در روایات نیز این کلمه بسیار استفاده شده، به معنای حماقت و مقابل عقل قرار گرفته است یکی از آن موارد روایت هشام است که امام علیهالسلام بود و نبود سه خصال ( پاسخ دادن به موقع به سؤال دیگران، سخن گفتن هنگام عجز دیگران و مشورت خالصانه) را ملاک عقل یا حماقت قرار داده است.[۴۰]
جنون : این واژه عز ریشه جن به معنای ستر و پوشش است و هنگامی که ستر و پوشش های مادی عقل فطری انسان را در پوشش قرار داده مانع درک و فهم شوده جنون اطلاق می شود. راغب در مفردات می گوید؛ جنون چیزی است که بین نفس و عقل حایل می شود.[۴۱]
یکی از تهمت های که مردم به انبیاء با کمال بی شرمی نسبت می دادند، صفت مجنون بودند در حالیکه از آیات و روایات انبیاء عاقل ترین مردم معرفی شده اند. از این جهت می شود گفت که جنون هم از واژگانی است که در مقابل عقل قرار دارد.
علامه طباطبایی (ره) می فرماید:
مدرکات آدمى را و آن قوه اى را که در خود سراغ دارد و به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص مى دهد، عقل نامیده اند، و در مقابل این عقل ، جنون و سفاهت و حماقت و جهل قرار دارد که مجموع آنها کمبود نیروى عقل است ، و این کمبود به اعتبارى جنون ، و به اعتبارى دیگر سفاهت ، و به اعتبار سوم حماقت ، و به اعتبار چهارم جهل نامیده مى شود.[۴۲]
۲-۱-۴- عقل نظری و عقل عملی
دو واژه دیگری که در این فصل باید بیان شود، عقل نظری و عقل عملی است. چون در فصل دوم بطور تفصیل تعریف این دو اصطلاح بررسی خواهد شد لذا اینجا به ذکر تعریف مشهور این دو نزد فلاسفه اکتفا می شود.
۲-۱-۵- تعریف عقل نظری:
عقل نظری آن است که انسان با آن، بودها و نبودها و هستها و نیستهایی را که مربوط به طبیعیات و ریاضیات و منطقیات و الهیات است و به طور کلی حکمت نظری است، ادراک میکند.[۴۳]
۲-۱-۶- تعریف عقل عملی
قوهای که انسان با آن بایدها و نبایدهای اخلاقی و فقهی و حقوقی، یعنی آنچه را که مربوط به حکمت عملی است، ادراک میکند.[۴۴]
۲-۱-۷- خلقت عقل در روایات
در اصول کافی در باب عقل و جهل اولین حدیث درباره خلقت عقل آمده است که امام باقر علیه السّلام می فرماید:
چون خدا عقل را آفرید، او را قوت گویایی عطا کرد و برای آزمایش به او فرمود پیش بیا، عقل پیش آمد و دوباره دستور داد عقب برگردد، او عقب برگشت. اینجا خدای متعال فرمود به عزت و جلالم قسم خلقی محبوب تر از تو را نیافریدم. کسانی را با تو مزین خواهم کرد که نزد من محبوب ترین خلق باشد. وبه میزان تو امر و نهی خواهم کرد و به اندازه تو ثواب و عقاب خواه کرد.[۴۵]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در روایت دیگری اولین مخلوق را عقل معرفی کرده می فرماید: (أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْعَقْلُ)
اولین چیزی که خدای متعال از بین مخلوقات خلق کرد عقل است.
امام صادق علیه السّلام می فرماید:
بدرستى که خداوند جلّ ثنآوه عقل را خلق کرد؛ و آن اوّلین مخلوقى است که خداوند از یمین عرش خود، از طائفه روحانیّون از نور خودش خلقت نموده است.[۴۶]
۲-۱-۸- فرق بین عقل و وهم و حس و خیال
مطلب دیگری که در این فصل باید بررسی بشود این است که بین قواهای ادراکی انسان(قوه عاقله و قوه واهمه و حس و خیال) باهم چه تفاوت هایی دارد.
فرق بین عقل و وهم
وهم از خطورات قلب است[۴۷]. لذا وقتی در قلب انسان چیزی خطور کند در زبان عرب “وهمت” گفته می شود.فخر رازی در تفسیر سوره ناس می گوید: مراد از خناس قوه وهمیه است و علت اسم گذاری وهم به خناس را توضیح داده می گوید؛ چون عقل و وهم هر دو انسان را برای تسلیم بعضی مقدمات آماده می کند وقتی انسان به نتیجه می رسد عقل بر قبول نتیجه مساعدت می کند ولی وهم مانع از تسلیم آن می شود لذا است که به آن خناس گفته می شود.[۴۸]
استادی جوادی آملی نیز می فرماید که قوه واهمه و عاقله همیشه در حالت درگیری اند و هرگاه عقل می خواهد استلال کند اگر قوه وهم دخالت بیجا داشته باشد، مغالطه رخ می دهد.[۴۹]
گاهی وهم در برابر علم و ظن و شک قرار می گیرد که انسان نسبت وقوع یا عدم چیزی کمتر از پنجاه درصد احتمال دهد، به چنین احتمالی وهم گفته می شود.[۵۰]
به نظر استاد جوادی آملی قوه واهمه محل ظهور شیطنت و مکر و حیله است ولی همین قوه در انسان خالص در خدمت عقل قدسیه قرار می گیرد.[۵۱]
از حیث ادراک، قوه واهمه فقط تابع محسوسات است و نمی تواند مجردات را درک کند.[۵۲]
از این مطالب به این نکته می رسیم که اگر انسان بخواهد، در تعقل و تفکر به نتیجه درست برسد، قوه واهمه او همیشه باید تابع قوه عاقله باشد والا وهم انسان را به گمراهی می کشاند.
فرق بین عقل وخیال
در اصطلاح خیال به صورت شی محسوس گفته می شود که بعد از غایب شدن آن در ذهن باقی می ماند.[۵۳]</su p> فلاسفه برای نفس قوهای قایل است که صور محسوسه را بعد از غایب شدن شی حفظ می کند وبه آن قوه خیال می گویند.[۵۴]
قوه خیال نیز مانند قوه واهمه در محسوسات کارآیی دارد با این فرق که کار قوه خیال بیشتر در مبصرات است.[۵۵] از نظر اکثر فلاسفه قوۀ مخیله نیز مانند قوۀ عاقله مجرد است.[۵۶]
از این جملات بدست می آید که اگرچه قوۀ خیال خودش یکی از قوای نفسانی انسان بوده، مانند قوه عقل مجرد است ولی ادراکات آن در محسوسات منحصر است.
فرق بین عقل و حس
حس در لغت جمع حاسه است و بر حواس پنجگانه(شنوایی، بینایی، چشایی، بویایی و لمس) اطلاق می شود.[۵۷]
در اصطلاح نیز ادراکی که توسط یکی از حواس پنجگانه حاصل می شود، حس گفته می شود.[۵۸]
بعضی آن را به قوه نفس اطلاق کرده، گفته اند که حس قوه نفسیهای است که بوسیله آن، تمام صوری که در حواس خمسه منطبع می شود، را قبول می کند.[۵۹]
از این جا روشن می شود که سروکار حس یا قوه حاسه منحصر در محسوسات است. آن هم بواسطه حواس پنجگانه. و طبعا کارآیی حس فقط در جزئیات است در حالیکه کار عقل فراتر از محسوسات بوده و با کلیات سروکار دارد.
استاد جوادی آملی دربارۀ رابطه قوه حس و خیال وغضب و شهوت با عقل می فرماید:
انسان هر چه به سوی کمال حرکت کند قوه وهم و خیال و غصب و شهوت تابع عقل او خواهد شد و خدای ناخواسته اگر به سوی انحراف برود، قوه عاقله او مغلوب وهم و خیال و غضب و شهوت خواهد شد.[۶۰]
پس معلوم می شود که اساسا بین عقل و سایر قوای نفسانی تضادی وجود ندارد، بلکه اراده انسان تعیین کننده است کدام یکی از این قوا فرمانده باشد و کدام فرمانبر و پیرو باشد. اگر انسان تابع خدای رحمان شد، و طبق توصیه او(ان لا تعبدو الشیطن انه لکم عدو مبین) از دشمن قسم خورده خود (شیطان) پیروی نکند،سایر قوای نفسانی تابع عقل خواهند بود ولی اگر مکروحیله شیطان کسی را گمراه بکند، عقل چنین انسانی، تابع وهم و خیال و غضب و شهوت خواهد بود.
۲-۱-۹- جمع بندی
از مطالبی که در این فصل بررسی شد، به این نتایج می رسیم:
۱- در لغت برای عقل معنای متفاوتی ارائه شده است ولی برگشت همه آن ها به یک اصل است و آن جلوگیری و بازدارندگی است و به همین معنا در روایات اشاره شده است.
-
- عقل در اصطلاح به قوۀ ادراکی اطلاق می شود که گاهی هست و نیست و گاهی باید و نباید ها را درک می کند.
-
- نکته دیگر این که برای واژۀ عقل مترادفاتی و واژه های متقابل در کتب لغت ذکر شده است که واژه های لب، قلب، فهم، حجر و نهی از مترادفات معروف عقل است و واژه های جهل، سفاهت، حماقت و جنون از متقابل عقل به حساب می آید.
- معنای عقل نظری و عقل عملی هم بطور اختصار بیان شد که مشهور فلاسفه عقل نظری را مدرک هست و نیست ها می دانند و عقل عملی را مدرک باید و نبایدها معرفی می کنند.