۲-۳۴٫خودکارآمدی
نظریه خودکارآمدی که اینک جزء لاینفک نظریه یادگیری اجتماعی شده است توانسته است شرایط لازم برای تبیین ارتباط شناخت و تغییرات رفتاری را فراهم بیاورد و سه نظام حاکم بر رفتار، یعنی عوامل پیش آیند، پس آیند و واسطهای را، در چارچوب جامع و واحدی تلفیق کند.
به نظر بندورا خودکارآمدی می تواند الگوهای فکری، عملی و برانگیختگی هیجانی را در سطوح مختلف تجربه انسانی-از فیزیولوژی گرفته تا فعالیتهای دسته جمعی-تحت تأثیر خود قرار دهد.
در این چارچوب اثر رویدادهای محیطی در تنظیم رفتار، عمدتاً متأثر از فرآیندهای شناختی و ارزیابی و اثرمندی تعیین می شود. این فرآیندها بر پایه تجربه های قبلی، قابلیتها، انتظارات و ارزشگذاریها استوارند. به نظر بندورا واکنش فرد تابع صرف رویدادها نیست، بلکه تابع مجموعه پویا و همپیوستهای از عوامل شناختی، رفتاری و محیطی است. وی همچنین سیستم خود[۱۰۳] را وارد حیطه یادگیری می نماید. که منظور از آن ساختارهای شناختی است که مکانیزمهای قضاوت را فراهم می کند و هم مجموعه ای از زیر کارکردهایی که ادراک، ارزیابی و تنظیم رفتار را بر عهده دارند.
شیوه درمانی پیشنهادی از سوی بندورا نیز، بر اساس مفهوم خودکارآمدی استوار است. به نظر او هر نوع درمان روانشناختی درصدد آن است که اعتقاد فرد را در مورد کارایی خود[۱۰۴]، یعنی ادراک و ارزیابی از این که وی می تواند رفتارهایی را با موفقیت بروز دهد، تقویت کند. اعتقاد به کارایی می تواند به چند صورت رفتار را تحت تأثیر قرار دهد. نخست این که در فرایند انتخاب فرد اثر می گذارد. مردم معمولاً از موقعیتهایی که معتقدند توانایی لازم برای روبرو شدن با آنها را ندارند فرار میکنند و موقعیتهایی را انتخاب میکنند که به نظر خود، توانایی مقابله آنها را دارند. از طرف دیگر اعتقاد به کارایی تعیین می کند که فرد در برخورد با مشکلات چقدر نیرو صرف خواهد کرد و چقدر استقامت از خود نشان خواهد داد. هر قدر احساس تسلط بر موقعیت بیشتر باشد، تلاش برای پیشرفت بیشتر خواهد بود (قاسم زاده،۱۳۷۰).
۲-۳۴-۱٫ماهیت و ساختار خودکارآمدی
کارکرد مؤثر فرد منحصراًً به آگاهی از این که چه باید کرد و یا انگیزه برای انجام آن محدود نمی شود، بلکه باور کارآمدی به عنوان عامل کلیدی در سیستم کفایتها و کارایی انسانی عمل می کند. خودکارآمدی به معنای باور فرد در مورد توانایی مقابله او در موقعیتهای خاص است. یعنی فرد چقدر باور دارد که برای انجام یک کار یا مقابله با یک موقعیت، شایسته و کارآمد است و می تواند مؤثر باشد (بندورا ۱۹۹۶).
آزمایشهای بسیاری(اسکات[۱۰۵]،۲۰۰۲؛مدینا[۱۰۶]،۲۰۰۱؛مکی جوسکی[۱۰۷] و همکاران،۲۰۰۰؛مک ماف[۱۰۸] و دبوس،۱۹۸۸)نشان داده اند افرادی که خود را موفق، مؤثر و توانا درک میکنند، بهتر از عهده چالش در فعالیتهای دشوار برمیآیند و بالعکس آنهایی که خود را شکست خورده و نامؤثر تصور میکنند به آسانی مغلوب فعالیتها و موقعیتهای دشوار میگردند.
نظریه خودکارآمدی اظهار میدارد که تمام تغییرات روانشناختی و رفتاری از طریق باور فرد در مورد چیرگی یا اثرمندی عمل میکنند. باور کارآمد، اساس و پایه فعالیت انسان است. زندگی افراد توسط باور کارآمدی شخصی هدایت می شود. خودکارآمدی، به عقایدی در مورد توانایی فرد برای سازمان دادن و اداره کردن فعالیتها اطلاق میگردد. اگر فرد فکر کند در تولید یا نتیجه هیچ قدرت و اثری ندارد تلاشی جهت انجام آن نخواهد کرد. (بندورا ۱۹۹۷).
افرادی که دارای حس خودکارآمدی بالا هستند انتظار موفقیت نیز دارند که اغلب آنها را به سوی موفقیت هدایت می کند. اما افرادی که در مورد خود و تواناییهایشان شک و تردید دارند، شانس موفقیت خود را پایین می آورند.
داشتن یک باور خوشبینانه در مورد تواناییهایمان، برای ما بسیار سودمند است. افراد با خودکارآمدی قوی، ایستادگی، استقامت و پشتکار بیشتری دارند، کمتر مضطرب و افسردهاند، بیشتر موفق هستند و کمتر مستعد اعتیاد یا اختلالات نوروتیک میباشند(جود[۱۰۹] و همکاران،۲۰۰۲؛بیکر[۱۱۰]،۱۹۹۸).
بندورا(۱۹۹۹) معتقد است حس کارآمدی فردی به آسانی از طریق متقاعد کردن و ترغیب وی رشد نمیکند. بیان این موضوع که فرد توانمند است ضرورتاً باعث متقاعد شدن فرد نمی شود مخصوصاً اگر مخالف و متضاد عقاید قبلی وی باشد. تکرار این که من میتوانم پرواز کنم، ما را متقاعد نمیسازد که توانایی پرواز در هوا را داریم. رشد و ایجاد خودکارآمدی قوی نیازمند تجربه مهارت و چیرگی در مشکلات از طریق تلاش های مکرر است. تجربیات چیرگی و تسلط، افراد را متقاعد میسازد که آنان آنچه برای موفقیت لازم است، دارا هستند. خودکارآمدی قوی حتی در شکست از یک فعالیت نیز به قوت باقی میماند. البته بعضی از مشکلات، برای یادگیری این موضوع که موفقیت نیازمند تلاش پیگیر است، بسیار مفیدند. تجارب ناموفق در فردی که خودکارآمدی قوی دارد ارزش انطباقی دارد و باعث می شود وی واقعبینانه از تهدیدات اجتناب ورزد. اما افرادی که نسبت به خود شک و تردید دارند در مقابل تجربیات منفی باورشان نسبت به تواناییهایشان تضعیف میگردد.
بندورا(دابسون،۱۹۹۸) اظهار میدارد که خودکارآمدی شخصی تعیین کننده مهمی در شروع یک رفتار، مقدار تلاش و مقدار استقامت و پشتکار فرد است. مسلماًً افراد در فعالیتهای که احساس میکنند توانمند هستند شرکت میکنند و از فعالیتهایی که احساس توانمندی کمتری دارند اجتناب میورزند. افراد همچنین در فعالیتهایی که نسبت به آنها احساس توانمندی قویای دارند استقامت طولانیتری را از خود نشان می دهند. یک فرد مسلماًً تلاش بیشتری را در فعالیتی که مطمئن است از عهده آن برخواهد آمد صرف می کند تا فعالیتی که اعتقادی به توانایی انجام را ندارد.
مطابق نظر بندورا(۱۹۹۷) کارآمدی یک توانایی ثابت نیست بلکه یک توانایی زاینده و مولد است که در آن مهارت های شناختی، اجتماعی، هیجانی و رفتاری به طور مؤثر برای رسیدن به هدف، هماهنگ شده و سازمان مییابند.
انتظارات کارآمدی، انتخاب یک فعالیت، تلاش جهت انجام آن، استقامتی که در مقابله با دشواریها نشان میدهیم و تجارب عاطفی و هیجانی ما را تعیین می کند. قضاوت خودکارآمدی نه از طریق مهارت هایی که فرد دارا است بلکه توسط قضاوت در مورد این که با این مهارت ها چه میتوان کرد و آیا توانمندی انجام یک سری فعالیتها برای مقابله مؤثر با موقعیتهای دشوار یا رسیدن به اهداف مطلوب را دارا است، تعریف می شود.
خودکارآمدی یک صفت شخصیتی نیست، بلکه شناختهای اختصاصی هستند که فقط در ارتباط با یک رفتار خاص در یک موقعیت یا زمینه خاص مشخص و تعریف میشوند(مدوکس،۱۹۹۵).
۲-۳۴-۲٫منابع اطلاعات خودکارآمدی
چهار منبع اطلاعات برای انتظارات خوکارآمدی وجود دارند که هر منبع در قدرت اثرگذاری بر انتظارات خوکارآمدی متفاوت از منابع دیگر است: