شیوه سهلگیرانه
والدین شیوه آسانگیر، نقطه مقابل والدین بیتوجه هستند، زیرا آن ها به صورتی افراطی نسبت به کودکان خود، پذیرش و پاسخدهی دارند اما توقعی از کودکان خود ندارند (اشتاین برگ، ۱۹۹۶). این والدین از جمله کسانی هستند که به کودکان خود اجازه میدهند که «با آن ها بدرفتاری کنند». بسیاری از اوقات، نوجوانان این والدین، خواستار والدینی هستند که متوقعتر باشند. والدین آسانگیر، کنترلی بر روی فرزندان خود ندارند. نوجوانان این خانواده ها احتمال بیشتری دارد که در رفتارهای مشکل آفرین درگیر شوند، اما عزت نفس بالاتر و مهارتهای اجتماعی بهتری دارند و درجات پایینتری از افسردگی را نشان میدهند (دارلینگ، ۱۹۹۹).
شیوه ی غفلت گرایانه و بی توجه
از این شیوه زمانی نام برده میشود که والدین نقش فعالی در زندگی کودک نداشته باشند و به نظر میرسد که نسبت به وقایعی که برای کودک رخ میدهد، بیتفاوت هستند. والدینی که این شیوه را دارند، پذیرش کمی نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین انتظارات و توقعات آنان نیز از کودکان خود کم است (اشتاین برگ، ۱۹۹۶). این والدین رفتار کودک خود را کنترل و سرپرستی نمیکنند. کودکان والدین بیتوجه در همه موارد زندگی ضعیف عمل میکنند (دارلینگ، ۱۹۹۹).
۲-۱-۳- برنامه فرزندپروری مثبت
آسیبهایی که کودکان دارای اختلال میبینند به همراه تأثیرش بر خانواده، نیاز به مداخله و درمان مؤثر را افزایش میدهند. از میان رویکردهای درمانی مختلف، به نحوی که آناستاپولوس[۲۲۴] و همکاران (۱۹۹۱) اظهار میکنند، مهمترین روش درمانی برای کودکان در کنار دارودرمانی، آموزش مدیریت والدین[۲۲۵] (PMT) است (علیزاده، ۱۳۸۳). آموزش والدین از دو جهت بر سایر روشها برتری دارد؛ اول آنکه برنامه اصلاح رفتار کودک در محیط طبیعی منزل و توسط والدین که بیشترین تماس را با او دارند، اجرا میگردد و دوم آنکه PMT جنبههای مختلفی از عملکرد والدینی و خانوادگی را تحت تأثیر قرار میدهد (ساندرز، ۲۰۰۳؛ ساندرز، ۲۰۰۲؛ دین و همکاران،۲۰۰۳؛ کریسانته[۲۲۶]، ۲۰۰۳؛ کرونیس[۲۲۷] و همکاران،۲۰۰۴؛ ساندرز، ۲۰۰۷). اساس PMT بر این دیدگاه استوار است که اختلالات رفتاری کودکان در نتیجه تعاملهای غلط بین کودک و والدین به وجود آمده و تداوم مییابد (فتحی، ۱۳۷۴). بر این اساس PMT به والدین آموزش میدهد تا تعاملات مثبت خود را با کودکانشان افزایش و همزمان تعاملات استبدادی و متناقض را کاهش دهند (دین و همکاران، ۲۰۰۳).
یکی از انواع برنامه های PMT، “برنامه فرزندپروری مثبت” است که برنامهای پنچ سطحی با جهتگیری پیشگیرانه و راهبرد حمایتی خانواده است (ساندرز، ۲۰۰۳). برنامه گروهی فرزندپروری مثبت یکی از پنج سطح مداخله خانوادگی است که برای کودکانی است که هم اکنون دچار و یا در معرض خطر پیدایش اختلالات رفتاری و عاطفی هستند. این برنامه ۸ جلسهای در گروههای ۱۰ نفره از والدین است که یک فرایند آموزشی فعال مهارتها را برای کمک به والدین در به دست آوردن دانش و مهارت دارد (دانشگاه کویینزلند[۲۲۸]، ۲۰۰۳؛ به نقل از جعفری و همکاران، ۱۳۸۹). برنامه از ۴ جلسه گروهی ۲ ساعته و ۳ یا ۴ جلسه تلفنی پیگیری ۱۵ تا ۳۰ دقیقهای تشکیل می شود. جلسه آخر میتواند جلسی فردی یا گروهی باشد (ترنر و همکاران، ۲۰۰۲). اصولاً محتوای این برنامه بر گرفته از مدل یادگیری اجتماعی، رفتار درمانی خانواده و کودک، پژوهشهای فرزندپروری، مدل پردازش اطلاعات اجتماعی، مطالعات بهبود ارتباط والدین، رویکرد بهبود ارتباط والدین، رویکرد سلامت جمعی و عمومی در زمینه مداخلات خانواده میباشد.
۲-۱-۴- روابط مادر- کودک
کودک در هنگام تولد، احساس و ادراک معنیدار از خود ندارند، اما بهتدریج و با شکلگیری ساختارهای شناختی، در تعامل با محیط و واکنشهای والدین و اطرافیان، نوعی خود – آگاهی اولیه را در مورد خود رشد میدهند (بوفارد و ناتالی[۲۲۹]، ۲۰۰۰). تعامل کودک با والدین یا جانشین آن ها، بهتدریج باعث نوعی ادراک در کودک شده و بدین طریق او میفهمد که والدین به طرز معینی با او رفتار میکنند. کودک متوجه میشود برخی از خصوصیات و رفتارهایش مورد توجه ویژه والدین قرار گرفته و تشویق میشود، درحالی که برخی از اعمال و رفتارهایش، ممکن است مورد سرزنش و طرد از جانب آن ها باشد (هیون و گلدستین[۲۳۰]، ۲۰۰۱).
روابط والد – فرزند و سایر اعضای خانواده را میتوان به عنوان نظام یا شبکهای از بخشهای متفاوتی دانست که در کنش متقابل با یکدیگرند. این کنش متقابل و نوع روابط عاطفی والد – فرزند، باعث ایجاد انتظارات و واکنشهای خاصی در مورد “خود” میشود. البته رفتارهای مبتنی بر اندیشه و ادراک کودک، ممکن است مورد تشویق والدین قرار گیرند، و در نتیجه بر دامنه بروز و گسترش رفتار و تصورات افزوده شود و یا ممکن است از سوی والدین سرکوب شده و توجهی به آن ها نشود (بیگام[۲۳۱]، ۱۹۹۴؛ به نقل از برک[۲۳۲]، ۲۰۰۱). از این رو، نوع پالایشهای فکری کودک به طور مستقیم و یا غیرمستقیم که از سوی والدین صورت میگیرد و بازخوردهای حاصله در روند نظام شکلگیری شخصیت فرزند و نگرشهای او نقش مهمی ایفا میکند و زیر بنای سبک ادراکی او را از “خود” پایهریزی میکند (هیون و گلدستین، ۲۰۰۲؛ به نقل از جاودان، ۱۳۸۳).
شاو و همکاران (۱۹۹۸) نشان دادند که طرد از سوی مادر عامل پیشبینی کننده مهم برونریزی رفتار در ۱۸ ماه بعد است. اخیراًً ارتباطی مهم بین طرد والدین و پرخاشگری کودک در یک نمونه ۱۲-۹ ساله پیدا کردهاند (رولوف[۲۳۳] و همکاران، ۲۰۰۶). شواهد اخیر نشان میدهد که ادراک کودک از رفتار والدین مثل تعارض بین والدین و تعارض والد- کودک از طریق اثرات سوء بر رشد به عنوان مکانیسم مهمی در نظر گرفته میشود (هارولد[۲۳۴] و همکاران، ۲۰۰۴).
۲-۱-۴-۱- دیدگاههای نظری مربوط به روابط مادر – کودک
خصوصیات خلقی کودک و نگرشها، رفتار و شخصیت والدین الگوی ویژهای از تبادل اجتماعی بین کودک و هر یک از والدین ایجاد میکند. تقریباً هر نظریه پردازی فرض بر این دارد که این الگوی تبادلی به طرق مهمی در رشد روانی کودک تأثیر میگذارد. در قرن حاضر روانشناسان عملاً معتقدند روابط کودکان با افرادی که مراقبت آنان را به عهده دارند پایه های مهمی برای رشد عاطفی و شناختی آنان محسوب میشود (باولبی، ۱۹۶۹؛ فروید، ۱۹۶۴؛ واتسون، ۱۹۲۸؛ به نقل از ماسن و همکاران، ۱۳۸۰).