۱۹/۳±۶۳/۳۹
۷۰۱/۱۵-
۲۸
۰۰۰/۰
جدول ۱۵-۴ نتایج مقایسه بین گروهی در مقیاس TGMD-2 کل
گروه کنترل
M±SD
گروه تجربی
M±SD
T
df
sig
پیشآزمون
۹۶/۲±۵۶/۲۶
۸۸/۳±۹۳/۲۶
۲۹۱/۰
۲۸
۷۷۴/۰
پس آزمون
۱۷/۴±۲۳/۲۹
۱۹/۳±۶۳/۳۹
۷۳۰/۷
۲۸
۰۰۰/۰
نتایج جدول ۱۳-۴ نشان میدهد دو گروه در پیشآزمون مقیاس TGMD-2 کل با هم تفاوت معنیداری ندارند (۷۷۴/۰p=)، این درحالیست که در پسآزمون تفاوت حاصل شده است و گروه تجربی نسبت به گروه کنترل برتری یافته است (۰۰۰/۰p=).
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۵-۱) مقدمه
در این فصل بحث و بررسی و سپس نتیجه گیری منطقی از یافتههای پژوهش ارائه می شود. پس از ارائه خلاصهای از پژوهش، یافته ها مورد مقایسه و بحث قرار میگیرند. نتیجه گیری ارائه میگردد و در خاتمه کاربردهای برخاسته از پژوهش و پیشنهاداتی برای انجام پژوهش های بعدی مطرح میشود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۵) خلاصه پژوهش
هدف از این پژوهش بررسی تأثیر یک دوره تمرینات ثبات مرکزی بر اجرای مهارتهای حرکتی جابجایی و کنترل شی دانش آموزان پسر ۷ تا ۱۰ سال دارای تاخیر در رشد مهارتهای حرکتی بنیادی بود. یافتههای پژوهش نشان داد گروه تمرینات ثبات ناحیه مرکزی در مقایسه با گروه کنترل بطور معناداری در هر دو خردهآزمون مهارت های حرکتی جابجایی و مهارت های کنترل شی بهبود یافت.
۳-۵) بحث و نتیجه گیری
این پژوهش نشان داد هشت هفته تمرینات ثبات مرکزی میتوانند بعنوان ابزاری سودمند برای افزایش تبحر و بهبود مهارت های حرکتی بنیادی تلقی شود. پژوهشی یافت نشد که تاکنون به بررسی تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر اجرای مهارت های حرکتی کودکان پرداخته باشد. با این حال نتایج حاصل از این مطالعه با پژوهش پدرسون و همکارن (۲۰۰۶) همراستا است. آنها در مطالعه خود به بررسی تاثیر ۸ هفته برنامه تمرینات ثبات مرکزی بر تعادل قامتی، سرعت ضربه با پا و قدرت عملکردی در فوتبالیستهای نخبه پرداختند. نتایج آنها نشان داد پس از ۸ هفته این اندازه گیریها بطور معناداری در گروه تجربی نسبت به گروه کنترل بهبود یافته است (۲۷). همچنین نتایج این مطالعه با پژوهش جاستین شینکل و همکاران (۲۰۱۲)، ساترباکن، ون دن تیلار و استفان سیلر (۲۰۱۱، ساتو و همکاران (۲۰۰۹)، پدرسن و همکاران (۲۰۰۶)، و سیلر و همکاران (۲۰۰۶) که همگی بهبود عملکرد حرکتی را پس از تمرینات ثبات مرکزی گزارش کرده بودند نیز همراستا میباشد.
از طرفی، نتایج این مطالعه با کار پژوهشی جیم اشلینگ و همکاران ناهمخوان میباشد. یکی از علل ناهمخوانی میتواند به محدود بودن تعداد آزمودنیهای مورد استفاده در پژوهش این محققین مربوط باشد. احتمالاً حجم کم نمونه (۵ نفر در هر گروه) نتوانسته اثر تمرینات ثبات مرکزی بر اجرا را بخوبی نشان دهد اگرچه آزمودنیهای آنها افراد تمرین نکرده بوده اند، اما بنا بر اعتقاد خود محققین عامل مهم در عدم بهبود معنادار در نمره های عملکردی افراد حجم کم نمونه و تغییرپذیری زیاد در بین آزمودنیها بوده است. از علل دیگری که میتوان به آن اشاره کرد استفاده از معیار های متفاوت برای اندازه گیری عملکرد میباشد. در آن پژوهش از محصول (نتیجه) حرکت برای اندازه گیری عملکرد افراد استفاده شد، حال آنکه در این پژوهش از TGMD-2 که در واقع یک ابزار ارزیابی فرایندمدار است استفاده کردیم. بنابراین تفاوت در ابزار اندازه گیری یکی از عوامل احتمالی است که ممکن است بر نتایج پژوهش ها تاثیر گذاشته باشد.
همچنین این پژوهش با مطالعه تسی و همکاران (۲۰۰۶) ناهمخوان میباشد. آنها به بررسی ۸ هفته برنامه تمرینات ثبات مرکزی بر اجرای دو ۴۰ متر سرعت، پرتاب از بالای شانه مدیسنبال و آزمون حداکثر پاروزنی ۲۰۰۰ متر پرداختند اما بهبودی معناداری را در هیچ یک از این پارامترهای اجرایی مشاهده نکردند (۲۵). عدم مشاهده تفاوت معنادار در مطالعه تسی و همکاران ممکن است ناشی از این امر باشد که تمرینات انجام شده به اندازه کافی کارکردی نبودهاند تا بتوانند اجرا را بطور معنادار بهبود دهند. همچنین به نظر میرسد از آنجا که آزمودنیهای این مطالعه افراد تمرین کرده بوده اند احتمالاً ضعف چندانی در عضلات ناحیهی مرکزی خود نداشتهاند لذا دوره تمرینی نتوانسته تاثیر چندانی بر تقویت ناحیهی مرکزی و در نتیجه اجرای این افراد بگذارد. طول مداخله (۸ هفته) ممکن است برای بهبود یافتن عملکرد این افراد کافی نبوده باشد.
نتایج حاصل از این پژوهش با یافتههای استانتون و همکاران (۲۰۰۵) (۳۷)، اسکیبک و همکاران (۷۱) و کوسی و همکاران (۲۰۰۱) (۷۲) ناهمسو میباشد. عدم تاثیر گذاری تمرینات بر عملکرد حرکتی در این پژوهش ها ممکن است به این علت بوده باشد که تمرینات به اندازهای شدید نبودهاند که بتوانند به بهبود عملکرد ورزشی منجر شوند. همچنین عدم درک نقش عضلات خاص (مانند عضلات لوکال) ممکن است در نتایج به دست آمده در این پژوهش ها دخیل بوده باشد. علت عدم مشاهده تاثیر معنادار در نتیجه تمرینات در برخی از این مطالعات ممکن است ناشی از عدم درک نقش عضلات خاص هنگام اجرای این تمرینات بوده باشد. در اکثر این مطالعات توجه بیشتر بر تقویت عضلات گلوبال که سطحی و بزرگند معطوف شده و بر عضلات لوکال ناحیه مرکزی که عمقیاند توجه چندانی نشده است. در پژوهش حاضر سعی شد تا علاوه بر تقویت عضلات گلوبال، عضلات لوکال ناحیهی مرکزی نیز از طریق تمرین بوسیلهی توپ سوییسی تقویت گردند.. مطالعات آینده میتوانند به بررسی تاثیر تقویت عضلات لوکال در قویسازی ناحیه مرکزی پرداخته و بدین ترتیب در بدست آوردن بینش کلی جهت شناسایایی مطلوبترین برنامهی تمرینی برای بهبود عملکرد افراد مثمر ثمر واقع شوند. یکی دیگر از علل احتمالی که موجب عدم همخوانی پژوهش ها پیشین با پژوهش کنونی می تواند به علت استفاده از نوع تمرینات باشد. در اکثر مطالعات قبلی از تمرینات کم فشار[۵] استفاده شده است. این احتمال وجود دارد فشار تمرینی پایین که توسط این محققین مورد استفاده قرار گرفته نتوانسته به اندزهی کافی توانایی ناحیه مرکزی را برای تاثیرگذاری بر حرکات افزایش دهد، لذا به نظر میرسد تمرینات بایستی از فشار بالا[۶] برخوردار باشند تا بتوانند موجب بهبودی در اجرا شوند (۲).
از نقطهنظر رشد حرکتی، تفاوت در نمرات آزمون حرکتی درشت در این مطالعه بین دو گروه کنترل و تجربی ممکن است با دیدگاه سیستمهای پویا قابل تبیین باشد. نیوول (۱۹۸۴، ۱۹۸۶) پیشنهاد داد رشد مهارتهای حرکتی براساس تعامل بین قیود تکلیف، ارگانیسم و محیط اتفاق میافتد. یعنی مهارت های حرکتی بنیادی درون یک سیستم پویا ظهور مییابند، که شامل تکلیف خاصی است، این تکلیف بوسیله یک یادگیرنده با ویژگیهای بخصوص و در یک محیط ویژه اجرا می شود. در این رویکردِ معروف به سیستمهای پویا، عواملِ (خردهسیستمهای) درون ارگانیسم (فراگیر) از جمله عواملی هستند که بر رشد مهارت حرکتی تاثیر خواهند داشت (۱۰, ۱۱). افزایش برخی از عوامل درون ارگانیسمی مانند افزایش در حداکثر تعادل، حداکثر قدرت، حداکثر توان، و انتقال دادن کارآمدتر نیرو توسط ناحیه مرکزی بدن به اندامهای فوقانی و تحتانی که در نتیجه تمرینات ثبات مرکزی حاصل میشوند، ممکن است عاملی مهم در بهبود عملکرد و اجرای مهارتهای حرکتی بنیادی کودکانی که در این مطالعه تحت مداخله تمرنی ثبات مرکزی قرار گرفته بودند تلقی شود. این فرضیه ها بخوبی بوسیله مطالعات کیبلر و همکاران (۲۰۰۶) و هیبز و همکارن (۲۰۰۸) مورد حمایت قرار میگیرند (۲, ۳). بنا به عقیدهی کیبلر و همکاران (۲۰۰۶)، تقویت عضلات عمقی، ثبات بیشتری را در ناحیهی تنه ایجاد می کند و این عامل اندامهای تحتانی و فوقانی را برای تحرکپذیری بیشتر آماده می کند. مجموعه عضلات شکمی که شامل عضلهی عرضی شکمی، عضلهی مایل داخلی و عضلهی راست شکمی میباشند با انقباض خود به ستون فقرات ثبات داده و تکیه گاه محکمتری را برای حرکات اندامها فراهم می کند. زمانی که عضلهی عرضی شکمی منقیض می شود فشار داخل شکمی و تنش فاسیا سینهای-کمری افزایش پیدا کرده و این انقباضات قبل از حرکت اندام باعث ایجاد تکیهگاه محکمی برای حرکت و فعالسازی عضلانی می شود. عضلهی راست شکمی و عضلات مورب داخلی و خارجی نیز در الگوهای حرکتی خاص بر اساس حرکت اندام فعال شده و باعث کنترل قامت میشوند.در پژوهش های قبلی اظهار شده که برنامه های ثبات مرکزی باعث بهبود الگوی فعال سازی عضلانی عضلات تنه می شود (۵). همچنین به اهمیت فعالسازی مناسب و ثبات تنه در کنترل قامت اشاره شده است. با توجه به یافتههای کیبلر، فعالسازی عضلات ناحیهی مرکزی در الگوهای حرکتی اندام تحتانی باعث بهبود کنترل قامت شده و بدن از فعالسازی عضلات مرکزی برای تولید گشتاور نیروی چرخشی حول بدن و ایجاد حرکت اندامها استفاده می شود (۵).