نظریه چرخه زندگی زناشویی[۲۶]
شواهد حاکی از آن است که در ازدواج، دوره های خاصی وجود دارد که سطح رضایتمندی پایین تر یا بالاتر از سایر دوره هاست. نظریه چرخه زندگی زناشویی با تقسیم بندی مراحل زندگی و تغییرات و تنش ها و نقش های خاص هر مرحله به بررسی تفاوت ها در سطح رضایتمندی زناشویی که ناشی از تغییرات دوره های مختلف است می پردازد. نظریه روانی اجتماعی هر مرحله از چرخه زندگی را محصولی از توالی منظم وقایع قبلی میداند، چنین رویکردی برای توجیه تاثیرات زندگی بر روابط مفید میباشد. مفهوم مهمی که اغلب متخصصین خانواده درمانی، جامعه شناسان و طراحان چرخه زندگی به آن اشاره کردهاند پدیده اپی ژنیک سیستم ارتباطی است. با توجه به اصل اپی ژنیک مطرح کردهاست که مبادلات هر مرحله رشدی بر اساس تبادلات قبلی میباشد. موفقیت یا شکست در مراحل بعدی بستگی به پیامدهای تکالیف و تبادلات مراحل قبلی دارد و همین موضوع برای متخصصین مربوطه مدل جالبی از چهار جریان عمده در اپی ژنیک سیستم ارتباطی با دوام ارائه میدهد که عبارتند از: (دلبستگی – مراقبت – ارتباط- حل مسئله مشترک و تقابل)دانش به نقل از برچلر[۲۷] پنج مرحله ای از چرخه زندگی زناشویی را به قرار ذیل مطرح میکند:
مرحله اول: سالهای اولیه ازدواج[۲۸]:
در بین مراحل چرخه زندگی زناشویی سالهای اول به نظر متخصصین مخاطره آمیزترین و هیجان انگیزترین مرحله میباشد و برای اکثر افراد، بالاترین سطح رضایتمندی زناشویی را به همراه دارد.
مرحله دوم: انتقال به دوره والدینی[۲۹]:
این مرحله از تولد اولین فرزند تا زمانی که وی به سنین نوجوانی میرسد طول می کشد اغلب بررسی های طولی نشان میدهد که اکثر زوجین در فاصله یک تا ۳ ماه پس از تولد نوزاد، کاهش در رضایتمندی زناشویی را تجربه میکند. این بررسی ها همچنان نشان میدهد که هر مشکل عمده ای در این زمان بیشترین تاثیر را بر همسر و مادر میگذارد، هر چند اگر همسر از رابطه رضایت داشته باشد و از طرف شوهر حمایت شود با استرس های این دوره کنار خواهد آمد تحقیقات مختلف نشان دهد که میزان رضایت زناشویی در مراحل تولد و تربیت فرزندان کاهش پیدا میکند. تنش های مربوط به نقش های زناشویی پس از استقلال زندگی فرزندان، نسبت به زمانی که آن ها در خانواده حضور داشتند کمتر است و زوجها از رفتار خود نسبت به یکدیگر کمتر شکایت دارند (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
مرحله سوم: نیمه زندگی[۳۰]
این مرحله زمانی است که فرزند آخر به دوره نوجوانی میرسد و اولین فرزند خانه را ترک میکند. در این زمینه زوجین دوباره کشمکش های کلاسیک دوره نوجوانی را با تنش زیاد تجربه میکند، مسائلی همچون تلاش دریافتن هویت شخصی، تلاش در تعیین نمودن و دنبال کردن زندگی شغلی و بحران هویت میانه زندگی، سازماندهی مجدد و …. (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
مرحله چهارم: فرا والدینی[۳۱]
این مرحله زمانی شروع می شود که آخرین فرزند، خانه را ترک کرده و زمانی است که زن یا شوهر بازنشسته میشوند. سندرم آشیانه خالی ویژگی این مرحله است. بررسی های اخیر نشان میدهد که این مرحله برای اکثر زوج ها دوره نسبتاً مثبتی بوده و رضایتمندی زناشویی نسبت به مراحل قبلی بهبود مییابد. زوجین نهایتاًً تفاوت های خود را فهمیده و میپذیرند و انرژی خود را صرف همراهی و مراقبت میکنند. مشکلاتی مانند دور شدن فرزندان از خانه، مرگ والدین، دوستان و بستگان و تحلیل نیروهای جنسی – روانی در این دوره موجب نزدیکتر شدن مرز زناشویی می شود.
مرحله پنجم: اوج[۳۲]
اکثر زوج هایی که به مرحله پایان چرخه زندگی مشترک میرسند یاد گرفته اند که چگونه میتوانند هسمران خوبی باشند. این مرحله دوره میان بازنشستگی و مرگ یکی از طرفین است که ممکن است چند هفته، چند ماه و ۱۰ الی ۱۵ سال طول بکشد (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
نظریه عقلانی – هیجانی[۳۳] الیس
نظریه عقلانی – هیجانی معتقد است که اختلال زناشویی به طور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا به رفتار همسر مربوط نمی شود بلکه بیشتر به خاطر نظر و عقیده ای است که زن و شوهر در این رفتار دارند. بنابرین RET در رابطه، به افراد توجه دارد، یعنی به جای اینکه تنها تعاملات یا تنها سیستمی که زن و شوهر در آن هستند مورد نظر باشد. این رویکرد افراد را مورد اصلی در اختلال میداند، احساسات و رفتارهای آشفته ای که در روابط وجود دارد، صرفاً معمول رفتار غلط یکی از زن و یا شوهر هستند که به دنبال تحریکاتی مثل رفتار غلط، باعث و سازنده اختلال میگردند یا به عبارت دیگر RET پیوسته به احساسات و اعمال زن و شوهر توجه دارد اما به طور اخص به تفکر هر یک از آن ها می پردازد. این تفکر است که در حد وسیعی منجر به خشم و دیگر هیجانات و تعاملات آشفته زوج میگردد. (سلیمانیان ۱۳۷۳).
عوامل و مؤلفه های رضایت زناشویی
در منابع گوناگون و از نظر محققان، عوامل مختلفی برای رضایت و نارضایتی زناشویی ذکر شده است.عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی قدری وسیع و پیچیده است و تعاریف گوناگون از پژوهشگران و محققان در این زمینه به این پیچیدگی کمک میکند. در اینجا، اول به اختصار این عوامل از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار می گیرند و در مرحله بعد به آن دسته از عواملی که در اکثر منابع اشاره شده است به صورت مفصل پرداخته خواهد شد.
الیس (به نقل از فرحبخش، ۱۳۸۳) نارضایتی زناشویی را در دو عامل میداند: ۱- اسطوره های ارتباطی ۲- ناهمخوانی های مهم.
۱- اسطوره های ارتباطی: به نظر الیس نارضایتی های زناشویی به خاطر وفاداری زوجین به یک یا چند اسطوره است که غیر واقعی و دارای حالت آرمانی هستند. اسطوره هایی وجود دارند که موجب میشوند زوجین انتظارات خود را از یکدیگر بالا ببرند. این اسطوره ها عموماً مربوط به رضایت زناشویی یا عشق و عاشقی است. این اسطوره ها به طور ضمنی و نهفته در ذهن زوجین وجود دارد. اسطوره یک باور همگانی است که اکثر افراد یک قوم به آن باور دارند. مثلاً: اساس عشق زیبایی است.
۲- ناهمخوانی های مهم: ناخشنودی زناشویی زمانی به وجود میآید که آن ها در یک یا چند زمینه تطابق و همگانی نداشته باشند. عدم تطابق ممکن ناشی از انتخاب سطحی، بدون دقت و شناخت ناکافی باشد.
شویتا و لوینسون[۳۴] (۲۰۰۷) در مقاله ای تحت عنوان پژوهشی در ماهیت و مؤلفه های تعیین کننده رضایت زناشویی، عوامل و مؤلفه های زیر را بر رضایت زناشویی مؤثر می دانند:
الف: فرایندهای بین فردی در ازدواج مثل شناخت ها، عواطف، سلامت جنسی، الگوهای رفتاری، حمایت اجتماعی و خشونت. ب: عوامل زمینه ای مثل فرزندان، زمینههای محیطی زوجین و خصوصیات آن ها، فشارهای زندگی و دوره های انتقال. ج: عوامل زمینه ای بزرگ مثل وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی زوجین.
چهار عامل مؤثر بر رضایت زوجین از رابطه شان را شناسایی کردهاست که عبارتند از:
۱- سازگاری زوجین: نحوه سازگاری زوجین با یکدیگر درباره مسایلی که در زندگی آن ها در حال جریان است. شامل: نحوه ارتباط های زوجین، چگونگی تقکر آن ها نسبت به یکدیگر و احساس آن ها در زمان با هم بودن.
۲- رویدادهای زندگی: به رویدادهای مهم در زندگی افراد مثل: شغل، وضعیت جمسی و خانواده اشاره میکند.
۳- عوامل فردی: خصوصیات هر یک از همسران به عنوان یک فرد و ظرفیت ها و آسیب پذیری آن ها اشاره میکند. این عوامل فردی پیشینه و تجارب یادگیری افراد منعکس میکند.