از طریق مزیت رقابتی نیز شرکت میتوانست در موضع بهتری فعالیت کند. اگر تعداد زیادی مصرف کننده نگران محیط بودند شرکتها میتوانستند با سازگاری محصولات خود با محیط از دیگر شرکتها متمایز شوند. بنابرین این رویکرد یک رابطه برد ـ برد بود که باعث میشد هم مصرف کننده به رفاه و نیاز خود برسد و هم شرکت از طریق فعالیتهای مناسب ضایعات و در نتیجه هزینه های خود را کاهش دهد.
تفاوت بارز بین عصر اول و دوم در این بود که عصر اول معمولاً روی صنایعی متمرکز میشد که تاثیر مستقیم روی محیط داشتند. اما بازاریابی محیطی تمامی روش های تولیدی و خدماتی را نیز شامل میشود از جمله توریسم و…(پیتی،۲۰۰۱). بر اساس بازاریابی محیطی، کسب و کارها فقط یک زنجیره ارزش که داده ها را به ستادههای بازار تبدیل میکنند نیستند بلکه سیستمی با ستادههای غیر بازاری مانند ضایعات و آلودگی هستند .
بدین معنی که عصر نگرش کل گرایی و سیستمی را تقویت میکرد که به تقویت نگرشهای جهانی نسبت به محیط منجر شده است. مانند توجهات خاص به لایه ازون، گرم شدن کره زمین.
به سوی عصر سوم: بازاریابی سبز پایدار: همزمان با تقاضاهای فراوان مردم و بالارفتن انتظارات آن ها و سختگیری دولتها، دیگر عصر دوم قادر به پاسخگویی نبود. مباحثی مثل توسعه پایدار در حیطه اقتصاد تاثیر بسزایی روی علم بازاریابی گذاشت و عصر سوم را به سوی بازاریابی سبز پایدار پیش برد.
چالشهای بارز این عصر عبارت است از: آیندهنگری، عدالت و برابری و تأکید بر نیازها. آیندهنگری معتقد است بازاریابی سعی دارد به رضایت مشتریان و سودآوری سرمایه گذاران منجر باشد. همچنین دو عصر قبلی بازاریابی فقط بر نیاز مصرف کنندگان کنونی تأکید داشتند در حالی که طبق رویکرد بازاریابی سبز پایدار باید نیاز نسلهای بعدی را نیز ملاحظه کرد، بنابرین، اگر سیستم تولید و مصرف امروز ناپایدار باشد قدرت انتخاب نسل بعد از او گرفته خواهد شد. عدالت و برابری نیز تأکید دارد که هزینه ها و منافع در کشورهای توسعه یافته یکسان نیست (پیتی،۲۰۰۱).
مثلاً درآمد واقعی جمعیت کشورهای توسعه یافته هفت برابر درآمد افراد در کشورهای کمتر توسعه یافته است. کشورهای توسعه یافته کمتر از ۲۰درصد جمعیت جهان را دارند ولی بیش از نیمی از برق جهان را مصرف و ۵۰درصد دیاکسید کربن را وارد جو میکنند. عنصر مهم دیگر تأکید بر نیازهاست. اگر چه هدف بازاریابی تأمین خواستهها و نیازهاست اکثر تلاشهای بازاریابی معاصر تأکید بر خواستههای افراد است نه نیازها. همان طوری که دارنینگ در سال ۱۹۹۲ در تحقیقات خود نشان داد ۸۰درصد جمعیت دنیا درآمد مناسبی ندارند و بیشتر هزینه های مصرفیشان صرف تأمین نیازهای اولیهشان میشود بنابرین بازاریابی پایدار باید تأکیدش بر نیازها باشد نه خواستهها.
۲-۱۲-استراتژی های بازاریابی سبز
هنگام به کارگیری بازاریابی سبز بسیاری از افراد تمایل دارند که به طورکلی بر فعالیتهای انفرادی خاصی از جمله ترفیع ویژگیهای محصول سبز یا طراحی محصولاتی که از نظر اکولوژیک کمتر مضرند تمرکز یابند. تعداد کمی از شرکتها در ممیزی بازاریابی به درستی ذهنیت اکولوژیک را در برنامه های خود گنجاندهاند. این امر باعث شده که ارزیابی موفقیت کلی برنامه های محیطی از نظر مالی مشکل شود، زیرا فعالیتهای سبز به یک یا دو بخش وظیفهای محدود شده است و تمام بخشهای شرکت یا فلسفه شرکت آن را در بر نمیگیرد.در حال حاضر بازاریابی سبز در بردارنده مباحث گستردهای است، از جمله قیمتگذاری، طراحی، موضع سازی، تدارکات، بازاریابی ضایعات، ترفیع و ائتلافهای سبز (پلونسکی و رزنبرگر، ۲۰۰۱). در این قسمت اقدامات مرتبط با عوامل هفتگانه فوق با توجه به مفهوم بازاریابی سبز تشریح خواهد شد.
-۱ طراحی سبز/ توسعه محصولات جدید: اشلی در سال ۱۹۹۳ بیان نمود که ۷۰درصد محصولات طراحی شده و فرایندهای تولیدی مرتبط از نظر محیطی مضرند. بنابرین، شرکتها در مراحل اولیه توسعه محصولات جدید بایستی ملاحظات محیطی را در نظر بگیرند. سپس آن ها میتوانند از تحلیل چرخه زندگی به منظور ارزیابی اثرات اکولوژیک محصولات برای هر مرحله از تولید استفاده کنند. این تحلیلها به آن ها کمک خواهد کرد تا روش های جایگزین طراحی یا تولید کالاها را شناسایی کنند و نهایتاًً صنایع جدید و روز آمد و بازارهایی که هزینه های تولید در آن ها در حال کاهش است را ایجاد کنند (پلونسکی و رزنبرگر، ۲۰۰۱).
طراحی سبز از برنامهریزی شروع میشود و تمام مواد و انتخاب مواد، ساختار تولید، عملکرد روند تولید، بستهبندی، روش حمل و نقل و چگونگی استفاده از محصول را در بر میگیرد (نظر آهاری، ۱۳۷۴). در طراحی سبز بایستی اصول زیر مد نظر قرار گیرد:
_ طراحی جدید بر مبنای آیندهنگری؛
_ طراحی بر مبنای سلامت و ایمنی؛
_ طراحی بر مبنای جداسازی آسان؛
_ طراحی بر مبنای سهولت بازیافت و پایین بودن آلودگی و استفاده از حداقل انرژی؛
_ طراحی بر مبنای استفاده هر چه کمتر از مواد و اجزاء تشکیل دهنده کالا؛
_ طراحی بر مبنای کاربرد ساده.
۲ -موضع سازی سبز: موضع سازی سبز مسئله ای است که در بدو ایجاد سازمان بایستی به آن توجه شود. در واقع بازاریابان سبز با اثبات اینکه همه فعالیتها و رفتارهایشان به طور کامل مسائل و مباحث محیطی را در فرایند تصمیمگیری لحاظ کردهاند، سبز بودن استراتژیک را ثابت کردهاند. پلونسکی و رزنبرگر چنین اظهار میدارند که معیارهای محیطی بایستی همانند معیارهای مالی در فرایند موضع سازی مورد توجه قرار گیرند (پلونسکی و رزنبرگر، ۲۰۰۱).
۳ -قیمتگذاری سبز: در بازاریابی سبز قیمتها بایستی نشان دهنده و یا حداقل تقریبی از هزینه واقعیاش باشد. یعنی نه تنها هزینه های مستقیم تولید بلکه همچنین هزینه های محیطی نیز باید در نظر گرفته شوند (پراید و فیدل، ۱۹۹۵). اغلب پول پرداختی بابت کالاهای سبز بیشتر است ولی هزینه آن ها در دراز مدت کمتر است. بنابرین مصرف کنندگان بایستی این بینش را داشته باشند که در انتخاب محصولات مصرفیشان کلیه هزینه های جانبی از جمله هزینه آلودگی محیط زیست را در نظر بگیرند.
۴ -تدارکات سبز: یکی از اهداف اساسی تدارکات هزینه های محیطی است. پیشرفتهای پیچیدهای در توزیع در بخش تدارکات صورت گرفته است. این نوآوری برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ توسط آلمانی ها پدیدار شد. تدارکات برگشتی منسجم نیازمند تعهد شرکتی گسترده بر اساس تمرکز استراتژیک همانند منابع انسانی و مالی است (پلونسکی و رزنبرگر،۲۰۰۱). گیونتینی و آندل در سال ۱۹۹۵ بحثی را تحت عنوان شش آر (۶R) برای شرکتها مطرح کردند که طبق آن شرکتها میتوانند هنگام ایجاد استراتژی های تدارکات برگشتی و فرایندها از آن استفاده کنند. ۶R تسهیل کننده تدارکات برگشتی و تعاریف آن ها در جدول شماره یک آورده شدهاند.
بنابرین، میتوان نتیجه گرفت که تدارکات سبز یک فعالیت استراتژیک منسجم و پیچیده است که فرصتهای منحصر به فردی را پیش روی شرکتها قرار میدهد. در صورتی که شرکتها توانایی و یا انگیزه تدارکات سبز را نداشته باشند ممکن است به بازاریابی ضایعات تن دهند.