ز: کافر دانستن جهمیه: وی در ادامه کتاب خود، جهمیه را کافر دانسته و بر ادعای خود از آیات و روایات ادله ای اقامه می کند؛ از جمله اینکه جهمیه به خاطر اعتقاد به مخلوق بودن قرآن، در زمره کفار و زنادقه هستند.[۴۱۵]
ب: کتابِ نقض الإمام أبی سعید عثمان بن سعید على المریسی الجهمی
بشر بن غیاث بن أبی کریمه عبدالرحمن المریسی از متکلمان و فقیهان معتزلی مذهب بوده است.[۴۱۶] ذهبی درباره وی چنین می گوید:
« المریسی از متکلمان مناظره گر و فقیهان عصر خویش بوده است که قائل به مخلوق بودن قرآن شد و بر این اساس، جهمیه طرفدار وی شدند ولی عده دیگری از اهل حدیث وی را کافر دانسته اند؛ او دارای کتاب های کلامی بسیاری است؛ از جمله: الارجاء، الرد علی الخوارج، الاستطاعه، الرد علی الرافضه فی الامامه، کُفر المشبهه، المعرفه، الوعید؛ عاقب در سال ۲۱۸( ه ق) وفات نموده است».[۴۱۷]
بعد از المریسی، اصحاب وی تفکراتش را گسترش دادند و قائل شدند که ایمان همان تصدیق است؛ زیرا در لغت، ایمان به تصدیق معنا شده است؛ در نتیجه کسی که با زبانش ایمان خود را علنی بیان نکند، مومن نیست گرچه در قلبش خدا را باور داشته باشد.[۴۱۸]
بررسی محتوای این کتاب
عثمان بن سعید-که از مخالفان جهمیه بوده- کتابی در رد تفکرات این متکلم نگاشته است. این کتاب از مهم ترین کتبی است که در زمینه اعتقادات اهل حدیث در بحث توحید نگاشته شده است؛ در ابتدای هر بحث، آیات قرآن و روایات مربوط به آن و ادله عقلی و آثار سلف اهل سنت را ذکر کرده است؛ علاوه بر اعتقادی بودن این کتاب، مشتمل
بر احادیث فراوان با ذکر سلسله سند است.[۴۱۹] از جمله مباحث مطرح در این کتاب میتوان به موضوعات ذیل اشاره کرد:
ایمان به اسماء خداوند و قدم آن: المریسی معتقد بوده است که صفات خداوند غیر از ذات خداست؛ مانندِ شخصی که هیچ گونه اسمی ندارد و مجهول الهویه است؛ در نتیجه نامگذاری بر چنین شخصی به ذاتش چیزی نمی افزاید یا نمی کاهد؛ خداوند نیز اینگونه است و صفات او باعث زیادی یا نقصان در ذاتش نمی شود؛ در نتیجه صفات خداوند از ذاتش جداست.[۴۲۰]
عثمان بن سعید این تفکر را مردود دانسته و با ادله قرآنی و روایی ثابت کرده است که صفات خدا عین ذاتش و قدیم است.[۴۲۱]
درک خداوند با یکی از حواس پنج گانه: وی معتقد است که آدمی می تواند در قیامت با یکی از حواس پنج گانه خود، خداوند را درک کند؛ او برای اثبات ادعای خود به ظاهر تعدادی از آیات قرآن استفاده کرده است؛ از جمله: (وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیماً) که خداوند با حضرت موسی صحبت کرده و آن حضرت صدای خدا را شنیده است- ؛(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ، إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ)؛ (وَلَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ).[۴۲۲]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
محدود دانستن خداوند: وی در مقابل کسانی که مدعی هستند خداوند دارای هیچ گونه حد و مرزی نیست، قائل شده که خداوند محدود به حدود خاصی است؛ اما فقط خداوند است که حد خود را می داند که همان قرار گرفتن بر روی عرش است.[۴۲۳]
عدم تاویل آیات ید اللهی: المریسی معتقد است آیات قرآنی ید الله را باید تاویل کرد و نمی توان به ظاهر این آیه بسنده کرد؛ مانند:(مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ) در این آیه، «ید» تاکید برای خلقت است؛ در نتیجه به معنای خلقت با دست نمی باشد؛همچنین آیه«بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» را به معنای رزق موسع تاویل کرده است.[۴۲۴]
عثمان بن سعید دربرابر المریسی اظهار مخالفت شدیدی کرده است و با ادله عقلی و لغوی و روایی قائل شده که «ید» در آیات(مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ )؛ (یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)؛ (بِیَدِک الْخَیْر)را نباید به تاویل برد و باید به ظاهر این آیات تمسک کرد.[۴۲۵]
شنوایی و بینایی خداوند: المریسی آیات (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ)و(َاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) را بدین گونه معنا کرده است که خداوند صداها را می شنود و رنگ ها را می بیند واین امور را بدون ابزار شنوایی و بینایی انجام می دهد.[۴۲۶]
عثمان بن سعید این مطلب را نپذیرفته و مدعی شده است که خداوند، این امور را به وسیله ابزار شنوایی و بینایی درک می کند و برای ادعای خودش به ظاهر آیات و روایات تمسک جسته است.[۴۲۷]
حرکت خداوند: المریسی قیوم در آیه(هو الحی القیوم) را این گونه معنا کرده است که هیچ گونه زوال و حرکت و نزول و قبض و بسطی در خداوند وجود ندارد؛ وی برای اثبات ادعای خود به آیه (قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَاأُحِبُّ الآفِلِینَ) تمسک جسته است که در خداوند هیچ گونه افول و زوالی و حرکتی یافت نمی شود.[۴۲۸] عثمان بن سعید با استناد به حدیثی از ابن عباس قائل شده است که قیویت خدا فقط دلالت بر عدم زوال او می کند و هیچ گونه دلالتی بر نفی حرکت خدا از مکانی به مکان دیگر ندارد.[۴۲۹]
انگشتان خدا: المریسی روایتِ « الْقُلُوبُ بَیْنَ أُصْبُعَیْن ِمِن ْأَصَابِعِ الرَّحْمَنِ یُقَلِّبُهَا کَیْفَ یَشَاءُ» را این گونه معنا کرده است که قلوب مومنان تحت قدرت خداوند قرار دارد؛ اما عثمان بن سعید این نظریه را رد کرده و قائل شده که «اصبع» به معنای لغویش حمل می شود؛ در نتیجه برای خداوند انگشتانی فرض کرده است.[۴۳۰]
پای خداوند: عثمان بن سعید با توجه به ظاهر روایتِ«لَا تَزَالُ جَهَنَّمَ یُلْقَى فِیهَا وَتَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِیدٍ، حَتَّى یَضَعَ الْجَبَّارُ فِیهَا قَدَمَهُ فتزوی قتقول: قطّ قطّ”»؛ « دائماً انسان هایی در جهنم قرار می گیرند و جهنم می گوید هنوز هم می توانم انسان هایی در در ونم جای دهم، در اینجاست که خداوند قدم های خود را در آتش قرار می دهد…» قائل شده است که خداوند پا های خود را در آتش جهنم قرار می دهد و آتش خاموش می گردد؛ چنانکه در ادامه کتاب خود قائل شده است که جایگاه قدم های خداوند «کرسی» است[۴۳۱]
وجه و نفس خدا: وی از ظاهر آیهِ( تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ)[۴۳۲] بهره برده است که خداوند دارای وجه و نفس است.[۴۳۳]
صفات بلا کیف: عثمان بن سعید بعد از اینکه ثابت کرد که خداوند دارای صفاتِ« صاحب سمع و بصر و دستان و وجه و نفس و علم و کلام واستقرار بر بالای عرش» است، اذعان داشته که کیفیت و چگونگی صفات برای انسان ها پوشیده است.[۴۳۴]
آرای کلامی ابوداوود
حکم به کفر کسی که در قرآن جدال کن.: وی معتقد بود که هر گونه جدال کردن در قرآن ممنوع است و باعث کفر جدال کننده می شود.[۴۳۵]
تکیه به ظواهر: طبق مبنای اهل حدیث، وی فقط به ظواهر تکیه می کرد و از هر گونه فرو رفتن عقلی در قرآن و روایات اجتناب می کرد و برای اثبات ادعای خودش این حدیث را از رسول خدا (۶) نقل می کرد « ألا هلک المتنطعون ثلاث مرات »؛[۴۳۶]یعنی کسانی که در کلامی عمیق شوند که عقلشان به آن جا راه ندارد هلاک می شوند.
مخالفت با قدری مسلکان: وی از مخالفان سرسخت قدری ها بود و دلیل مخالفت خود را حدیثی از رسول خدا (۶) دانسته است؛ بگونه ایی که قدری را مجوس امت اسلامی می داند.[۴۳۷]
تاثیر عمل در ایمان انسان: وی با استناد به روایات با مبنای مرجئه مخالفت کرده و معتقد بوده است که عمل در ایمان آدمی تاثیر دارد.[۴۳۸]
جسمانیت خداوند: وی با تکیه بر ظاهر روایات و آیات، قائل به جسمانیت خداوند بوده است.[۴۳۹]
قائل به مهدویت: او معتقد بوده است که از فرزندان حضرت زهرا-سلام الله علیها- شخصی به نام مهدی ظهور می کند و سنت رسول خدا (۶) را احیا و زمین را مملو از عدل می نماید.[۴۴۰]
مخالفت با جهمیه: ابو داوود از کسانی بود که با مبنای فکری جهمیه مخالف بوده است؛ به گونه ایی که بخش از کتاب «سنن» خود را در رد بر جهمیه اختصاص داده است.[۴۴۱]
آرای کلامی ابو حاتم
مخالفت با قدریه: پیروان قدریه معتقد به تفویض امور به صورت مطلق به انسان بوده اند – بر خلاف جبری مسلکان-؛ در سیستان نیز «ابو حاتم سجستانی» از مخالفان سرسخت قدری مسلکان بوده است؛ چنانکه عبد القادر بغدادی اشعری مسلک درباره این شخصیت چنین می گوید:«أبوحاتم السجستانی شیخ السنه شدید على القدریه»[۴۴۲] وی روایاتی در رد بر قدری ذکر کرده است؛ مانند:
««أَمَا وَاللهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ لَعَلِمَتِ الْقَدَرِیَّهُ أَنَّ اللهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»؛« به خدا قسم اگر پرده ها کنار رود قدریه متوجه می شوند که خداوند ظالم نیست».[۴۴۳]
شیعه علی-(۷): ابو حاتم سجستانی از جمله کسانی است که معتقد است که شیعه حضرت علی(۷)در زمان پیامبر (۶) وجود داشته اند؛ چنانکه خودش در کتاب الزینه اش تصریح می کند که به « سلمان و أبی ذر و المقداد و عمار» در زمان حیات رسول خدا (۶) شیعه می گفتند.[۴۴۴]
نگاشته های کلامی ابن ابی داود
ابن ابی داوود سجستانی در چند بیت خلاصه مبنای کلامی خود را ذکر کرده است:
۱- کلام الهی غیر مخلوق است.
وَقُلْ: غَیْرُ مَخْلُوْقٍ کَلاَمُ مَلِیْکِنَا … بِذَلِکَ دَانَ الأَتْقِیَاءُ وَأَفْصَحُوا
۲- تجلی خداوند بر بندگان خود
وَقُلْ: یَتَجَلَّى اللهُ لِلْخَلْقِ جَهْرَهً … کَمَا البَدْرُ لاَ یَخْفَى وَرَبُّکَ أَوْضَحُ
۳- مخالفت با مبنای وهابیت و خوارج : وی تکفیر مسلمانان را جایز نمی داند.
وَلاَ تُکْفِرَنْ أَهْلَ الصَّلاَهِ وَإِنْ عَصَوْا … فَکُلُّهُم یَعْصِی، وَذُوْ العَرْشِ یَصْفَحُ.[۴۴۵]
آرای کلامی خطابى بستى
آرای کلامی أَبو سلیمان خطابى بستى را از کتاب الغنیه وی به دست آورده ایم.
محتوای کتاب الغنیه عن الکلام وأهله
خطابی در این کتاب مباحث ذیل را مطرح کرده و آن را پذیرفته است؛ بدبن شرح:
با فلاسفه مخالفت کرده است و معتقد است که نمی شود با استدلالهای فلسفی، وجود خدا و حدوث عالم را اثبات نمود؛ وی برای این ادعای خود چنین دلیل آورده است که پیامبر اسلام (۶) هرگز با استدلال های فلسفی خدا را ثابت نکرده است.[۴۴۶]
تنها راه ایمان به خدا، روایاتی است که به صورت متواتر از پیامبر(۶) صادر شده است و کسی که این روایات به دستش نرسیده، معذور است و عقاب نخواهد شد.[۴۴۷]
با متکلمان نیز مخالفت کرده است و بر این باور بوده که اعتقادات متکلمان منجر به کفر و ضلالت می شود.[۴۴۸]
رساله فی اعجاز القرآن
خطّابی رسالهای با عنوان رساله فی اعجازالقرآن دارد که به نظر میرسد در نگارش آن نگاه منتقدانهای به دیدگاههای معتزله درباره اعجاز قرآن داشته و در مقدمه کوتاه کتاب به این مطلب اشاره کرده است.[۴۴۹]