رویکردهای درمانی مبتنی بر دیدگاه ادگیری درمانهای مواجهه سازی با محرک تنیدگی زا شامل سه درمان حساسیت زدایی منظم(که در آن فرد مضطرب هر بار با محرکهای قویتری مواجه می شود)؛ غرقه سازی تجسمی (یا بازپردازی ذهنی موقعیت اضطراب زای اصلی)؛ مواجهه عینی در محیط واقعی و سرمشق دهی میباشند.
۲-۱-۱-۶-۴: دیدگاه شناختی
طبق نظر شناختیون، آشفتگیهای فکری که تنها در مکانها یا در رابطه با مشکلات خاص رخ میدهند منابع اضطراب هستند. این نوع آشفتگیها شامل ارزیابیهای غیرواقعی واقعیتها و غلوّ همیشگی درباره جنبههای خطرناک آن ها است. به عنوان نمونه، بک[۲۷]، لاود و بوهرت (۱۹۷۴) و هیبرت (۱۹۸۴) در پژوهشهای خود با بهره گرفتن از روش های تفکر با صدای بلند و فهرست کردن افکار و گفتگوهای درونی مرتبط با تهدید دریافته اند که بیماران مبتلا به GAD یا اختلال اضطراب فراگیر و نیز افراد مبتلا به هراس از مکانهای باز در طی حملات اضطراب خود افکار و تصاویر ذهنی از تهدید جسمانی و روانی نسبت به قلمروی شخصی گزارش میکنند(شوارتسر و ویکلند۱۳۸۱). افراد مضطرب نسبت به محرکهای تهدیدکننده سوگیری توجه بیشتری نیز نشان میدهند (لئود و همکاران ۱۹۸۶ ؛ به نقل از شوارتسر و ویکلند۱۳۸۱). متأسفانه این افکار و عادات خیلی مزاحم میشوند و میتوانند در فعالیتهای طبیعی اخلال ایجاد کنند. همچنین مطالعه روی افراد مبتلا به هراس عقاید و فرضهای نامعقول آن ها را آشکار ساخته اند؛ بدین گونه که افراد مضطرب قوانینی برای خود میسازند که بر واقعیت استوار نیستند (به عنوان مثال، “اگر سوار آسانسور شوم، ممکن است گیر افتم و خفه شوم”) (ساراسون و ساراسون۱۳۸۱).
درمانگران شناختی در فعالیتهای درمانی خود با بهره گرفتن از فنونی از قبیل بازسازی شناختی (زاییده درمان عقلانی-عاطفی آلبرت الیس)، بازداری فکر و مرورشناختی موقعیت مشکل زا (و اصلاح روش های مقابله ای باآن موقعیت) سعی در القای تغییر انتظارها و افکار غیرمنطقی دارند.
۲-۱-۱-۶-۵: دیدگاه زیست شناسی
اگرچه هیچ علت جسمی برای اضطراب یافت نشده است اما مطالعات متعددی پیوندهایی را بین اضطراب و کارکرد زیستی-جسمانی آشکار ساخته اند. بدینصورت که افرادی که دستگاه های عصبی آن ها خصوصاًً نسبت به محرک حساس است بیشتر احتمال می رود اضطرابهای شدیدی تجربه کنند. بعلاوه، آزمایشات مربوط به تولیدمثل حیوانات نشان داه وراثت تأثیرات قوی بر ویژگیهایی مثل بی آزاری یا ترسویی یا پرخاشگری دارد. شواهدی هم نشان میدهد که اختلالات اضطراب معمولاً در بین افراد خانواده شایع است. در حدود ۱۵ درصد از والدین و خواهران و برادران افراد دچار اختلالات اضطراب، دچار اختلالات مشابهی هستند (کاری[۲۸] و گاسمن[۲۹]۱۹۸۲) دوقلوهای همسان همخوانی بیشتری (حدود%۴۰) در علائم اضطراب نشان میدهند تا دوقلوهای ناهمسان (حدود%۴). این یافته نشانگر وجود علت ژنتیک در اضطراب است. البته این نتایج نمی توانند قطعی باشند، زیرا آزمودنیها در این نوع تحقیقات نه تنها دارای وراثتهای یکسان یا همانند هستند بلکه معمولاً باهم زندگی میکنند و بنابرین محیطهای مشابهی نیز تجربه میکنند (ساراسون و ساراسون۱۳۸۱).
عصب-زیست شناسان شیوه درمان جسمانی (دارودرمانی) را در مورد اضطراب پیشنهاد میکنند. در متون مربوط به اثرات رفتاری آرامبخشها و داروهای ضدّاضطراب پیشنهاد میکنند که این عوامل شدت پاسخ به محرکهایی را که نشانگر تنبیه و محرومیت هستند، کاهش میدهند.
۲-۱-۱-۶-۶: دیدگاه انسانگرایی و هستی نگر
این دیدگاه بر این باور است که هراس و اختلالهای اضطرابی تعمیم یافته مانند هر اختلال روانی دیگر، هنگامی بروز میکنند که افراد خود را صادقانه مورد نظر و پذیرش قرار نمی دهند و درعوض، به انکار و تغییر افکار، هیجانها و رفتار خود می پردازند. این موضوع گیریهای دفاعی، در نهایت آن ها را دچار اضطراب مفرط میکند و ناتوانی در استفاده از نیروهای بالقوه انسانی را در پی دارد. بر اساس دیدگاه انسانی نگر درصورتیکه افراد نتوانند در خلال کودکی “توجه مثبت بی قید و شرط” را از افرادی که برای آن ها معنادار هستند دریافت کنند، یک شیوه کنش وری دفاعی در آن ها گسترش مییابد و دیدگاهی انتقادی نسبت به خود اتخاذ میکنند. هستی نگران نیز معتقدند که هراس و اختلالهای اضطرابی تعمیم یافته ناشی از “اضطراب هستی” یعنی ترس همگانی درباره محدودیتها و مسئولیتهای زندگی فرد است (تیلیچ۱۹۵۳). آن ها میگویند که ما اضطراب هستی را تجربه میکنیم چون میدانیم که زندگی محدود است و از مرگی که انتظار ما را می کشد، می هراسیم. از دیدگاه هستی نگری، انسانها میتوانند با اضطراب هستی، بر اساس پذیرفتن مسئولیت اعمال، اتخاذ تصمیم ها، معنادادن به زندگی و پذیرفتن وحدت یافتگی خود، مقابله کنند یا آنکه میتوانند از چنین مواجهه ای شانه خالی نمایند. چه بسا درگیری با تغییرات، درهم شدگیها و فشارهای ناشی از تکنولوژی سازمان یافته و رقابت آمیز جدید، موجب می شود که پاره ای از مردم راه زندگی فاقد اصالت را برگزینند، ترسهای خود را انکار کنند، از آزادی انتخاب منصرف شوند و خود را به صورت تامّ و تمام با هنجارها و رهنمودهایی که توسط جامعه تحمیل میشوند هماهنگ سازند ( باگینتال۱۹۶۵؛ می۱۹۶۷). بی شک اینگونه سبک زندگی در کاهش اضطراب هستی با شکست مواجه می شود و پیامد این شکست تجلّی اختلالهای اضطرابی است ( نقل از دادستان ۱۳۷۶).
۲-۱-۲: ویژگیهای شخصیتی
ویژگیها یا صفات شخصیتی گرایشهای پاسخدهی به شیوه کسان یا مشابه به انواع مختلف محرکها و یا به عبارتی دیگر، شیوه های ثابت و پایدار واکنش نشان دادن به جنبههای محرک محیط مان محسوب می شود. در اینجا به ماهیت واژه شخصیت، پیدایش، تعاریف و الگوهای نظری و بالأخره، تعریف صفات شخصیتی از دید پژوهشگران “دیدگاه صفات” می پردازیم.
۲-۱-۲-۱: شخصیت
کلمه شخصیت که در زبان لاتین (Personalite) و در زبان انگلوساکسون (Personality) خوانده می شود، ریشه در کلمه لاتین(Persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شد که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت می زدند. به مرور معنای آن گسترده تر شد و نقشی را که بازیگر ایفا میکند را نیز در برگرفت. بنابرین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری صوری و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند، ترسیم می شود. یعنی فرد در واقع فرهنگی و فردی را در خود دارد و مجموعاً کلّیت منحصر به فردی را تشکیل میدهد که مورد توجه وامعان نظر روانشناسی شخصیت است (سیاسی ۱۳۷۹).
۲-۱-۲-۲: تعریف شخصیت