نوابینژاد (۱۳۸۰) اعتقاد دارد انسان دارای مجموعهای از نیازها و غرایز است که عدم ارضاء و یا عدم توجه در ارضای هر کدام از این غرایز منجر به تزلزل در شخصیت میشود. یکی از نیرومندترین غرایز انسان غریزه جنسی است که بر اثر ازدواج تأمین این نیاز در فرایند طبیعی و سالم قرار میگیرد و زن و مرد را از انحراف به گناه مصون میدارد. بنابرین وسیله طبیعی و شروع ارضای این غریزه، ازدواج و تشکیل خانواده است. شاید به همین علت است که رسول خدا (ص) میفرماید هر کس ازدواج کرد نصف دینش را حفظ کردهاست.
عامل زیستی ازدواج: یعنی طبیعت از «نزدیکی جنسی» زن و مرد، پیش از هر چیزی خواستار «تولید مثل» به خاطر «بقای نسل» است نه لذتجویی صرف جنسی (حیدری، ۱۳۸۷).
نوابینژاد (۱۳۸۰) بیان میکند که یکی از موضوعات مهمی که در ازدواج دختر و پسر مطرح است و ماحصل بزرگ ازدواج شمرده میشود، مسأله تولید مثل و بقای نسل است که از اهداف اساسی ازدواج محسوب میشود. به عبارت دیگر، تولد انسانهایی که نیازمند تربیت و پرورش صحیح هستند. وجود فرزندان باعث گرمی، پویایی و صفای کانون خانوادگی و انگیزهای برای دوام زندگی و احتمالاً تضعیف در درگیریهای زن و شوهر است. رسول خدا (ص) در همین زمینه میفرماید : «تزویج کنید تا صاحب فرزند شوید و بر شمار شما افزوده شود، زیرا من در قیامت به امتهای دیگر به وسیله کثرت شما مباهات میکنم».
عامل روانی ازدواج: یعنی جلب رضایت و تمایل طرفین یا خانواده طرفین، که رکن اساسی هر روابط زناشویی به شمار میرود. در اجتماعات قدیمی و کشاورزی و غیرصنعتی، که فرد بیشتر تحت قیمومیت خانواده به سر میبرد به رضایت و تمایل طرفین کمتر توجه میشد و هنوز هم کمتر به این تمایلات و رضایت دختر و پسر توجه میشود بلکه رضایت و تمایل خانواده های زن و شوهر و هر دو خانواده و نظایر آن ها را مورد توجه قرار میدهند. پس از ازدواج، دوام و سلامت خانواده به عوامل زیادی بستگی دارد و یکی از مهمترین عوامل رضایت زن و شوهر از زندگی زناشویی میباشد (حیدری، ۱۳۸۷).
پیشبینیکننده های ازدواج موفق
ویژگیهای فـردی: شـامل صـفات شـخصیتی، سـلامت عـاطفی، ارزشها، نـگرشها و بـاورهاست. مـثالهایی از این ویژگیها عبارتند از: انعطاف پذیری، عزت نفس، مهارتهای بین فردی، باورهای مربوط به ازدواج (عوامل مثبت)، غمگینی، تکانشی بودن و . . (فقیرپور، ۱۳۸۴).
ویژگیهای فردی که تحت تأثیر ساختار ژنتیکی و تاریخچه زندگی و تجارب فرد میباشند، نقش تعیینکنندهای در رفتارهای شخص دارند و نوع تعاملات او را در رابطه با دیگران از جمله با همسر تعیین میکنند. به عنوان نمونه انعطافپذیری عنصراساسی زندگی زناشویی است و لازمهی رسیدن به تفاهم و درک متقابل، پذیرش واقعیتها، نیازهای یکدیگر و برخورداری از میزانی انعطافپذیری میباشد. همچنین برخورداری از عزت نفس به فرد کمک میکند تا ارتباطات مثبتتری شکل داده و متقابلاً بتواند با احترام به نیازهای همسر توجه کند به جای اینکه دست به اقدامات تدافعی و تهاجمی بزند (میرمحمد صادقی، ۱۳۸۸).
در مقابل وجود ویژگیهای منفی همچون غمگینی و یا تکانشی بودن، تعاملات زوجها را یا به حداقل میرساند و یا منجر به شکلگیری ارتباطات منفی میشود، به گونهای که تبادلات رفتاری به جای اینکه پاداش بخش باشد، تنبیه کننده و رابطه ها تدریجاً ضعیف میشوند (فقیرپور، ۱۳۸۴) .
تغییر ویژگیهای فردی دشوار است و به همین منظور دو نفر که قصد ازدواج با هم را دارند، لازم است از ویژگیهای فردی خود و نیز دیگری آگاهی نسبی داشته باشند. در انتخاب همسر در نظر گرفتن این ویژگیها مهم است (میرمحمد صادقی، ۱۳۸۸).
ویژگیهای زوجی: در حالی که ویژگیهای فردی به خود فرد معطوف میشود، ویژگیهای زوجی به دو نفر که میخواهند با هم ازدواج کنند، معطوف است. این ویژگیها مواردی همچون، مهارتهای ارتباطی و حل تعارض دو نفر، میزان آشنایی، شباهت ارزشها، اهداف و… را در بر میگیرند. در این مورد دو نفر را به عنوان یک نظام یکپارچه مورد توجه قرار میدهند مثلا ً وقتی شخص «الف» با شخص «ب» شروع به صحبت میکند، ممکن است تعاملات منفی به وجود آید اما زمانی که همان شخص با شخص «ج» وارد ارتباط میشود، امکان دارد مشکلی وجود نداشته باشد. بنابرین نوع تعامل دو نفر، صرف نظر از ویژگیهای فردی، میتواند مهم باشد. همچنین شباهت ارزشها و اهداف، نقش اساسی دارند (جعفری، فاتحی زاده و هاشمی، ۱۳۸۶).
هر چقدر افراد از نظر ارزشها، اهداف، باورها و طرز تفکر به یکدیگر شباهت بیشتری داشته باشند امکان درک و تفاهم متقابل بیشتری فراهم میشود (فقیرپور، ۱۳۸۴).
بافت رابطهای: بافت رابطهای مواردی همچون زمینهی خانوادگی، کیفیت ازدواج و زندگی مشترک پدر و مادر، کیفیت روابط خانوادگی، سن ازدواج، میزان تأیید ازدواج از طرف دوستان و والدین او را در بر میگیرد. یکی از مقولههای اساسی در ازدواج، توجه به زمینه خانوادگی افراد و به طور کلی نقش خانواده است. به هیچ عنوان نمیتوان خانواده یک دختر و پسر را که قصد ازدواج دارند نادیده گرفت زیرا، خانواده علاوه بر اثرگذاریهای آشکار تأثیراتی بر شخص به جای میگذارد که ممکن است تدریجا نمایان شوند و یا به طور غیر مستقیم خود را نشان دهند. شیوه تعامل پدر و مادر، نحوه اعمال نقشهای همسری، طرز تلقی درباره ازدواج، غالب فکری موجود درباره ازدواج، انتظارات، درجه استقلال دختر یا پسر و میزان اهمیتی که برای فرد قایل میشوند و همه، بخش اساسی زندگی زناشویی است (فقیرپور، ۱۳۸۴).
نظریه های مربوط به همسر گزینی
نظریه فرایند رشدی
بر طبق این نظریه، گزینش همسر عبارت است از فرایند پالایش و حذف افراد ناهمساز و فاقد شرایط تا زمانی که یک نفر انتخاب شود. این نظریه عوامل مختلف مؤثر در فرایند گزینش را شرح میدهد (رایس[۲۴]، ۲۰۰۲؛ ترجمه فروغان، ۱۳۸۸).
نزدیکی
یکی از عوامل مؤثر در انتخاب همسرنزدیکی است. به عبارت دیگر، همجواری جغرافیایی یکی از عوامل عمده تأثیرگذار بر گزینش همسر است. بدیهی است که احتمال ازدواج ما با کسی که ساکن منطقه همجوار است و امکان دارد با او برخورد کنیم، بیشتر است. دسترسیپذیری نیز یکی از عوامل عمده دیگر به شمار میآید (رایس، ۲۰۰۲؛ ترجمه فروغان، ۱۳۸۸).
کشش
افراد به سوی کسانی کشیده میشوند که آن ها را جذاب مییابند. این عامل هم شامل کشش فیزیکی است و هم کششی که در اثر برخی از ویژگیها یا صفات فردی خاص ایجاد میشود (رایس، ۲۰۰۲؛ ترجمه فروغان، ۱۳۸۸).
همسازی
همسازی یعنی توانایی زندگی هماهنگ با یکدیگر. همسازی را میتوان بر اساس نظامهای عادتی، مفهوم و ایفای نقش، نیازها، نگرشها و ارزشها، و مزاج ارزیابی کرد. در فرایند گزینش همسر، فرد میکوشد زوجی را انتخاب کند که با او در شیوه های مختلف زندگی همسازی دارد (رایس، ۲۰۰۲؛ ترجمه فروغان، ۱۳۸۸).
نظریه بوون