رومى تبدیل به یک سمبل فرهنگى گردیده است طورى که نام وى بر سر زبان ها جارى است و در میان مردم بسیار محبوب است ، بعضی از تشبیهات او- مثلاً آن نی حسرت زده که کنایه از رمز سماع اوست- در ادبیات آلمانی و انگلیسی و فرانسوی استعمال می شود. در آمریکا نیز محلى به نام مرکز مولانا برپا گردیده است که در زمینه مولانا، آثار و پژوهش های مربوط به او فعالیت می کند. در ترکیه نیز مشتاقان فراوان مولانا وجود دارند که زبان فارسى را نمى دانند، اما حداقل با زمینه هاى اسلامى آشنا هستند. به هر حال نام وى ، نامى آشنا بوده و بسیارى از جنبشها و جماعات مشتاق وى ، نام مولانا را در غرب شناسانده اند.
تأثیرات مولانا در همه جا قابل لمس است، همواره آثار وى تفسیر مى گردد و ما او را به عنوان یک عارف بزرگ مى شناسیم . بعضى وى را به عنوان مترجم تعدادى از اشعار ابن عربى به زبان فارسى شناخته اند و بعضى به عنوان یک مفسر قرآنى، یک انسان که در تمام عرصه هستى همه چیز را دال بر وجود خداوند می داند و جهان را انعکاس وجود وى تلقى می نماید، در کشورهای عربی، تاثیر افکار ملای روم نسبتاً کم و ضعیف است. یکصد و پنجاه سال پیش شیخ یوسف بن احمد الموسوی یک اثر بنام « المنهج القوی لطلاب المثنوی یا فی شرح المثنوی » نوشته که در قاهره به چاپ رسیده است، لیکن فی الجمله شعر مولوی در قرون وسطی در میان اعراب آنقدر معلوم نشده بود. زیرا اسلوب شعر فارسی یا طرز شعر تصوف در بلاد عرب بسیار بسیار فرق دارد، و این قران زبان دری برای ناطقون بالضاد آنقدر جاذب و مقبول نبوده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
عبد العزیز جواهر کلام، در سال ۱۳۳۶ شمسی در تهران ترجمه ای منظوم به زبان عرب از مثنوی انتشار داده است که عنوان آن «جواهر الاثار» است. و دکتر عبد الوهاب عزام که ایلچی مصادر پاکستان بود و بعضی از آثار محمد اقبال را به عربی ترجمه کرده – چندی از اشعار مولوی را به شعر عربی منتقل کرده و مجموعه ای از آن ترتیب داده است. لیکن در هند و پاکستان ملای روم یک وطن روحانی دیگر یافته است.
یک قرن و نیم بعد از وفات مولانا در مشرق بنگال همه کس مثنوی او را می خواند، حتی برهمنان و هندوان این کتاب را مطالعه می کردند، و در ادبیات و شعر هندویان بنگال مثال «نئی پر حسرت» نیز استعمال شده است. مردم آن کشور مثنوی را به نغمه های بنگالی می سرودند، و دانشمندان و شعرای بنگال در عصر های متعاقب آن را هم به نظم و هم به نثر ترجمه می کردهاند، که برخی از آنها تا کنون به چاپ نرسیده و در کتابخانه های آن مملکت محفوظ است. جزو کتاب های درسی که در دبستان های پاکستان شرقی خوانده می شود حتی سوانح حیات مولانا نیز قرار دارد.
یافتن تاثیر مثنوی در تمام ادبیات صوفیانه هند و پاکستان سخت آسان است، اگر یک نظر به فهرست های کتابهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی کتابخانه های هند بیافکنیم هزار ها نسخه مثنوی می یابیم که در آن کشور نوشته شده و زینت بخش کتابخانه ها گردیده است شرح های متعددی از مثنوی به زبان های فارسی، اردو و حتی بنگالی و پنجابی و غیر آن نیز در آنجا موجود است.
در تاریخ صوفیان هند و پاکستان با حکایت هایی درباره مولانا و مناسبات صوفیان آن کشور با او به چشم می خورد. از جمله: ابوعلی قلندر مرید صوفی مشهور قطب الدین دهلوی، به قونیه سفر کرده از حضرت مولانا فیض یاب شده است.
در کتاب خیر المجالس که ملفوظات و تقریرات چراغ دهلوی می باشد نخستین بار ذکر ملای روم را در هندوستان توان یافت. در قرن چهاردهم سید جهانگیر اشرف سمنانی به قونیه رفت و از سلطان ولد پسر مولوی احوال زندگانی پدر بزرگوارش را معلوم کرد، در لطایف اشرفی ثبت است.
ملای روم و شمس تبریز در ادبیات خلق هندوستان بعضی از رمزهای عشق الهی را به جای گذاشته اند و نام شمس تبریز در ادبیات مملکتهای سند و پنجاب سخت بزرگ است.
عشق مولانا در سراسر مملکت هند خاص و عام را سوخته بود. اکبر شاه درس مثنوی را خیلی عزیز می داشت. و خود مثنوی را مطالعه می کرد، نبیره اش شاه جهان حیات یک شاعر گناهکار را که در مدافعه خود هنگام عفو خواستن از پادشاه به بیتی از مثنوی متوسل شده و به خوبی ترنم کرده بود بخشید.
در عهد دولت مغول داراشکوه که خود یک صوفی بزرگ بود به دست خود مثنوی سلطان ولد معروف به ولد نامه را استنتاخ کرده است. اگر چه عشق مولانا و عائله در آن متصوف شایان حیرت نیست اما همان عشق و حرمت که داراشکوه داشت در برادر متعصب او، اورنگ زیب عالمگیر شد تا آنجا که بعضی از مورخین آن عصر حکایت می کنند اورنگ زیب از شنیدن آوای مثنوی خوانان خوش الحان اشک از دیدهها می بارید. کتابهای تاریخ و تذکرههای شعرا حاوی ذکر بسیاری از مثنوی خوانان مشهور است، و نیز نام های آنها ادبائی را بر می شمارد که در شرح و تتبع آن اثر و یا در جمع آوری و گلچین های مثنوی شهرت غیرفانی خاصل کرده اند.
در شهر تنه (پایتخت حکومت سند) تاثیر آشکار مثنوی را می توان دید. یک شاعر صوفی به نام جهانگیر هاشمی که از طرف پدری نسب او به قاسم الانوار میرسید و از طرف مادری به شاه نعمت الله کرمانی می پیوست، در بارگاه سلطان حسن ارغون، در سند اقامت کرد و در همانجا به سال ۱۵۳۰ رحلت فرمود. در مثنوی کوچک وی که به نام (مظهر الاثار) تالیف کرده است عنوان یک باب آن چنین آمده است: «حکایت آن صوفی ذاکر که شیطان خود را به صورت آدمی بوی نمود و گفت عمرهاست که الله اکبر میگوئی و یک بار جواب لبیک نمیشنوی، در آن باب حکایت مشهوری را از مولوی روم نقل کرده است که مطلب آن نمودار آن حقیقت است که: هیچ کس از آرزوی خود دعا نمی تواند کرد، دعای انسان، جواب او خطائی از جانب خدای پاک است.»
دانشمندان اروپائی که اهل تاریخ الادیانند از همه بیشتر بدین حکایت علاقمند شده اند زیرا، در آن، عالیترین سر دعا افاده کامل یافته است که در هر دعای ما صد لبیک از جانب حق موجود است.
صاحبان تاریخ ادبیات وادی سند بسیار مومنان را ذکر کرده اند که در شاهراه واصلان به حقیقت، یعنی مثنوی گام برداشته و یا با مثنوی مولانا غایت شعف داشته اند. و یا مثنوی مولانا را با وضعی به ناله حزین می خوانده اند که سامعان را به گریه می آوردهاند.
سلسله مولویه در هند و پاکستان پا نگرفته است، لیکن عشق مولانا در همه طریقت های صوفیان در سهروردیه، قادریه و حتی نقشبندیه. به چشم می خورد. یکی از پیران گرانبهای سلسله نقشبندیه در قرن هجدهم محمد زمان اول، کتابخانه خود را به دیگران سپرد و کتابی دیگر جز قرآن، مثنوی و دیوان حافظ برای خویشتن نگذاشت. همچنین تاثیر مولانا بالخصوص در متصوفی دیگر پیدا و آشکار است: وی شاه عبداللطیف بهتائی است که در سال ۱۷۵۶ به دارالبقا انتقال یافت. او که نخستین بار دیوانی بزرگ و جاویدان را به زبان سندی تالیف کرد نیز از عاشقان مولانا بود. و همه مولفان که درباره او تدقیقات کرده و مقالات یا کتابها تالیف کرده اند از جمله T.H. sorley از اهمیت تاثیر مولوی روم در فکر و شعر شاه عبداللطیف سخن رانده اند. یکی از آنان گوید که: سلطان سند یک مثنوی بسیار زیبا و مزین به خدمت آن صوفی پرفیض آورده و بدین صورت لطف و نعمتی را که با غیبت شاه عبداللطیف از دست داده بود باز یافته است.
لکن آن مولفان، تحقیق دقیق در آن مسئله نفرموده و تنها به افادات عمومی اکتفا کرده اند، با آنکه در دیوان شاه لطیف تشبیهات بیشمار دیده می شود که از مثنوی منتقل کرده است: از قبیل رمزنی، حکایت کورها با فیل که در غرب و شرق شهرتی عظیم دارد و نیز یکی از زیباترین ابیات مثنوی که مولوی در آن فرموده است اگر تشنگان آب را می جویند، آب هم تشنگان را می جوید «آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست» یعنی انسان، در جستجوی خدا، آن چشمه حیات جاویدانی، یکطرف حرکت نمی کند بلکه خدا نیز آن انسانی را می جوید و او را راه راست می نماید که او تشنگی روحانی حقیقی دارد. حتی در یکی از باب های رساله، شاه لطیف در ابیات متعدد، اشاره به ملای روم می کند بدین گونه: «طالبان بسیارند، او چشمه جمال است». اینک فکر رومی است «اول خویش را غایب کردن، بعد از آن به سوی معشوق آمدن» و این یک کلام رومی است.
مادام که ابیات شاه عبداللطیف در هر گوشه وادی سند معلوم و معروف باشد و هر کس آنها را از ظهر القلب بسراید، تاثیر مولانا در مخیله خلق آن کشور سخت مهم است.
در اینجا لازم است از شاعری دیگر ذکری رود: وی بیدل روهریوار که در کتاب دلگشای خود در هر باب یک آیت قرآنی، یک بیت مثنوی، یک حدیث از رساله شاه لطیف یکجا جمع کرده و بدان صورت نظم سلوک صوفیان را بخوبی روشن کرده است.
هیچ شک و شبهه نیست که شروح مثنوی که در هند و پاکستان تالیف یافته هم به فارسی و هم به زبان اردو بیرون از شمار است.
در زبان سندی یک ترجمه کامل منظوم به وسیله دین محمد ادیب به عنوان «اشرف العلوم» بیست سال قبل منتشر شده است که بینهایت زیبا و پرمعلومات است. (ترجمه ای دیگر از مثنوی به نثر، در زبان سندی موجود است اما هنوز چاپ نشده است.)
به زبان پنجایی دو ترجمه و شرح وجود دارد به زبان پشتو نیز یک ترجمه نا تمام با وزن مثنوی در کتابخانه دانشگاه پیشاور موجود است یک ترجمه نو شاعرانه به زبان اردو که ناتمام مانده موجود است. و بالاخره ترجمۀ منظوم اردو که تالیف سیماب اکبرآبادی است و بارهای متعدد به چاپ رسیده دیده ام.
در عصرهای پیشین بزرگترین قسم آن شرح ها و ترجمه ها رنگ فلسفه وحدت وجود داشتند مثنوی آن شاعر معظم دارای خیالات مختلف است: از آیات قرآن گرفته تا حدیث پیغمبر و کلام صوفیان قدیم چون سنائی و عطار و امام غزالی از این بحر بی کران هرکس مناسب حوصله و خیال خود بیتها و فکرها گزیده و بر روی آنها یک نظام تاسیس کرده است.
و چون نظریه وحدت وجود از قرن سیزدهم در تصوف اسلام حاکم بود تاثیر آن بر شارحان مثنوی در غرب و شرق سخت طبیعی است.
هیچ چیزی بهتر از قطعه شعری که در پایان مثنوی آمده، گویای حالش نمی تواند باشد. مولانا همیشه راهبر ما به سوى خداونداست و این آن چیزى است که ما باید از وى فرا گرفته و الهامات خویش را بر پایه آن قرار دهیم .۱۹و ۲۰
پی نوشت ها
-
- عطارنیشابوری، فرید الدین، منطق الطیر، سید صادق گوهرین، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم،۱۳۷۷، بیت ۵۳.
-
- این متن از کتابهای زیر آورده شده:
-
-
-
- فروزانفر، بدیع الزمان، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد، انتشارات طهوری.
-
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس، چاپ هجدهم،۱۳۸۷، جلد ۳، صص۴۵۹-۴۵۰.
-
- زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران، انتشارات اطلاعات، جلد۱، ۱۳۹۱.
-
- زرین کوب، عبدالحسین، پله پله تا ملاقات خدا، تهران، انتشارات علمی، چاپ بیست و ششم،۱۳۸۴.
-
- تلمذ حسین، مرآت المثنوی، تهران، نشر قطره، چاپ دوم،۱۳۹۰.
-
- جامی، نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس، تهران، نشر سخن، چاپ پنجم،۱۳۸۶ ، صص۴۶۱،۴۶۵.
-
-
۳.سعدی شیرازی، شیخ مصلح الدین، بوستان، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۶۸.
۴.شرح جامع مثنوی معنوی، ج۱؛فروزانفر، بدیع الزمان، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد، تهران،
انتشارات زوّار، چاپ ششم،۱۳۸۱.
-
- افلاکی، شمس الدین احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، تهران، نشر دنیای کتاب، ۱۳۷۵، ص۵۹۷.
-
- نفحات الانس، صص ۹-۴۶۸.
-
- شرح جامع مثنوی معنوی، ج۱، ص۳۶.
۸.نیکلسون، رینولدالین،شرح مثنوی معنوی مولوی، ترجمه حسن لاهوتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۷۸،جلد۱، صص۳۳-۳۱/۹۰-۸۹.