بنابراین، اعتقاد جبریون از این جهت همان اعتقاد بتپرستان و مشرکان است و به همین جهت امام (علیهالسلام) آنها را برادران و همکیشان بتپرستان معرفی نموده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سپس امام (علیهالسلام) آنها را به دشمنان رحمان توصیف می کند. وجه این توصیف، آنگونه که در مرآه العقول آمده این است که جبریون چیزهایی را به خداوند متعال نسبت میدهند که به هیچ عنوان شایسته پروردگار نیست. تمام گناهان و قبایح و ظلم و جورها به عقیده جبریون منتسب به خداوند متعال میشود و تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.[۱۷۷]
حزب شیطان سومین صفتی است که حضرت برای قائلین به جبر برمیشمارد. مرحوم مجلسی (رحمهالله) در توضیح این کلمه، یکی از وجوه این توصیف را قول خداوند متعال به نقل از شیطان میداند که گفت: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی؛[۱۷۸] پروردگارا، به خاطر این که گمراهم کردی یعنی همانگونه که شیطان، گمراهی خود را به خداوند نسبت داد، جبریون نیز که حزب اویند، همه اعمال، حتی قبایح خود را به خداوند نسبت میدهند. البته وجه دیگر برای این توصیف این است که اهل جبر به خاطر این اعتقاد فاسد خود، هر گناهی را میتوانند مرتکب شوند و تابع شیطان و از حزب او باشند.[۱۷۹]
در پایان نیز امام (علیهالسلام) آنها را به قدریان و مجوسان این امت توصیف می کند، همانگونه که درباره قدریه، روایت شده که «القَدَرِیَّهُ مَجُوسُ هَذِهِ الأُمَّهِ؛ قدریه، مجوسیان این امتند.»[۱۸۰]
از این عبارات به روشنی برداشت میشود که اهل جبر کافرند، خصوصا اگر این روایات را در کنار روایات گذشته قرار دهیم که به صراحت حکم به کفر آنها مینمود.
روایت چهارم
«عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ قَالَ: مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِجَمَاعَهٍ بِالْکوفَهِ وَ هُمْ یَخْتَصِمُونَ فِی الْقَدَرِ فَقَالَ لِمُتَکلِّمِهِمْ أَ بِاللَّهِ تَسْتَطِیعُ أَمْ مَعَ اللَّهِ أَمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَلَمْ یَدْرِ مَا یَرُدُّ عَلَیْهِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّک إِنْ زَعَمْتَ أَنَّک بِاللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَلَیْسَ لَک مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّک مَعَ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَقَدْ زَعَمْتَ أَنَّک شَرِیک مَعَهُ فِی مِلْکهِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّک مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَقَدِ ادَّعَیْتَ الرُّبُوبِیَّهَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا بَلْ بِاللَّهِ أَسْتَطِیعُ فَقَالَ أَمَا إِنَّک لَوْ قُلْتَ غَیْرَ هَذَا لَضَرَبْتُ عُنُقَک؛ علی بن یقطین از امام کاظم (علیهالسلام) نقل کرد که فرمود: امیرالمؤمنین در کوفه از کنار جمعی گذشتند که درباره قدر نزاع میکردند. حضرت از متکلمشان پرسید: آیا به وسیله خدا استطاعت داری، یا به همراه خدا استطاعت داری، یا بدون خدا استطاعت داری؟ او نمیدانست چه بگوید. حضرت به او فرمودند: اگر گمان کنی که به وسیله خدا استطاعت و توانایی داری، پس خودت هیچ کاره ای. اگر گمان کنی که به همراه خدا میتوانی، برای او شریک در ملکش تصور کردهای و اگر گمان کنی که بدون خدا استطاعت و توانایی داری، در کنار خدای عز و جل ادعای ربوبیت کرده ای. گفت: نه یا امیرالمؤمنین، بلکه به وسیله خدا استطاعت و توانایی دارم. حضرت به او فرمودند: اگر به غیر این معتقد بودی گردنت را میزدم.»[۱۸۱]
آنچه در این روایت محل شاهد است، عبارت اخیر است. امام (علیهالسلام) پس از بیان توالی فاسد قول به جبر و قول به تفویض، اعتقاد صحیح را بیان میکنند. پس از این که مخاطب قول صحیح را میپذیرد، امام (علیهالسلام) به صراحت به او اعلام میکنند که اگر اعتقادی غیر از این داشتی گردنت را میزدم.
توضیح مطلب این که از میان سه حالتی که امام (علیهالسلام) در خصوص اراده و اختیار عبد در مقابل خداوند متعال بیان کردند، تنها یک حالت صحیح است و آن امر بین الامرین است. اما دو حالت دیگر، یعنی اختیار محض و جبر محض هر دو باطل است.
امام (علیهالسلام) به مخاطب فرمودند که اگر غیر از قول صحیح، یعنی امر بین الامرین قول دیگری را بپذیرد و قائل به جبر یا تفویض مطلق شود، گردنش را میزنند. این کلام امام (علیهالسلام)، اگر در کنار روایات سابق که به صراحت حکم به کفر آنان میکند، قرار گیرد، میتوان این منشأ این حکم امام (علیهالسلام) مبنی بر گردن زدن را کفر آنان دانست.
جمعبندی: ظاهر روایاتی که در این قسمت نقل شد، کفر قائلین به جبر یا تفویض است و علاوه بر این روایات، عقل نیز به منافات جبر و تفویض با عدل الهی و حتی با توحید حکم میکند. حتی از بعضی روایات، کفر فقهی مجبره و مفوضه نیز استفاده میشود.
برخی از علمای شیعه نیز بر اساس همین روایات و ادله عقلی، حکم به کفر مجبره و مفوضه نمودهاند و عدهای کفر فقهی را نیز برای آنها ثابت میدانند. به عنوان نمونه، مرحوم شیخ طوسی (رحمهالله) در مبسوط در بحث حکم ظروف و اوانی، فتوا میدهد که استعمال ظروف مشرکین، در صورتی که بدانیم از آنها در مایعات استفاده کردهاند جایز نیست، مگر بعد از تطهیر. ایشان در ذیل این فتوا تصریح میکند که حکم مذکور در مورد سایر کفار نیز جاری است و فرقی میان بت پرست و اهل ذمه و مرتد و کافر ملی، مانند مشبهه و مجسمه و مجبره و امثال آنها نیست.[۱۸۲]
اما به نظر میرسد که این مسأله به تنهایی از ضروریاتی نیست که انکارشان موجب کفر شود. پیچیدگی و صعب الادراک بودن بحث جبر و اختیار در میان مسائل کلامی بر کسی پوشیده نیست و این مسأله، از مسائلی است که از همان زمان ائمه (علیهمالسلام) مورد بحث و مشاجره میان حکما و متکلمین بوده و کتابها و مقالات فراوانی در این زمینه نوشته شده است و هر دستهای نیز به تعدادی از آیات و روایات این باب برای اثبات قول خود استناد کردهاند.
آنچه اکنون بر ما روشن است این که قول به جبر یا تفویض، به نحو لزوم غیر بیّن مستلزم انکار برخی از اصول و ضروریات است، اما مسأله این است که چنین استلزامی، خصوصاً در موردی که شخص قائل به آن، لازمه غیر صریح قول خود را نپذیرد، تأثیری نخواهد داشت. از همین روست که برخی تصریح کردهاند که مدار در کفر، انکار ضروریات یا لوازم بیّن آنهاست، نه انکار لوازم غیر صریح و غیر بیّن.[۱۸۳]
بر همین اساس، چون مجبره و مفوضه عموماً ملتزم به لوازم کلام خود نیستند و بر صحت قول خود استدلال میکنند، نمیتوان آنها را به عنوان منکر ضروری کافر خواند و حکم به نجاستشان نمود. به همین جهت است که قول به اسلام و طهارت مجبره و مفوضه از فقهای شیعه نقل شده و در تأیید این قول نیز به اصل و عموماتی که مسلمان را طاهر میداند تمسک نمودهاند. همچنین، سیره متشرعه از زمان معصومین بر این امر استمرار داشته که از سؤر مخالفین که اکثرشان مجبره بودهاند، اجتناب نمیکردهاند.[۱۸۴]
به هر روی، همانگونه که در ابتدا اشاره شد، روایاتی که در زمینه کفر مجبره و مفوضه نقل شده از لحاظ تعداد، قابل توجه است. حال باید ببینیم حکم کفر در این روایات چگونه با سایر ادله حاکم به اسلام و طهارت آنان قابل جمع است. بررسی این مسأله را به نتیجه گیری موکول میکنیم.
بخش سوم: حکم عدم پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار (علیهمالسلام) در روایات
بیشترین روایاتی که در باب کفر مخالف وارد شده، شامل عناوینی از قبیل انکار ولایت و امامت ائمه اطهار (علیهمالسلام)، ادعای امامت از سوی نااهل و عناوین دیگری است که به مسأله ولایت و امامت بر میگردد.
در اینجا به نقل و بررسی این دسته از روایات می پردازیم.
روایات مختص به امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
علاوه بر روایاتی که کفر منکر ائمه (علیهمالسلام) را به صورت کلی بیان میکند، در شماری از روایات، عدم پذیرش وصایت و ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا مخالفت با آن حضرت و یا بغض نسبت به آن حضرت به صورت خاص مطرح شده و حکم کفر بر آن بار شده است. در این قسمت به ذکر و بررسی این روایات میپردازیم.
«عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ سَمِعْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیهماالسلام) یَقُولُ فِی مَسْجِدِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله) وَ ذَلِک فِی حَیَاهِ أَبِیهِ عَلِیٍّ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُجُبُهُ فَکتَبَ عَلَى أَرْکانِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَصِیُّهُ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ فَکتَبَ عَلَى أَرْکانِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَصِیُّهُ ثُمَّ خَلَقَ الْأَرَضِینَ فَکتَبَ عَلَى أَطْوَادِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَصِیُّهُ ثُمَّ خَلَقَ اللَّوْحَ فَکتَبَ عَلَى حُدُودِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَصِیُّهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّ النَّبِیَّ وَ لَا یُحِبُّ الْوَصِیَّ فَقَدْ کذَبَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ النَّبِیَّ وَ لَا یَعْرِفُ الْوَصِیَّ فَقَدْ کفَرَ؛ موسی بن عبد ربه میگوید: از حسین بن علی (علیهماالسلام) شنیدم که در مسجد النبی و در زمان حیات پدرش علی (علیهالسلام) میفرمود: شنیدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میفرمود: اولین چیزی که خداوند عز و جل خلق کرد، حجب بود، پس بر ارکانش نوشت معبودی جز الله نیست؛ محمد فرستاده خداست؛ علی جانشین اوست. سپس عرش را خلق کرد و بر ارکانش نوشت معبودی جز الله نیست؛ محمد فرستاده خداست؛ علی جانشین اوست. سپس زمین را خلق کرد و بر کوههایش نوشت معبودی جز الله نیست؛ محمد فرستاده خداست؛ علی جانشین اوست. سپس لوح را خلق کرد و بر حدودش نوشت معبودی جز الله نیست؛ محمد فرستاده خداست؛ علی جانشین اوست. پس هر کس گمان کند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دوست دارد، اما جانشینش را دوست ندارد، قطعاً کاذب است و هر کس گمان کند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میشناسد و جانشینش را نمیشناسد، تحقیقاً کافر است….»[۱۸۵]
در این روایت، پس از تأکید مکرر بر وصایت و جانشینی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، تصریح شده است که محبت نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، بدون محبت به وصی و جانشین آن حضرت یک محبت صادقانه نیست و مدعی چنین محبتی، در ادعایش کاذب است؛ زیرا اگر محبت، صادقانه باشد، یکی از لوازم آن اطاعت محبوب است و کسی که جانشینی حضرت امیر را که توسط خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) معرفی شده نپذیرد، محبتش نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تنها یک محبت زبانی است.
همچنین، از عبارت «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ النَّبِیَّ وَ لَا یَعْرِفُ الْوَصِیَّ فَقَدْ کفَرَ» فهمیده میشود که معرفت و شناخت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، تنها به شناخت شخص و شخصیت او حاصل نمیشود، بلکه منظومهای است که یکی از اجزای آن معرفت نسبت به وصی و جانشین آن حضرت است. بنابراین، شناخت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بدون شناخت وصی و جانشین آن حضرت، بر اساس این روایت، یک شناخت و معرفت ناقص است و صاحب چنین معرفتی گویا خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را هم مطلقاً نشناخته است. از همین رو، در این روایت تصریح شده که چنین کسی کافر است.
بر اساس آنچه گذشت، این روایت نیز بدون در نظر گرفتن قرائن منفصله، به روشنی حکم به کفر آن دسته از مخالفینی میکند که نسبت به جانشینی و وصایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شناخت و معرفت ندارند.
در روایت دیگری از قول رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) اینگونه آمده است: «الْمُخَالِفُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدِی کافِرٌ؛ کسی که پس از من با علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مخالفت کند (درباره علی بن ابیطالب (علیهالسلام) اختلاف کند) کافر است.»[۱۸۶]
این روایت در أمالی به شکل فوق نقل شده، اما شیخ حر عاملی (رحمهالله) در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات به جای «عَلَی عَلِیِّ بنِ أبِیطالِبٍ»، «لِعَلِیِّ بنِ أبِیطالِبٍ» نقل کرده است.
اگر روایت را به صورت اول معنا کنیم، مقصود از روایت این خواهد بود که هر کس در خصوص علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مخالفت کند، کافر است. روشن است که طرف مخالفت در این معنا، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است؛ یعنی کسی که پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، با آن حضرت درباره علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مخالفت کند، کافر است. بر اساس این معنا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تبیین میکنند که مخالفت با ایشان در زمینه خلافت حضرت امیر پس از آن حضرت، موجب کفر است.
اما اگر «المخالف» با «ل» متعدی شده باشد، به این معناست که هر کس پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، با علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مخالفت کند کافر است؛ یعنی طرف مخالفت در این صورت، خود حضرت امیر است و مخالفت نمودن با آن حضرت سبب کفر است.
به هر حال، چه حالت اول درست باشد و چه حالت دوم، نتیجه این میشود که عدم پذیرش جانشینی حضرت علی (علیهالسلام) پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و مخالفت با آن حضرت، حکم کفر را به دنبال دارد.
روایت دیگری که در این باب میتوان به آن استناد نمود، از این قرار است:
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیّاً إِلَى الْیَمَنِ فَأَفْلَتَ فَرَسٌ لِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ وَ مَرَّ یَعْدُو فَمَرَّ بِرَجُلٍ فَنَفَحَهُ بِرِجْلِهِ فَقَتَلَهُ فَجَاءَ أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ إِلَى الرَّجُلِ فَأَخَذُوهُ وَ رَفَعُوهُ إِلَى عَلِیٍّ فَأَقَامَ صَاحِبُ الْفَرَسِ الْبَیِّنَهَ عِنْدَ عَلِیٍّ (علیهالسلام) أَنَّ فَرَسَهُ أَفْلَتَ مِنْ دَارِهِ وَ نَفَحَ الرَّجُلَ فَأَبْطَلَ عَلِیٌّ (علیهالسلام) دَمَ صَاحِبِهِمْ فَجَاءَ أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ مِنَ الْیَمَنِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیّاً ظَلَمَنَا وَ أَبْطَلَ صَاحِبَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) إِنَّ عَلِیّاً لَیْسَ بِظَلَّامٍ وَ لَمْ یُخْلَقْ لِلظُّلْمِ إِنَّ الْوَلَایَهَ لِعَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی وَ الْحُکمَ حُکمُهُ وَ الْقَوْلَ قَوْلُهُ وَ لَا یَرُدُّ وَلَایَتَهُ وَ قَوْلَهُ وَ حُکمَهُ إِلَّا کافِرٌ وَ لَا یَرْضَى وَلَایَتَهُ وَ قَوْلَهُ وَ حُکمَهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ فَلَمَّا سَمِعَ الْیَمَانِیُّونَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ فِی عَلِیٍّ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ رَضِینَا بِحُکمِ عَلِیٍّ وَ قَوْلِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ تَوْبَتُکمْ مِمَّا قُلْتُمْ؛ از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) را به سوی یمن فرستاد. اسب یکی از اهل یمن فرار کرد و میدوید تا این که از کنار مردی گذشت و ضربهای با پایش به او زد و آن شخص کشته شد. اولیای مقتول نزد آن مرد رفتند و او را گرفتند و پیش علی (علیهالسلام) بردند. صاحب اسب بینه اقامه کرد مبنی بر این که اسبش از خانه فرار کرده و آن مرد را کشته است و بر این اساس، حضرت خون مقتول را باطل دانست. اولیای مقتول از یمن نزد رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) آمدند و گفتند: ای رسول خدا! علی به ما ظلم نموده و خون مقتول ما را باطل نموده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: علی ظالم نیست و برای ظلم کردن خلق نشده است. ولایت پس از من از آن علی است و حکم، حکم او و قول، قول اوست. کسی جز کافر، ولایت و حکم و قول او را رد نمیکند و کسی جز مؤمن ولایت و قول و حکم او را نمیپذیرد. وقتی یمنیها کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره علی را شنیدند، گفتند: ای رسول خدا! ما به حکم و قول علی راضی شدیم. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: این توبه شماست از آنچه گفتید.»[۱۸۷]
در این روایت، ابتدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به مسأله جانشینی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پس از خود اشاره میکنند و ولایت را مختص به آن حضرت میدانند. علاوه بر این، حضرت تأکید میفرمایند که حکم، حکم علی (علیهالسلام) و قول، قول علی (علیهالسلام) است و به صراحت اعلام میکنند که عدم پذیرش ولایت و حکم و قول علی (علیهالسلام)، مساوی با کفر است.
در روایت دیگری اینگونه نقل شده است:
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ آمَنُوا بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله) فِی أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ کفَرُوا حَیْثُ عُرِضَتْ عَلَیْهِمُ الْوَلَایَهُ حِینَ قَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآله) مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ آمَنُوا بِالْبَیْعَهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) ثُمَّ کفَرُوا حَیْثُ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) فَلَمْ یُقِرُّوا بِالْبَیْعَهِ ثُمَّ ازْدادُوا کفْراً بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَایَعَهُ بِالْبَیْعَهِ لَهُمْ فَهَؤُلَاءِ لَمْ یَبْقَ فِیهِمْ مِنَ الْإِیمَانِ شَیْءٌ؛ عبد الله بن کثیر از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که درباره آیه کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، سپس ایمان آوردند، سپس کافر شدند، سپس کفرشان بیشتر شد، هرگز توبه شان پذیرفته نمیشود. فرمود: این آیه درباره فلانی و فلانی و فلانی نازل شد که در ابتدای امر، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ایمان آوردند و زمانی که ولایت بر آنها عرضه شد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود هر که من مولای اویم علی (علیهالسلام) مولای اوست، کفر ورزیدند، سپس به بیعت با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایمان آوردند، سپس هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت کافر شدند و به بیعت اقرار نکردند، سپس به سبب بیعت گرفتن براى خود از کسانى که با امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند، بر کفر خود افزودند. این دسته، چیزی از ایمان در آنها باقی نماند.»[۱۸۸]
این روایت، بر اساس آنچه در مرآه العقول آمده ضعیف است، اما عیاشی هم آن را در تفسیرش نقل نموده[۱۸۹] و محتوای آن نیز مخالفتی با سایر روایات ندارد.
در این که مقصود از «فلان و فلان و فلان» چه کسانی هستند، در کتب شروح اشارات و گاه تصریحاتی وجود دارد مبنی بر این که مقصود، خلفای سه گانهاند. توضیح و تبیین معنای آیه نیز، چنین تطبیقی را تأیید میکند.
برخی از مفسرین در معنای آیه احتمال دادهاند که مقصود از کسانی که ایمان آوردند، کسانی است که به موسی (علیهالسلام) ایمان آوردند و مقصود از کفرشان، همان عبادت گوساله و موارد دیگر است. مراد از «ثُمَّ آمَنُوا» ایمان آنها به عیسی (علیهالسلام) است و «ثُمَّ کَفَرُوا» همان کفرشان به عیسی (علیهالسلام) است و «ازدَادُوا کُفراً»، یعنی کفر به نبی خاتم، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) است. البته احتمالات دیگری نیز در این زمینه داده شده است.[۱۹۰]
اما همانگونه که ملا صالح مازندرانی (رحمهالله) در شرح این روایت نوشته، این احتمالات بعید به نظر میرسد و با ظاهر آیه سازگاری ندارد؛ زیرا ظاهر این آیه، اتحاد موضوع و عدم تغایر آن است، در حالی که لازمه این معنا این است که موضوع آیه چندین گروه متفاوت باشند؛ به دلیل این که افرادی که به موسی (علیهالسلام) ایمان آوردند و سپس گوساله پرست شدند، غیر از کسانیاند که به عیسی (علیهالسلام) ایمان آوردند و بعد به او کافر شدند و همچنین غیر از کسانیاند که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کفر ورزیدند.[۱۹۱]
بر این اساس، به نظر میرسد مقصود از آیه همان منافقینی باشند که در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به صورت زبانی ایمان آوردند، اما در عمل هیچ گاه ایمان نداشتند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تبعیت نکردند.
به هر حال، آنچه مهم است این که افرادی که از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سر باز زدند، کافر خوانده شدهاند و گذشته از این که شان نزول آیه چه کسانی باشند، هر کسی که مصداق این آیه قرار بگیرد و ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را رد نماید، کافر محسوب میشود.
علاوه بر این روایات که در آنها به مسأله پذیرش یا عدم پذیرش ولایت و وصایت حضرت امیر (علیهالسلام) و مخالفت با آن حضرت ذکر شده بود، روایاتی نقل شده که پیشی گرفتن بر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا تخلف و عقب ماندن از آن حضرت را عامل کفر معرفی نموده است. از جمله این روایات، روایتی است که از ابنعباس به این شرح نقل شده است:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ کنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله) إِذْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهالسلام) فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْک یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ عَلَیْک السَّلَامُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ أَنْتَ حَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَنَا حَیٌّ یَا عَلِیُّ… فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی السَّمَاءِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْأَرْضِ لَا یَتَقَدَّمُک بَعْدِی إِلَّا کافِرٌ وَ لَا یَتَخَلَّفُ عَنْک بَعْدِی إِلَّا کافِرٌ؛ ابن عباس میگوید: با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشسته بودیم که ناگاه علی بن ابی طالب (علیهالسلام) وارد شد و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در جواب فرمودند: وعلیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمه الله و برکاته، علی فرمود: (آیا مرا امیرالمؤمنین خطاب میکنید) در حالی که خود زندهاید، یا رسول الله؟ حضرت فرمودند: آری ای علی… تو ای علی در آسمانها و در زمین امیرالمؤمنین هستی، پس از من کسی جز کافر بر تو پیشی نمیگیرد و و هیچ کس جز کافر از تو عقب نمیافتد.»[۱۹۲]
جمله محل شاهد در این روایت، جمله اخیر روایت است. بر اساس این روایت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از تأکید بر این که حضرت علی (علیهالسلام) را حتی در زمان حیات خویش امیرالمؤمنین خطاب میکنند و آن حضرت را در آسمان و زمین امیر مؤمنان میخوانند، تصریح میکنند که هر کس پس از آن حضرت از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیشی بگیرد، یا تخلف کند کافر است.
ظهور روایت، به قرینه صدر آن که در خصوص ولایت بر مؤمنین است، در این است که مقصود از پیشی گرفتن و تخلف نمودن، در همین امر است؛ یعنی هر کس در امر جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امارت بر مؤمنین خود را بر آن حضرت مقدم کند کافر است و همچنین کسی که ولایت آن حضرت را نپذیرد نیز کافر است.
در روایت دیگری از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) چنین نقل شده است:
«عَنِ الحارِثِ بنِ الخَزرَجِ الأَنصارِیِّ قالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لِعَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلامُ: المُتَقَدِّمُ بَینَ یَدَیک کافِرٌ؛ حارث بن خزرج انصاری میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که به علی (علیهالسلام) میفرمود: کسی که از تو پیشی گیرد، کافر است.»[۱۹۳]