بازارگرایی به عنوان یک حس غرور در سازمان که در آن کلیه واحدها و کارکنان در راستای ارضای نیازهای مشتریان گام بر میدارند تعریف شده است. در واقع ارضای نیازهای مشتریان هدف مشترک کلیه واحدها محسوب می شود و واحدها به حرکت در این راستا افتخار میکنند. اما این نگرش نیازمند آن است که کارکنان یک حس تعلق و تعهد را نسبت به سازمانشان داشته باشند. در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که سطح بالاتر بازارگرایی در سازمان می تواند باعث افزایش روحیه کارگروهی و کارجمعی و در نتیجه افزایش تعهد در بین کارکنان سازمان گردد (کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۳).
از سازمانهایی که در محیط رقابتی فعالیت میکنند انتظار میرود که بیشتر بازارگرا باشند. کوهلی و جاورسکی به بررسی و تاثیر سه ویژگی محیطی بر روی بازارگرایی پرداختهاند. اولین عامل پیچیدگی و تلاطم بازار میباشد که به عنوان نرخ و میزان تغییرات در ترکیب نیازها و خواسته ها و ترجیحات مشتریان تعریف میگردد. سازمان های که در بازارهای متلاطم فعالیت میکنند بیشتر نیازمند تغییر محصولات خود با توجه به تغییر در نیازها و خواسته های مشتریان میباشد برعکس، در بازارهای با ثبات شرکتها کمتر نیاز دارند تا محصولات خود را با نیازهای در حال تغییر مشتریان هم جهت سازند و تعدیل نمایند. بنابرین سازمانهای که در محیطهای متلاطم فعالیت میکنند، نیاز بیشتری را به بازارگرایی خواهند داشت. در واقع هر چه تلاطم محیطی و تغییرات آن بیشتر باشد رابطه بازارگرایی و عملکرد سازمانی تقویت خواهد شد.
دومین عامل محیطی که توسط کوهلی و جاورسکی مورد مطالعه قرار گرفته تا رابطه بین بازارگرایی و عملکرد تجاری را تعدیل کند شدت رقابت میباشد. همان طور که هاست(۱۹۸۶) و کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) بیان کرده اند در محیط غیر رقابتی، شرکت یا سازمان ممکن است دارای عملکرد خوبی باشد حتی اگر بازارگرا نباشد، زیرا مشتریان با محصولات و خدمات خوگرفتهاند. در مقابل در شرایط رقابت شدید، مشتریان گزینه های متنوعی برای ارضای نیازها و خواسته های خویش دارند. بنابرین شرکتهایی که بازارگرا نیستند، در محیطی رقابتی به سرعت مشتریان خود را از دست خواهند داد. بنابرین بازارگرایی در شرایط رقابت از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود (کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۳).
سومین عامل که می تواند تعدیل کننده رابطه بین بازارگرایی و عملکرد شرکت باشد تغییرات تکنولوژیکی میباشد که در واقع همان میزان تکنولوژی رخ داده در صنعت خاص میباشد. شرکتهایی که از تکنولوژی پیشرفته استفاده میکنند می توانند با بهره گرفتن از نوآوری تکنولوژیک برای خود مزیت رقابت ایجاد کنند. در مقابل سازمانهایی که از تکنولوژی ایستا فعالیت میکنند در بازارهای رقابتی از موقعیت مناسبی برخوردار نخواهند بود و نمی توانند از تکنولوژی به عنوان یک مزیت رقابتی استفاده نمایند.
۲-۲-۶) مفاهیم عملیاتی بازارگرایی
در ادبیات بازاریابی بین بازارگرایی و بازاریابی گرایی تفاوت قائل میشوند، چنانچه «مک کارتی» و «پرالت[۳۰]» اشاره دارند، بازاریابیگرایی اجرای مفهوم بازاریابی است. تأکید سنتی بازاریابی گرایی برمشتریگرایی، تمرکز بر نیازهای مصرف کننده و ایجاد سود برای شرکت از طریق رضایت مشتری است(کاتلر و آرمسترانگ[۳۱]، ۱۹۹۴) .از طرف دیگر بازارگرایی اصطلاح کاربردی برای نهادینه کردن مفهوم بازاریابی است(کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۰) و تأکید بر تغییر ساختار و مسئولیت بازاریابی از بخش بازاریابی به تمام بخشهای سازمان دارد و به دنبال ایجاد تعادل بین مشتریان و رقبا است و با توجه به رقبا به تحلیل مشتریان و ارضای نیازهای آنان می پردازد. هر یک از شش دیدگاه ذکرشده نسبت به مفهوم بازارگرایی دیدگاه خاص خود را دارد که آن را متمایز از دیدگاه دیگر می کند. جدول زیر هر یک از دیدگاه ها را به همراه سال ارائه و تئورسینهای مربوطه، نشان میدهد.
۲-۲-۶-۱)دیدگاه تصمیم گیری
«اصطلاح بازارگرایی معرف مجموعه فرآیندهایی است که مربوط به تمام جنبه های(تصمیم گیری) سازمان است»(شاپیرو[۳۲]، ۱۹۸۸، ۱۲۰).
یکی از دیدگاه های موجود در ادبیات بازارگرایی، دیدگاه تصمیم گیری است که توسط «شاپیرو» در سال ۱۹۸۸ مطرح گردید. شاپیرو مفهوم عملیاتی بازارگرایی را یک فرایند تصمیم گیری سازمانی تلقی می کند. در قلب این فرایند، مدیریت خود را متعهد به تصمیم گیری مشارکتی بین اعضاء سازمان میداند. شاپیرو شرکتهای بازارگرا را دارای سه ویژگی زیر میداند که عبارتند از :
۱- اطلاعات حاصل از مشتری بسیار مهم بود و نفوذ مؤثری در بخشهای سازمان دارد.
۲- تصمیم گیریهای استراتژیک و تاکتیکی به صورت بین بخشی و بین فردی صورت میگیرد.
۳- بخشها و دوایر به صورت هماهنگ تصمیم می گیرند و خود را نسبت به تصمیمات اخذ شده متعهد میدانند.
اولین ویژگی مؤثر در این دیدگاه، نیاز سازمان به شناخت بازار و مشتریان است به گونه ای که اطلاعات و صحبتهای مشتری، مهمترین منبع اطلاعاتی برای بخشهای سازمان است. اطلاعات و صحبتهای مشتریان از طریق مکانیسمهای متعددی چون گزارشهای تحقیقات بازاریابی، ضبط صدای مشتری، تجزیه و تحلیل فروش های صنعت و … به دست آمده و از طریق مدیریت ارشد سازمان به سرتاسر سازمان انتقال مییابد. دومین ویژگی مهم شرکت های بازارگرا تصمیم گیری مشارکتی اعضاء سازمان است. به گونه ای که تضاد منافع و اهداف را به حداقل برساند. جهت تصمیم گیری، دوایر و بخشها به حرفهای یکدیگر گوش میکنند و یکدیگر را تشویق به ابراز عقیده و ایده میکنند و تفاوتها و تمایلات بخشها و دوایر را در فرایند تصمیم گیری دخالت می دهند. سومین ویژگی مهم، هماهنگی تصمیم گیریهاست .هماهنگی تصمیم گیری بخشها و دوایر موجب ایجاد تعهد مشترک در بین کارکنان بخشها و دوایر می شود.
شرکتهای بازارگرا از طریق مشارکت کارکنان در تصمیم گیری، مباحثه و ارائه راه حلها به یک قدرت اهرمی دست مییابند. « شاپیرو» اشاره دارد که هماهنگی قوی تصمیم گیریها موجب ایجاد تعهد بالا، ارتباطات روشن در بین کارکنان، شناخت قوتها و ضعفهای رقبا و تمرکز بر مشتری می شود اما بلعکس هماهنگی ضعیف تصمیم گیری ها موجب تخصیص نامناسب منابع و شکست در استفاده از فرصتهای بازار میگردد (شاپیرو،۱۹۸۸، ص ۱۲۰ و گلازر[۳۳]،۱۹۹۱، ۱-۱۹).
۲-۲-۶-۲)دیدگاه هوشمندی بازار
بازارگرایی یک نوع هوشمندی گسترده سازمانی مربوط به شناخت نیازهای جاری و آتی مشتریان و توزیع این نوع هوشمندی بین تمام اعضاء سازمان و بخشها و پاسخگویی گسترده سازمان به برآوردن نیازهای جاری و آتی مشتریان است(کوهلی و جاورسکی[۳۴]، ۱۹۹۰، ۶)
«کوهلی» و « جاورسکی» در سال ۱۹۹۰ یک تعریف رسمی برای بازارگرایی ارائه دادند که از سه عنصر کلیدی زیر تشکیل شده است :
۱- ایجاد هوشمندی
۲- توزیع هوشمندی
۳- پاسخگویی