این ها از جمله آیاتی است که برای ترسیم ماهیت جنگ محوری اسلام در روابط خارجی به آن ها استدلال شده است. صرف نظر از مباحث تفسیری موجود در این زمینه، ذکر دو نکته اهمیت دارد:
۱ـ به طور کلی آیات جهاد را در دو دسته میتوان طبقه بندی کرد: اول آیات مقید که جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوی غیر مسلمانان مبتنی می سازد. این دسته از آیات، عمدتاً بیانگر ماهیت جهاد دفاعی است و با اشکال و محظور خاص رو به رو نیست؛ زیرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست; دوم آیاتی که به طور مطلق به قتل کفار و مشرکان دستور می دهد. اشکال عمده، ناظر به این دسته آیات است و طرفداران دیدگاه جنگ محور نیز به این دسته آیات استدلال می کنند.
۲ـ فلسفه جهاد چیست؟ آیا جهاد برای کشورگشایی و کشتار است یا ماهیت اصلاحی و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم، جهاد خود به یکی از مراحل دعوت تبدیل می شود و به تعبیر برخی از مفسران، حالت دفاعی به خود می گیرد. بیشتر مفسران و فقهای شیعه و سنی، جهاد را دارای ماهیت اصلاحی و در جهت دعوت اسلامی دانستهاند. از دیدگاه آنان، جنگهای سلطه طلبانه و توسعه جویانه، نه فقط مشروعیت ندارد، بلکه از نظر متون اسلامی به شدت مورد نکوهش و نفی قرارمیگیرد; بنابرین، جهاد خود دعوت به سوی خدا و به منظور اعتلای کلمه الله و محو باطل است.[۱۰۴]
علامه طباطبایی معتقد است اساسا جهاد دارای ماهیت تدافعی است. او مینویسد: «قتال در راه خدا، چه دفاعی و چه ابتدایی، در حقیقت دفاع از حق انسانیت است و آن حق، همان حق حیات است؛ زیرا شرک به خدای سبحان، هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در درون دلهاست؛ و جهاد که همان دفاع از حق انسانیت است، این زندگی را بر میگرداند و پس از مردن، آن حق را دوباره زنده می سازد.»[۱۰۵]
وی در ادامه به تبیین ماهیت دفاعی جهاد در پاسخ اشکال خاورشناسان پرداخته و مینویسد: «قرآن اسلام را مبتنی بر فطرت معرفی می کند و این فطرت، حکم می دهد توحید تنها پایه ای است که قوانین فردی و اجتماعی بشر با آن تضمین می شود؛ و دفاع از چنین اساس و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی از آن، حق مشروع بشر است و بشر باید حق خود را به هر وسیله که ممکن باشد، استیفا کند. قرآن نخست این حق را با دعوت میطلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بیضهی اسلام و در مرحله سوم با جنگ ابتدایی که هر چند به ظاهر قتالی است ابتدایی، لکن در حقیقت، دفاع از حقانسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز پیش از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت، جنگ را آغاز نکرده است.»[۱۰۶]
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادی که به دعوت نپرداخته، از امور مورد اتفاق میان فقها و مفسران است. از جمله شیخ بهایی میفرماید: «پیش از جهاد، دعوت کردن واجب است؛ زیرا ابتدا به قتال کردن با کفار جایز نیست مگر پس از دعوت.»[۱۰۷]
علامه حلی نیز دعوت را مرحلهای پیش از جهاد میداند و جهاد را یکی از مراحل دعوت بر میشمرد.[۱۰۸]
در مجموع از دیدگاه این اندیشمندان، جهاد همواره دارای ماهیت دفاعی است و بر جنگ محور بودن اسلام دلالت ندارد. استاد مطهری در این زمینه ماهیت دفاعی جهاد را چنین تبیین می کنند:
«اگر توحید را جزء حقوق انسانها دانستیم، ممکن است چنانچه مصلحت انسانی ایجاب کند و اگر مصلحت توحید ایجاب کند، با قوم مشرک بتوانیم بجنگیم نه به خاطر اینکه توحید را به آن ها تحمیل کنیم؛ چون توحید و ایمان، تحمیل شدنی نیست؛ بلکه به خاطر اینکه ریشه فساد را بکنیم با مشرکان میتوانیم بجنگیم.»[۱۰۹]
متفکران اهل سنت نیز ضمن بررسی آیات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجی اسلام مورد توجه قرار داده اند. در این میان، از معاصران میتوان به دیدگاه های محمد رشید رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زید آل محمود و دیگران اشاره کرد.[۱۱۰]
برخی از پژوهشگران، ضمن اذعان بر ماهیت صلح محور بودن روابط خارجی اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعی و رفع ظلم در جوامع بشری عنوان می کنند. اسلام در این تقریر، اصل را بر صلح محوری می گذارد: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فی السِّلْمِ کَافَّهً… ای کسانی که ایمان آوردهاید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید،.» (بقره/۲۰۸)
اما چون صلح استقرار نمییابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمیتواند به ابزارهای استقرار عدالت بیتوجه باشد; بنابرین، نوعی تلازم و رابطه دو سویه میان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نیز در بیشتر موارد با موانع جدی روبه روست که رفع آن جز از طریق جهاد امکان پذیر نیست.[۱۱۱]
بنابرین، فلسفه تشریع جهاد ـ آنگونه که برخی پنداشتهاند ـ نه نابودی انسانهاست و نه سلطهجویی؛ بلکه جهاد در جهت دعوت، جنبه دینی مییابد و به ذاته هدف نیست. اسلام به جنگ برای نشر خود رو نیاورده بلکه جنگ، تحول طبیعی است که دعوت و آماده سازی زمینه ها مستلزم آن می باشد.[۱۱۲]
۴ـ اصل عدالت
اسلام دینی است که جهان انسانیت را واحدی یکنواخت دانسته و بنیاد تبعیض و تفرقه را از بیخ برکنده است. این روش نسبت به همه عمومیت داشته و هیچ گونه فرقی میان سیاه و سفید، زن و مرد، غنی و فقیر نخواهد بود. به همین علت عدالت در آیات قرآنی جایگاه ویژهای دارد، تا جایی که یکی از اهداف پیامبران برپایی قسط میباشد. خداوند متعال در قرآن کریم سوره حدید، آیه ۲۱ میفرماید:
« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط… ما پیامبران خود را با معجزات فرستادیم و همراهشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند…»
این رویه در سیاست خارجی پیامبر بخوبی مشهود است. در معاهدهی مدینه که میان مهاجران و انصار و یهودیان مدینه به عنوان آیین نامهی حکومت شهری مدینه نوشته شد و حکم قانون اساسی شهر را داشت، حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم به عنوان یک اصل اساسی مورد تأکید قرار گرفت. از جمله در این عبارت: «هیچ کس را به گناه هم پیمانش نمیگیرند و همواره باید مظلوم را یاری داد.»
۵ـ اصل ظلم ستیزی و نفی سلطهی کافران
عنوان نفی سلطهی کافران، برگرفته از نص آیه قرآن است: «… وَ لَن یجَْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلی المُْؤْمِنِینَ سَبِیلا. و خداوند هرگز بر [زیانِ] مؤمنان، برای کافران راه [تسلّطی] قرار نداده است.» (نساء/۱۴۱)
مفسران در تفسیر این آیه، اقوال مختلفی ذکر کرده اند. بعضی «سبیل» را به مفهوم دلیل گرفته و آیه را چنین معنا کرده اند: خداوند کافران را با حجتی برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است. عدهای گفتهاند مقصود از نفی سبیل، نفی سلطه کفار بر مؤمنان در قیامت است. در این میان، ابنعربی با ضعیف شمردن هر دو احتمال مذبور، میگوید: «سه احتمال در آیه مبارکه وجود دارد:
۱ـ کافران هرگز توان محو دولت مؤمنان و امحای بیضهی اسلام را ندارند;
۲ـ خداوند زمینهی سلطه کافران بر مؤمنان را فراهم نکرده است؛ این خود مسلمانان هستند که با فاصله گرفتن از تعالیم اسلامی، زمینهی چنین امری را فراهم می کنند;
۳- خداوند سبیل شرعی برای کفار بر مؤمنان قرار نداده است.»[۱۱۳]