دارلین و استنبرگ (۱۹۹۳)، مدلی را مطرح کردند که در آن چهار شیوه فرزندپروری روی شکلی نمایش داده شده است. این شکل از چهار بُعد کنترل، پذیرش، بی توقع بودن و طرد کردن تشکیل شده است. زمانی که ابعاد در کنار یکدیگر قرار می گیرند، شیوههای مختلف فرزندپروری به وجود میآید که هر شیوه ویژگیهای خاص خودش را دارد که به صورت مفصل در مورد آن ها مطالبی مطرح شد. زمانیکه بُعد کنترل و بُعد پذیرش با هم تلفیق شوند، شیوه فرزندپروری حاصل از تلفیق این دو بُعد شیوه ی مقتدرانه خواهد بود. زمانی که بُعد پذیرش با بُعد بی توقع بودن با هم تلفیق شوند، شیوه فرزند پروری حاصل از تلفیق این دو شیوه فرزندپروری سهلگیر خواهد بود، زمانی که بُعد بی توقع بودن و بُعد طرد کردن با هم تلفیق شوند، شیوه فرزندپروری حاصل از تلفیق این دو شیوه اغفال کننده یا مسامحه کار خواهد بود و زمانی که بُعد طرد کردن و بُعد کنترل با هم تلفیق شوند شیوه فرزندپروری حاصل از تلفیق این دو شیوه استبدادی خواهد بود (دارلین و استنبرگ، ۱۹۹۳).
کنترل ۱
مقتدرانه ۵ استبداد ۸ اغفال کننده سهل گیر۶ یا مسامحه کار۷
سهل گیر ۶
طرد کردن ۴ پذیرش ۲
بی توقع بودن ۳
۲-۱٫ الگوهای جدید فرزندپروری بامریند
بامریند (۱۹۸۹)،هفت نوع از سبکهای والدینی را مشخص کرد، که به ترتیب زیر ذکر میشوند:
-
- اقتدار منطقی: والدینی که در محیط خانوادگی آن ها فشار روانی، مشکلات رفتاری، استفاده از مواد و الکل دیده نمیشود، و دارای نظام تربیتی ثابت و محیطی گرم و حمایتی هستند. در این خانواده ها سازگاری با کودکان و تصویب عقاید آن ها و مشورت کردن در امور خانواده در سطح بالایی است.
-
- مردم سالار[۶۰]: والدین در این خانواده، ثبات خیلی کم و نامتعارفی را نشان میدهند. مصرف زیاد مواد و اعمال قدرت و دستور دادن خیلی کم است. حمایت و مراقبت زیاد و مشکلات رفتاری کمتر دیده میشود.
-
- دستوردهنده: این خانواده ها محدود کننده و درخواست کنندگی بالایی دارند و پاسخ گویی در آن ها دیده می شود آن ها به اطاعت و همنوایی با قدرت ارزش میگذارند، یک محیط منضبط و مجموعه ای روشن از قواعد ایجاد میکنند و بر فعالیت های فرزندان شان نظارت دارند، و نیز طردکنندگی و فقدان مسئولیت اجتماعی در آن ها وجود دارد.
-
- استبدادی-آمرانه[۶۱]: این نوعی از خرده تیپ دستور دهنده است که والدین، دخالت کنندگی بالایی دارند.
-
- غیراستبدادی -آمرانه[۶۲]: خرده تیپ دیگری از والدین دستور دهنده است که والدین، حالت دخالت کنندگی کم تری دارند.
-
- غیرمتعهد[۶۳]: این نوع والدین نه پاسخگو هستند و نه حالت درخواست کنندگی دارند. آن ها هیچ نظارتی بر فرزندان شان ندارند، و حالت طردکنندگی و غفلت در این خانواده ها زیاد دیده می شود. مادران غیرمتعهد ارتباطات ضعیفی دارند و مشکلات رفتاری در پدران دیده می شود.
- محبت کافی[۶۴]: مشکلات و نابسامانی های رفتاری در این خانواده وجود ندارد و والدین همۀ ابعاد شیوه های فرزندپروری را تا حدودی رعایت میکنند (وایس[۶۵] و شوارتز[۶۶]، ۱۹۹۶ ,ص۴۵).
بامریند به سه دسته از شبکه های والدین اشاره دارد که به شرح زیر توصیف میشود.
الف) والدین مقتدر[۶۷]
این گونه والدین هم از توقع و هم از پذیرندگی سطح بالا برخوردار هستند. هم انعطاف پذیر و هم محکم و استوار هستند. فرزندان اینگونه والدین هم احساس شایستگی بالا و هم نمرات بالای پیشرفت تحصیلی را دارا میباشند(دارلینگ[۶۸]، ۱۹۹۹).
این والدین کوشش میکند تا فعالیتهای فرزندانشان را در یک روش منطقی و مطلوب جهت دهند. آن ها کودکانشان را به استقلال تشویق میکنند. اما برای فعالیتشان کنترل و محدودیتهایی قرار میدهند. روش کلامی آن ها حالت((بده- بستان)) دارد و والدین به این صورت با آن ها گرم بوده و حالتی مهربان دارند. آن ها از فرزندانشان حمایت میکنند و به آن ها مسئولیتهای اجتماعی میدهند. آن ها از فرزندانشان رفتار پخته را انتظار دارند. اما در عین حال حقوق آن ها را به رسمیت میشناسند. همچنین به آن ها در بعضی موارد استقلال میدهند و در مورد خواستها و قوانین برای آن ها دلیل میآورند. آن ها در مورد عقاید فرزندانشان پاسخگو بوده و در تصمیمگیریهای خانوادگی آن ها شرکت میدهند(اسپرینال و کولینز[۶۹]، ۱۹۹۲).
توقع والدین مقتدر با توانایی فرزندان در پذیرفتن رفتارهای خویش متناسب است. از این رو اینگونه والدین کودکان را متقاعد میکنند که افراد شایسته و با کفایتی هستند و میتوانند در کارها موفق شوند و این برخورد موجب پرورش رفتار پخته و مستقل و افزایش سطح حرمت خود میشود(بامریند، ۱۹۹۱).
بامریند(۱۹۷۱ نقل از سیف درخشنده، ۱۳۸۴) والدین دارای اقتدار را اینگونه توصیف میکنند:
«همواره در تلاش هستند تا فعالیتهای کودکانشان را به شیوه عقلانی هدایت کنند، روابط کلامی را تشویق میکنند و کودک را در جریان علت و منطق روش خود قرار میدهند و به ویژگیهای بیانی و ابزاری و نیز استقلال رأی، ثبات و قانونمندی ارزش میدهند. در نقاط اختلاف والد و کودک کنترل شدیدی را اعمال میدارند. اینگونه والد کنترل ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال شناختهاند اما علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک را نیز مشاهده میکنند. والد مقتدر اعمال کنونی کودک را میپذیرد اما برای اعمال آتی معیار هایی را نیز تعیین میکند. او برای کسب اهدافش علاوه بر زور بر استقلال نیز تکیه میکند. او تصمیمات خود را بر پایه توافق گروه یا امیال فردی کودک بنا نمیکند و در عین حال خودش را نیز از خطا و اشتباه نیز مصون نمیداند».
ب) والدین استبدادی[۷۰]
اینگونه والدین از توقع سطح بالا و پذیرندگی سطح پایین برخوردار هستند(دارلینگ، ۱۹۹۹). آنان میکوشند رفتار و نگرشهای فرزندانشان را بر اساس مجموعهای از معیارها که به وسیله یک حالت سلطه مدار هدایت میشود شکل داده، کنترل و ارزیابی کنند. آن ها شیوه تنبیه و محدوده کنندهای را پیش میگیرند و کودک را مجبور به پیروی از دستورات و احترام به کار و اعمال خود میکنند. والدین استبدادی محدودیتها و کنترلهای ثابتی بر روی کودک با بیانات کلامی خیلی کم اعمال میکنند فرزندان آن ها کارایی اجتماعی خیلی کمی دارند و در شروع کردن فعالیتها سست هستند. آن ها خواستههای بالایی را برای شکل دهی رفتار فرزندانشان دارند که اغلب شدید بوده و با اعمال قدرت همراه است. این والدین تمایل دارند که به فرزندانشان کنترل بیشتری داشته باشند تا اینکه بخواهند بر آموزش و تربیت آن ها نظارت کنند. آن ها فرزندانشان را به مستقل بودن تشویق نمیکنند. همانند والدین مقتدر در تأکید بر قوانین ثابت قدم هستند ولی نمیخواهند که در مورد قوانین با فرزندانشان بحث کنند و بر این عقیدهاند که فرزندانشان باید آن چه را که میگویند بودن چون و چرا انجام دهند. به علاوه آن ها در گرم بودن و پاسخگو بودن در سطح پایینی قرار دارند این والدین به نظارت فرزندانشان علاقه زیادی ندارند و در عوض از آن ها میخواهند تا به نظارت به قوانین آن ها احترام بگذارند(شافر[۷۱]، ۲۰۰۰).