۲-۲-۴- هوش هیجانی
مایر، کاریسو و سالوی (۲۰۰۰) فرض میکنند که کنترل و تنظیم هیجانات خود و همچنین هیجانات دیگر نیاز به داشتن هوش هیجانی[۱۰۹] بالایی دارد. آن ها استدلال میکنند که هوش هیجانی به عنوان یک سیستم متشکل است از تواناییهای ذهنی مهارت ها و ظرفیت هایی که افراد برای بهره مندی از هیجانات و پردازش اطلاعات هیجانی مورد استفاده قرار میدهند.
۲-۲-۵- سطح هوشیاری
این نظریه عنوان میکند که تنظیم هیجان به عنوان یک مهارت خودکار یا ناهشیار در سطح بالا اتفاق می افتد (بارات و گراس، ۲۰۰۱؛ ماین و بونانو، ۲۰۰۱). بر اساس این نظریه اصولا راهبردهای تنظیم هیجان به صورت خودکار میباشند، با این حال می توان با تمرین و یادگیری این راهبرد ها برای تنظیم هیجانی رفتار انطباقی موجودات از آن استفاده کرد (بارات و گراس، ۲۰۰۱).
۲-۲-۶-چرا تنظیم هیجان مهم است؟
همه ما انواع گوناگونی از هیجانها را تجربه میکنیم و میکوشیم با توسل به روشهایی کارآمد یا ناکارآمد، با این هیجانها مقابله کنیم. مشکل اصلی، تجربه کردن اضطراب نیست، بلکه توانایی ما در شناسایی اضطراب، پذیرفتن آن، استفاده از آن در صورت امکان و ادامه دادن به عملکرد خود به رغم وجود اضطراب است. بدون وجود هیجانهای مختلف، زندگی ما نیز فاقد معنی، حس، غنا، شادی و ارتباط با دیگران خواهد بود. هیجانها، مطالبی را درباره نیازها، ناکامیها، و حقوق ما در اختیار ما قرار می دهند و انگیزه لازم را برای ایجاد تغییر و گریز از موقعیتهای دشوار به ما اعطا کرده و سبب میشوند که دریابیم در چه مواقعی احساس رضایتمندی میکنیم. با این حال، افراد پرشماری وجود دارند که معتقدند هیجانهایشان آنان را مستأصل کردهاست، از احساسات خود واهمه دارند و توان مقابله ندارند، زیرا بر این باورند که غم یا اضطرابشان مانع از انجام رفتارهایی کارآمد می شود (لی هی[۱۱۰]، ۲۰۱۰).
۲-۲-۷- تنظیم هیجان چیست؟
تنظیم هیجان میتواند شامل هر نوع راهبرد مقابله ای (دردسرساز یا انطباقی) باشد که فرد در هنگام رویارویی با شدتی ناخواسته از هیجان، از آن استفاده میکند (گراس، ۲۰۰۸).
افرادی که با تجربه پراسترس مقابله میکنند، افزایش شدت هیجان را تجربه خواهند کرد که خود میتواند علت دیگری برای ایجاد استرس بوده و میزان هیجان را بیش از پیش افزایش دهد. با افزایش شدت این هیجان ها ممکن است به سوء مصرف الکل و یا مواد مخدر روی آورند، پرخوری کنند، بی خواب شوند، به رفتارهای جنسی مبادرت ورزند یا خود را به باد انتقاد بگیرند. هنگامی که هیجان های اضطراب، غم یا خشم پدید آیند، آنگاه روش های دردسرساز مقابله با شدت آن هیجان هستند که میتوانند تعیین کنند آیا تجربه زندگی پراسترس، تشدید شده و به روش های دردسرساز دیگری از مقابله منجر میشوند یا خیر. برهم خوردن تنظیم هیجانی، ممکن است سبب شود که افراد لب به شکایت بگشایند، لب و لوچه شان از ناراحتی آویزان شود، و به دیگران حمله کرده و یا از آنان دوری گزیند. افراد ممکن است درباره هیجان های خود به نشخوار فکری بپردازند، و بکوشند به اصل واقعیت پی ببرند و همین امر سبب می شود که بیش از پیش دچار افسردگی، انزوا و عدم تحرک شوند )گراس، ۲۰۰۸).
برهم خوردن تنظیم هیجان (بد تنظیمی هیجان)[۱۱۱] را بدین صورت تعریف میکنیم: دشوار بودن یا ناممکن بودن مقابله با تجربه هیجان و یا پردازش آن. بد تنظیمی هیجان میتواند به صورت تشدید بیش از حد هیجان و یا غیرفعال شدن بیش از حد هیجان تظاهر کند. تشدید بیش از حد هیجان شامل هر گونه افزایش در شدت هیجان است که فرد مربوطه آن را ناخواسته، مزاحم، مستأصل کننده، یا دردسرساز می انگارد. مواردی از افزایش هیجان که سبب بروز هول، دهشت، آسیب، وحشت یا نوعی حس فوریت میشوند مبنی براینکه فرد مستأصل شده و در تحمل هیجان با مشکلاتی روبرو است، در چنین معیارهایی می گنجند (لازاروس و فولکمن[۱۱۲] ۱۹۸۴).
۲-۲-۸- تنظیم هیجان و انواع اختلالات
در سالیان اخیر، توجه روزافزون نسبت به نقش پردازش و تنظیم هیجانی در انواع گوناگونی از اختلالات معطوف شده است. پردازش هیجانی از طریق فعال سازی «طرح واره ترس» در حین مواجهه، در درمان هراس های اختصاصی و هر یک از اختلالات اضطرابی نقش دارد (بارلو، آلن و کوئیت[۱۱۳]، ۲۰۰۴؛ فوآ و کوزاک[۱۱۴]، ۱۹۸۶).
تنظیم هیجان در درمان اختلال اضطرابی فراگیر (GAD) نیز نقش دارد. امروزه اختلال اضطرابی فراگیر عمدتاً اختلالی در نظر گرفته می شود که با نگرانی بیش از حد و افزایش برانگیختگی شناختی مشخص می شود (انجمن روان پزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). اگرچه نگرانی بیش از حد، دارای مؤلفه های پرشماری است (مانند عدم تحمل تردید، راهبردهای کاهش یافته مبتنی بر مشکل، و عوامل فراشناختی)، ولی پژوهشگران دریافته اند که اجتناب هیجانی، نوعی مؤلفه کلیدی در فعال سازی نگرانی و تداوم آن به شمار می رود (بورکووک، آلکائین، و بهار[۱۱۵]، ۲۰۰۴). به همین ترتیب، پژوهشگران نشان دادهاند که نشخوار فکری (افکار منفی تکراری درباره گذشته یا حال) نوعی شیوه شناختی پر مخاطره برای ابتلا به افسردگی بوده (نولن – هوکسما[۱۱۶]، ۲۰۰۰)، و در ضمن به عنوان نوعی راهبرد برای اجتناب هیجانی یا تجربی نیز مفهوم سازی شده است (کریب، مولدز، و کارتر[۱۱۷]، ۲۰۰۶).
هیز[۱۱۸] و همکارانش این نکته را مطرح کردهاند که اجتناب تجربی، فرآیندی است که زیربنای حالات گوناگونی از روان نژندی به شمار می رود (هیز، ویلسون، گیفورد، فولت، و استروسال[۱۱۹]، ۱۹۹۶).
به علاوه، افرادی که از نظر ویژگی های اختلال شخصیت مرزی در رده بالایی قرار داشتند، گزارش کردهاند که سرکوب هیجان موجب شده است روز بهتری داشته باشند (چپمن[۱۲۰] و همکاران، ۲۰۰۹).
اگرچه اختلال سوء مصرف مواد میتواند در نتیجه عوامل متعددی ایجاد شود (مانند خودانگاره، کمال گرایی، مشکلات بین فردی، و اختلالات عاطفه)، ولی شواهد قابل ملاحظه ای وجود دارند که نشان میدهند تنظیم هیجان نقشی چشم گیر را در این میان برعهده دارد (فیربرن[۱۲۱] و همکاران، ۲۰۰۹؛ فیربرن، کوپر، و شافران[۱۲۲]، ۲۰۰۳).
سرکوب هیجان میتواند سبب کاهش کارایی فرد در برقراری ارتباط شود. در یک مطالعه، شرکت کنندگانی که آموزش دیده بودند تا در هنگام بحث درباره موضوعی دشوار، هیجان های خود را سرکوب کنند، دچار افزایش فشار خون و کاهش کارایی برقراری ارتباط شده بودند. به علاوه، شرکت کنندگانی که موظف بودند به سخنان افرادی گوش فرا دهند که می کوشیدند هیجان ها را سرکوب کنند نیز دچار افزایش فشار خون شده بودند (ایی. ای. باتلر[۱۲۳] و همکاران، ۲۰۰۳).
تنظیم هیجان، بخشی از خشم نیز به شمار می رود، به نحوی که در افراد خشمگین اغلب افزایش شدیدی در حس فعال شدگی (تعداد نبض، تنش جسمانی) به همرا گستره کاملی از ارزیابی های غیرانطباقی، تکنیک های برقراری ارتباط و اقدامات فیزیکی دیده می شود (دی گیوسپه[۱۲۴] و تافریت[۱۲۵]، نوواکو[۱۲۶]، ۲۰۰۷).