با توجه به تعریفات فوق از غزل وتغزل چند تفاوت مهم و اساسی آنها را ذکر می کنیم:
۱- تغزل وحدت موضوع دارد و غالبا درآن یک امر توصیفی یا عشقی به صورت پیوسته بیان می شود. حال آنکه در غزل اکثر ابیات ظاهرا ربطی به هم ندارند. (شمیسا، ۵۴:۱۳۸۶ )
۲- واژه ها، عبارات و آهنگ غزل نسبت به تغزل لطیف تر و گیراتر است.
۳- عشق مطرح در تغزل همیشه مادی و زمینی است و معشوق دارای حقیقت اجتماعی است. اما در غزل عشق معنوی و آسمانی است و معشوق جنبه تقدس دارد.
۴- در تغزل غالباً وصال، شادی و شادکامی مطرح است. در غزل برعکس از هجران و فراق و اندوه سخن می رود.
۵- قهرمان تغزل اغلب، عاشق و قهرمان غزل معشوق است. (رزمجو ،۴۸:۱۳۹۰ )
۶- معشوق تغزل پست و حقیر و زمینی، در حالی که معشوق غزل آسمانی و عالی رتبه است.
۷- تغزل فقط دارای سطح لفظی است، اما غزل دارای سطح معنایی نیز هست.
۸- تغزل برون گرایانه ولی غزل درون گرایانه است.
۹- زبان تغزل به سبک خراسانی ولی زبان غزل به سبک عراقی است.
۱۰- تغزل حماسی و غزل غنایی است.(شمیسا،۵۵:۱۳۸۶)
۱۱-تغزل نوعی رئالیسم سطحی است، ولی غزل ظاهراً ضد رئالیستی، اما در باطن رئالیستی است.
۱۲- تغزل عقل گرا و غزل عشق گرا است. (داد،۱۳۸۵: ۳۵۱)
۳-۱-۴- موضوع و مضمون غزل
مضمون غزل غالباً ذکر زیبایی معشوق و بی وفایی و سنگ دلی او و قصه فراق و محنت کشیدن عاشق است.(شمیسا،۱۳۶۲: ۲) اصطلاح غزل ابتدا مخصوص اشعار غنایی و سروده های آهنگین عاشقانه بوده است که با الحان موسیقی تطبیق می شده و آن را غالباً با ساز و آواز می خوانده اند و به آن «چامه» هم می گفتند. زیرا چامه سرای کسی است که غزلی را مطابق موسیقی به آواز بخواند. (رزمجو،۱۳۷۰: ۲۷) موضوع اصلی غزل بیان احساسات و عواطف در ارتباط با قهرمان اصلی غزل یعنی معشوق است. هر موضوع دیگری در غزل از قبیل مسائل سیاسی و اخلاقی و فلسفی و غیره همه جنبه ثانوی دارند و باید تحت الشعاع جنبه غنایی آن قرار گیرند. معنی اصلی غزل این است که هر مطلبی در غزل باید در بافتی عاشقانه و اندوهگین مطرح شود. هر چند که روح شاعران تلفیقی از جمله حافظ، غزل عاشقانه و عارفانه را به هم می پیوندد و سخن از قهرمانی به میان می آورد که چند ساحته است، گاهی معشوق زمینی، گاهی معبود آسمانی و گاهی ممدوح بر تخت نشسته. (شمیسا، ۱۳۷۰: ۳۲۸ نیز ر.ک رستگار فسایی،۱۳۷۲: ۵۶۴-۵۶۷)
هرچند غزل مناسب ترین قالب برای بیان مضامین غنایی و عاشقانه است، اما ممکن است موضوعات نظیر تعلیم و تربیت، سیاست، حکمت و مدح را نیز در برگیرد. (رزمجو،۴۵:۱۳۹۰)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۱-۵- انواع غزل
به طور کلی، غزلیات فارسی به سه دسته تقسیم می شود:
۱- غزلیات عاشقانه: که متضمن جلوه هایی از عشق ظاهری، اوصاف معشوق، بیان احساسات لطیف و دقیق عاشقانه، شرح ایام هجران و رنج فراق، شوق وصال، توصیف می، ساغر، ساقی، بهار و خزان و… است. نظیر غزلیات رودکی، فرخی سیستانی، عنصری، مسعود سعد، ظهیر فاریابی، انوری و بعضی از غزلیات سعدی، صائب تبریزی بهار و غیره. (رزمجو،۴۵:۱۳۹۰) غزل عاشقانه به وسیله ی انوری، ظهیر، جمال الدین و کمال الدین اصفهانی سروده شد و به وسیله ی سعدی در قرن ۷ به کمال رسید. (شمیسا،۱۳۷۴: ۲۴۲)
۲- غزلیات عارفانه: که بیان کننده افکار عالی عرفانی، نکته های دقیق اخلاقی، اعتقادی، عشق به مقدسات و پاکی هاست. مانند اغلب غزلیات سنائی غزنوی، فریدالدین عطار، جلال الدین مولوی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، فخرالدین عراقی، نور الدین عبد الرحمن جامی، فروغی بسطامی، و دیگر شاعران عارف (رزمجو،۴۵:۱۳۹۰ ) غزل عارفانه به وسیله ی حکیم سنائی بنیان گذاری شد و بعد از آن خاقانی، عطار، عراقی، مولوی در این زمینه هنرنمایی کردند و به وسیله مولوی در قرن هفت به کمال رسید. (رزمجو،۲۸:۱۳۷۰ )
۳- غزلیات تلفیقی: از این رو در قرن هشت به صورت طبیعی جریان تلفیق این دو نوع غزل پیش آمد که حافظ آن را به کمال رساند. اکثر شاعران مهم قرن هشت شاعرانی هستند که به دو شیوه غزل عارفانه و عاشقانه شعر می گویند. که به این شاعران، شاعران گروه تلفیق می گویند. ویژگی تمام شاعران گروه تلفیق این است که به سعدی نظر دارند و الهام بخش حافظ هستند. به چند تن از آن ها اشاره می کنیم. اوحدی مراغه ای، خواجوی کرمانی، عماد فقیه، سلمان ساوجی و حافظ از جمله این شاعران هستند.(شمیسا، ۲۴۲:۱۳۷۴ )
موضوع غزل بجز مضامین غنایی و عاشقانه که محور اصلی آن است، می تواند مسائل دیگری از قبیل تعلیم و تربیت، سیاست، حکمت و مدح را نیز در برگیرد.
در این صورت غیر از سه نوع عاشقانه و عارفانه و تلفیقی فروع دیگری نیز به وجود می آید:
۱- غزل وطنی: موضوع و درون مایه ی آن عشق شاعر به میهن است.
۲- غزل مدحی: در آن شاعر به ستایش ممدوح می پردازد.
۳- غزل سیاسی: در آن شاعر مسائل سیاسی یا انتقادی را که در باره ی اوضاع اجتماعی و سیاسی روزگار اوست، به رشته ی نظم می کشد.
۴- غزل اندرزی- آموزشی: در آن شاعر نکته هایی که جنبه ی نصیحت و آموزش اخلاقی دارد، همراه با مضامین عشقی و غنایی بیان می کند. (رزمجو،۴۷:۱۳۹۰)
۳-۱-۶- سیر و تحول غزل تا قبل از قرن ششم
در باره ی پیدایش غزل در شعر فارسی غیراز نظریه تکامل تغزل و جدایی آن از قصیده، این گمان نیز وجود دارد که یا از غزل عربی اقتباس شده است ویا از نوعی ترانه های موجود قبل از اسلام ریشه گرفته است. اولین غزلیات فارسی را باید در آثار شاعرانی چون شهید بلخی (ف:۳۲۵ ه.ق ) و رودکی سمرقندی (ف:۳۲۹ ه.ق ) سراغ گرفت (همان:۴۴)
غزل به عنوان یک سیاق شعر غنایی درآغاز قرن چهارم هجری شکل گرفت. با این همه دویست سال به درازا انجامید تا رواج ادبی یافت و از چکامه های مسلط ادبی شد. این چکامه زمانی شکل گرفت که فرهنگ ایران آبستن حماسه و قصیده بود. طبیعی است چیرگی شعر غنایی، خاصه غزل، در آن زمان ممکن نبود. (عبادیان، ۱۳۷۳: ۴۲)
پس به طور کلی در می یابیم که قبل از قرن شش قالب رایج قصیده بوده و در آن زمان غزل به معنای معیار وجود نداشته است. یعنی غزل همان تغزل بوده است. زیرا بازار شعر مدحی رونق داشته و شاعران در ازای قصیده های اغراق آمیز، صله های هنگفتی دریافت می کرده اند، از این رو اوضاع محیط ایجاب می کرد که شاعر به دنبال بیان احساسات و غزل پردازی نرود. (شمیسا،۶۵:۱۳۸۶ )
۳-۱-۷- سیر و تحول غزل از قرن۶ تا پایان قرن ۹
در قرن شش سلجوقیان به حکومت می رسند. از این رو اوضاع بر اثر سقوط غزنویان تا حدی تغییر می کند. هرچند در این قرن هم بازار قصیده پر رونق بود و انوری و ظهیر در خراسان، کمال در اصفهان و خاقانی و مجیر در آذربایجان قصیده های غرا می سرودند، اما تا حد زیادی از حدّت آن نسبت به دوره غزنویان کاسته شده بود.
برخی از سلاطین و امرای سلجوقی سواد خواندن و نوشتن نداشتند و درباریان با سواد نیز علا قه ای به شعر نداشتند و شاعران به نسبت دوره ی قبل صله های گزاف و گاه حتی مناسب دریافت نمی کردند و معشوقی سزاوار نیز یافت نمی شد که سبب شود شاعران با روی گردانیدن از قصیده، غزل بسرایند. در این دوره است که کم کم شکایت از شعر و شاعری و حکایت از کینه ی زمانه با اهل فضل و مضامین نظیر آن پا می گیرد . (شمیسا، ۱۳۸۶: ۶۹-۷۰ )
به طور کلی بازار قصیده داغ بود اما از صله های گران به نسبت سابق(دوران سامانی و غزنوی) خبری نبود. عوامل مذکور و عوامل دیگر از قبیل رواج تصوف، اختلاط مردم خراسان و عراق، تغییر پایتخت از خراسان به عراق عجم و در آمیختگی زبان، تأسیس مدارس دینی و رواج عربی و معارف اسلامی باعث شد که شاعران اندکی، نیز به غزل گویی روی آورند. به همین دلیل است که شاعران قصیده سرا مانند خاقانی، انوری و ظهیر، غزل نیز دارند.
غالب شاعران قرن ششم هر کدام به نحوی در تکامل غزل نقش و سهمی دارند، خصوصاً در نیمه دوم قرن ششم این نقش پر رنگ تر است. غزل در این قرن از انوری و سمایی مروزی تشخّص می یابد و به ظهیر فاریابی می رسد.(همان،۷۴و۷۲)
رواج غزل در قرن ششم مقارن اوج تصوف است، از سوی دیگر یکی از بهترین قالب های شعری برای بیان اندیشه های عرفانی غزل است، زیرا مضامین عرفانی در حقیقت تعبیر و تفسیری از اشعار عاشقانه بوده است. پایه های غزل در این قرن استوار می شود تا آنجا که غزل قالب رایج می گردد و اندک اندک تکامل می یابد تا آن که در قرن هفت و هشت به اوج خود می رسد.
غزل قرن شش حد واسط تغزل قدما، هم از نظر فکرو هم از نظر زبان و غزل قرن هفت است.(همان ،۷۵) سنایی، انوری، ظهیر، جمال و کمال اصفهانی و سعدی از نظر لفظ و سنایی و عطار و خاقانی و نظامی و مولوی از نظر معنی غزل را تکامل و ترقی می بخشند تا آن که حافظ به وجود می آید که هم از نظر لفظ و هم از نظر معنی غایت غزل فارسی است.(همان)
در قرن هفتم یعنی در دوره مغول غزل از طرفی به اوج خود می رسد و از طرفی شیوع تمام می یابد. رواج غزل در این قرن مربوط به رواج تصوف و کسادی بازار قصیده است. بر اثر حمله ی بی امان مغولان وحشی تمام نظامات اجتماعی از هم گسیخته شد و ادبیات هم تحت تأثیر این نابسامانی قرار گرفت.( شمیسا،۱۳۶۲: ۷۲) خلاصه در اواخر قرن ۷ و ۸ اوضاع ادبیات ایران نابسامان شده است، با این وجود شاعرانی چون خواجوی کرمانی و حافظ شیرازی و.. با هنرنمایی، غزل تلفیقی را ابداع کردند.
در نیمه ی اول قرن نهم هجری که در تاریخ ادبیات به «عهد شاهرخ» معروف است شعر رواج بسیار داشت، اما این دوره آغاز انحطاط شعر فارسی است. در غزل این دوره سبک خاصی نیست و بیشتر مسئله تقلید و تتبع مطرح است و به همین دلیل در این دوره شاعر صاحب سبکی ظهور نکرد.
غزل عارفاته در این دوره طرفداران بسیار داشته است. این گونه اشعار در این زمان با قاسم انوار تبریزی و شاه نعمت اللّه ولی رواج کلی یافت، به طور کلی در این دوره شعر از نظر مضمون ابداًترقی نکرد و فقط درحد تقلید ماند، اما فی الواقع، مضمون یابی که بعد ها در سبک هندی اساس کار قرارگرفت از همین دوره شروع شد و می توان گفت که شعر این دوره مقدمه ی ظهور سبک هندی یا صفوی است.(شمیسا، ۱۳۸۶: ۱۴۴-۱۴۶)
به طور کلی صورت غزل نیز در قرن نهم تغییری نکرد بلکه مرتب تر و منظم ترهم شد. ابیات غزل به حدود هفت نزدیک شد و تخلص از ملزومات آن گشت. از سوی دیگر، صحت قوافی و اوزان عروضی تکراری از مشخصات غزل این دوره است. شعر از نظر زبان سقوط کرد و کاربرد سنتی زبان فارسی فساد پذیرفت. لغات ترکی و مغولی و گاه عامیانه وارد شعر شد. مقام معشوق از حد معمول بالاتر رفت و در عوض عاشق بسیار حقیر و پست گشت. (شمیسا ،۱۴۹:۱۳۸۹)
۳-۱-۸- سیر غزل از اواخر قرن ۹ تا اواسط قرن ۱۲
تذکره نویسان آثار سخنورانی چون وحشی و محتشم را تحت عنوان مکتب وقوع و واسوخت مطرح کرده اند. (شمیسا،۱۵۷:۱۳۸۶ ) این سبک در ربع اول قرن دهم هجری به وجود آمد، در نیمه ی دوم همان قرن به اوج رسید و تا ربع اول قرن یازدهم ادامه یافت و فاصله ی بین شعر دوره ی تیموری و سبک هندی است. اساس شعر این مکتب آن است که وقایع عاشق ومعشوق و حالات آنان مبتنی بر واقعیت باشد، یعنی به طرز حقیقت نمایی بیان شود. معمولاً لسان شیرازی (ف :۹۴۱) را واضع این مکتب می دانند، ولی به نظر احمد گلچین معانی، شهید قمی بر او تقدم دارد.(همان: ۱۶۱و۱۶۰)
ابیاتی شبیه به سبک هندی را می توان در اشعاری از خاقانی و حافظ چند تن دیگر یافت، اما در حقیقت منشأ آن را باید در غز لیات اواخر قرن نهم و طول قرن دهم در آثار سرایندگانی چون بابا فغانی، وحشی، محتشم، لسانی شیرازی و دو سه نفر دیگر دید که غزل آنان حد واسط سبک عراقی و هندی است. (همان،۱۵۷)
سبک هندی با صایب بسیار زود به اوج خود می رسد و بعداز وی به سرعت رو به ابتذال می رود.
سبک هندی حدود صد سال بعد از ایجاد مکتب وقوع به وجود آمد (همان) سبک هندی فقط محدود به غزل است، اما نه غزل به معنای متعارف، بلکه تک بیت ها و مفرداتی که با رشته ای از قافیه و ردیف به هم پیوسته شده و به شکل غزل در آمده اند. از این رو در حقیقت شکل شعری در این سبک، تک بیت است. (همان، ۱۶۷-۱۶۸)
در غزل هندی تکیه اساسی بر مضمون یابی است و همین امر است که اند ک اندک کار را به افراط می کشاند و مضامین عجیب و غریبی را وارد شعر می کند که فهم آن ها گاه بسیار مشکل و مو قوف بر ممارست زیاد در دقایق این سبک است. به عبارت دیگر ار تباط بین دو مصراع باید تازه باشد. (شمیسا، ۱۷۹:۱۳۸۶)