-آیا آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر کاهش خودناتوانسازی تحصیلی و افزایش جرات ورزی دانش آموزان پسر سال سوم هنرستان مؤثر است؟
– آیا آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر کاهش نمره کل خودناتوانسازی تحصیلی دانش آموزان پسر سال سوم هنرستان مؤثر است؟
– آیا آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر کاهش نمره ابعاد خودناتوانسازی تحصیلی دانش اموزان پسر سال سوم هنرستان مؤثر است؟
– آیا آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر افزایش جرات ورزی دانش اموزان پسرسال سوم هنرستان مؤثر است؟
– آیا آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر کاهش خودناتوانسازی تاثیر بیشتری دارد و یا افزایش جرات ورزی ؟
فرضیه های پژوهش
– آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد موجب کاهش خودناتوانسازی و افزایش جرات ورزی می شود.
– آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد موجب کاهش نمرات ابعاد خودناتوانسازی می شود.
– آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد موجب کاهش نمره کل خودناتوانسازی می شود.
– آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد موجب افزایش نمره جرات ورزی می شود.
-آموزش مؤلفه های تصمیم گیری مجدد بر کاهش خودناتوانسازی تأثیر بیشتری دارد و یا افزایش جرات ورزی.
متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل : رویکرد تصمیم گیری مجدد
متغیر وابسته : خودناتوانسازی و جرات ورزی
متغیر کنترل : در این تحقیق جنس و پایه تحصیلی به عنوان متغیرهای کنترل درنظر گرفته می شود.
تعاریف مفهومی و عملیاتی واژه ها
تعریف نظری
رویکرد تصمیم گیری مجدد : رابرت و ماری گلدینگ (۱۹۷۹) مؤسسین مکتب تصمیم گیری مجدد هستند. رویکرد آنها ترکیبی از چارچوب شناختی نظریه تحلیل تبادلی به همراه تکنیکهای مؤثری است که ریشه در گشتالتدرمانی دارد. کاربرد نظریه تحلیل تبادلی به همراه تکنیکهای گشتالت با هدف رسیدن به قرارداد مراجع است و بر اساس مفاهیمی چون احکام تصمیمهای اولیّه و تصمیمهای جدید استوار است. در این رویکرد درمانگر به مراجع کمک می کند تا تصمیم اولیّه را با یک تصمیم مناسب و نو عوضکند. (استوارت، ترجمه عطار ها ،۱۳۹۱)
تعریف عملیاتی
رویکرد تصمیم گیری مجدد: منظور از رویکرد تصمیم گیری مجدد در این پژوهش مجموعه فعالیتهایی است که بر مبنای اصول و شیوه تصمیم گیری برای ۸ جلسه ۹۰ دقیقهای طراحی شدهاست. بر مبنای این رویکرد به افراد کمک می شود تا در ابتدا نسبت به پیشفرضها و بازدارندههای خود که زمانی برای ارضای نیازهای حیاتی از آنها استفاده میکردند، شناخت پیداکرده و در ادامه تصمیمات جدید و مناسب بگیرند. این کار را با افزایش آگاهی و توانایی خود برای تغییر انجام می دهند. اهمّ مطالب به شرح زیر است : جلسه اوّل انجام معارفه و آشنایی با مفهوم خودناتوانسازی و جرات ورزی ، جلسه دوّم آشنایی اعضا با رویکرد تصمیم گیری مجدد جلسه سوم آموزش مفهوم نوازشها، جلسه چهارم آشنایی با مفهوم نمایشنامه زندگی، جلسه پنجم توضیح در مورد رویکرد تصمیم گیری مجدّد و مفهوم عقد قرارداد، جلسه ششم شناسایی قواعد زندگی و بایدها و نبایدها، جلسه هفتم کار بر روی تصمیمهای اولیّه، و در نهایت جلسه هشتم جمع بندی و اجرای پسآزمون.
تعریف نظری
خودناتوانسازی تحصیلی : به نظر برگلاس و جونز (۱۹۷۸) خودناتوانسازی عبارتاست از هر عمل یا زمینه عملی که به فرد امکان میدهد تا شکست را به عوامل بیرونی (بهانه) و موفقیّت را به عوامل درونی به منظور کسب افتخار نسبتدهد. لازم به ذکر است این متغیر شامل سه خرده مقیاس شامل خلق منفی، تلاش و عذرتراشی است.
تعریف عملیاتی
خودناتوانسازی تحصیلی : نمره حاصل از اجرای مقیاس خودناتوانسازی (SHS)[1] جونز و رودالت.[۲] (۱۹۸۲)
تعریف نظری
جرات ورزی : جرات ورزی شامل محکمبودن برای حقوق شخصی و اظهار عقاید، احساسات و باورها به طور کلی مستقیم، صادقانه و به طریقی مناسب، که به این گونه ای است که به حقوق دیگران تجاوز نکند. (لانگ[۳] و جاکویسکی[۴]،۱۹۷۶، به نقل از یوشیوکاف ۲۰۰۰)
تعریف عملیاتی جرات ورزی : نمره حاصل از اجرای پرسشنامه جرات ورزی گمبریل وریجی (۱۹۷۵)
فصل دوم:
ادبیات پژوهش
نظریه های مربوط به خودناتوانسازی
هیگینز (۱۹۹۰، به نقل از نیکنام و همکاران،۱۳۸۹) بنیانهای اصلی رفتارهای خودناتوانساز را از گذشته تا روانشناسی عزت نفس آدلر دنبال می کند که طبق آن، انگیزه های افراد از نیاز به جبران احساسات ذهنی، حقارت و ضعف نشأت می گیرند. در سالهای اخیر نیز، نظریه های مختلفی از خودناتوانسازی تحت تئوریهای هدف (مارتین و همکاران[۵]،۲۰۰۳)، نیاز (الیوت و چرچ[۶]،۲۰۰۳)، انگیزش خودارزشی (کاوینگتون[۷]،۱۹۷۳)، خودتائیدی(سیگل و همکاران[۸]،۲۰۰۵) و خود تنظیمی[۹](هندریکس و هیرت[۱۰]،۲۰۰۹) تعیین شدهاست.
نظریه آدلر
آدلر معتقد بود که احساسهای حقارت[۱۱] همیشه به عنوان یک نیروی برانگیزاننده در رفتار وجود دارند. او نوشت: انسانبودن یعنی خود را حقیر احساسکردن، چون این حالت در همه ما مشترک است، نشانه ضعف نا بههنجاری نیست. این احساسها منبع همه تلاش های انسان برای غلبهکردن بر حقارت حتی واقعی یا تخیلیمان است. آدلر معتقد بود که کودک از قدرت و نیرومندی والدین خود و از نا امیدی تلاش برای مقاومت یا مبارزه با آن قدرت آگاه است. در نتیجه کودک نسبت افراد بزرگتر و نیرومندتر اطراف خود احساس حقارت را پرورش میدهد. اگر چه تجربه اوّلیه حقارت به کودکی مربوط می شود ولی به صورت ارثی تعیین نشدهاست، بلکه این تجربه از محیط ناشی می شود که برای همه کودکان یکسان است، بنابرین احساسهای حقارت، گریز ناپذیرند، امّا از آن مهمتر ضروری هستند، زیرا برای تلاش و رشدکردن انگیزش فراهم می آورند.
هر چه سن فرد بالاتر میرود؛ بر تمایل او به اینکه بر ضعف خود غلبه کند و همانند دیگران شود و کارهایی کند که آنها میکنند افزوده می شود. او به پیشرفتهای خود قانع نیست و پیوسته احساس حقارت می کند و به دنبال هدفهای تازهتر و عالیتر میرود امّا گاهی نیز پیش می آید که آدمی نقص یا ضعف (چشمان ضعیف، سردرد، زخم معده) را بهانه قرارداده و برای خودداری از انجام کارهای دشوار یا برای توجیه شکستی که در به ثمررساندن آنها برخوردار است، دلیلتراشی کنند. آدلر بر این باور است، کودکانی که دارای نقص بدنی هستند، خود را برای روبرو شدن با پیشامدهای زندگی ناتوان احساس میکنند و این احساس ممکن است آنها را از کار و کوشش بازدارد و بر ناتوانی آنها بیافزاید. (به نقل از سیاسی، ۱۳۸۸)